قدم زدن در مسیر خاطرهها
احیای محورهای خاطرهانگیز، مردمشهرها را به پیادهروی تشویق میکند
شیده لالمی:
خاطرهها نقطه اتصال مردم به شهرها هستند؛ وقتی زیر چنارهای بلند خیابان ولیعصر تهران قدم میزنند یا در سایه درختان پیر چهارباغ اصفهان یا همان زمان که به دروازههای پررمزوراز سردر باغملی در تهران نگاه میکنند. خاطرهها با تمام جزئیاتشان بخشی از زندگیها، بخشی از تاریخ و فرهنگ شهرها هستند و بخشی از هویت شهر بهواسطه آنها تعریف میشود.
15 سال پیش از این روزها، زمانی که برای نخستین بار زمزمه ثبت تاریخی تعدادی از خیابانهای خاطرهانگیز تهران در فهرست آثار ملی مطرح شد، این ایده در کنار انبوهی از مشکلات شهری و کاستیهایی که حیات آثار تاریخی شهر را نشانه رفته بود، بیش از اندازه لوکس و سانتیمانتال بهنظر میرسید.
اوایل دهه 80 دوران پررونق تخریب باغهای پایتخت و اجرای طرحهای شتابزدهای بود که بیملاحظه تمام استانداردها، مطالبات مردمی و حتی شاخصههای هویتی شهری را کنار میزد و سیمای دیگری روی صورت شهر میکشید. تهران آن روزها البته تصوری از تهران این روزها نداشت. بحث هویت شهری آنقدر خریدار داشت که فعالان اجتماعی و فرهنگی برای آن بیانیهها میدادند و در همان زمان بود که ضرورت توجه به محورها و خیابانهای خاطرهانگیز تهران مطرح شد؛ از آن جمله بود خیابان ولیعصر، مشهورترین خیابان تهران با آن چنارهای پیر سر به آسمان ساییده.
اداره کل میراث فرهنگی استان تهران در آن سالها درنظر داشت خیابان ولیعصر، بلندترین خیابان خاورمیانه، خیابان لالهزار و بخشی از خیابان دربند را در شمار آثار ملی حفاظت شده قرار داده و مانع از تغییرات بنیادی در طراحی و ساختار آنها شود. همان سالها مدیریت شهری از منتقدان سرسخت این ایده بود؛ چرا که درصورت ثبت ملی این خیابانها بهعنوان محورهای تاریخی و خاطرهانگیز، دخل و تصرف و تغییرات در آنها ازجمله ساخت و سازهای جدید، تعریض و توسعه معابر و مانند آنها محدود شده و دست شهرداری را برای تغییرات کالبدی میبست. پروندههای ثبتی خیابانهای دربند و ولیعصر در آن سالها بیسر و صدا تهیه شدند.
حالا اما علاوه بر آن خیابانها، معابر دیگری هم در تهران و هم در دیگر شهرها در فهرست آثار ملی قرار گرفتهاند ازجمله بلوار کشاورز که 2سال پیش ثبت فوری شد تا اجرای یکی طرح و برنامههای ترافیکی برای توسعه خط ویژه اتوبوس در این مسیر متوقف شود. اهمیت احیای محورهای خاطرهانگیز در تهران، در سالهای گذشته که مشکلات حملونقل، ترافیک و آلودگی هوا بر مطالبات فرهنگی شهروندان سایه انداخته، کمتر شنیده شده؛ ایدهای که هر چند وقت یکبار از سایه به آفتاب آمده و کارشناسان درباره آن بحث کردهاند اما از آنجا که همیشه فرهنگ در اولویتهای پایانی جدول برنامههای مدیریت شهری بوده، بار دیگر به فراموشی سپرده شده است.
تهران از شهرهایی است که با توجه به سابقه تاریخی، ظرفیتهای زیادی برای طراحی مسیرهای پیاده و خیابانهای خاطرهانگیز دارد. جدا از هسته مرکزی و تاریخیاش، این شهر بهدلیل سابقه پایتختی، محل بسیاری از رویدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده که احیا و بازآفرینی آنها با کمک طراحان شهری، تأثیر قابلتوجهی در هویتبخشی به فضاهای شهری خواهد داشت. ایجاد و توسعه مسیرهای پیاده در شهرها، یکی از زمینههای در حال رشد برنامههای مدیریت شهری در شهرهای جهان است؛ ایده و برنامهای که علاوه بر نتایج زیستمحیطی، کاهش ترافیک و آلودگی هوا و کمک به سلامت شهروندان، یکی از پشتوانههای طرح و برنامههای گردشگری شهری است. در دنیایی که حالا با نسل چهارم گردشگران مواجه است (کسانی که علاقهمند به تجربهاندوزی و مکاشفه در فضاهای شهری و پرسهزدن در کوچهها و خیابانهای شهرها هستند و صرفا برای تماشای جاذبههای تاریخی سفر نمیکنند) توسعه مسیرهای پیاده در شهرهای توریستپذیر یک الزام برای برنامهریزان شهری است.
در این زمینه شهرهای اروپایی، با تعداد پرشماری از مسیرهای پیاده که رویدادهای تاریخی و فرهنگی در آنها نشانهگذاری شده، حتما مقصدهای خاطرهانگیزی برای گردشگران نسل چهارمی هستند. آنها میتوانند ساعتهای طولانی در کوچه پسکوچههای آن قدم بزنند و روی صندلی کافههایی مثل «دو ماگوت» و «فلور» بنشینند که روزگاری ارنست همینگوی، ژان پل سارتر، سیمون دوبووار و بسیاری دیگر از نویسندگان نامدار قرن بیستم روی آنها نشسته بودند. در کوچه پسکوچههای شهر تابلوهای مربوط به خانههای نویسندگان و چهرههای شناخته شده، گردشگران را متوقف خواهد کرد و شهری مثل پاریس به آنها اجازه میدهد هر چند ساعت یکبار در خلال پیادهرویشان به زمانه و روزگار دیگری سفر کنند؛ روزگاری که خاطرههای آن هنوز در این شهرها زنده و به زندگی امروز متصل شده است.
مکانها یا خیابانهای خاطرهانگیز، به نقاطی گفته میشود که تعداد زیادی از مردم از آنجا خاطرات مشترک دارند؛ یا محل وقوع یک رویداد تاریخی بودهاند یا محل زندگی، کار و رفتوآمد چهرهها و افراد نامداری که نحوه زندگی و زیست آنها برای مردم مهم و قابلتوجه بوده است و به همین دلیل هم حفظ آنها در برنامهریزیهای فرهنگی و گردشگری مهم تلقی میشود. به گفته اسکندر مختاری، معمار و معاون سابق حفظ و احیای میراث فرهنگی تهران خیابانی مثل خیابان ولیعصر تهران، برای بسیاری از مردم حس و حال متفاوتی دارد، چرا که چند نسل از این خیابان خاطره دارند؛ همانطور که خیابان لالهزار برای کسانی که دهههای 30 و 40 تهران را تجربه کردهاند، حس و حال نوستالژیک دارد و بسیاری از آنها با وجود همه آشفتگیها و در هم ریختگیهای این خیابان، هربار گذرشان به لالهزار میافتد، در جستوجوی نشانهای هستند که آن روزها و خاطرههای زندگیها را برایشان تداعی کند.
همینخاطرهها و تداعی زندگیهاست که میتواند بهعنوان یک جاذبه برای گردشگران و در عین حال بهعنوان نقطه اتصالی برای مردم و ساکنان آن شهر عمل کرده و این انگیزه را در آنها ایجاد کند که به جای استفاده مداوم از اتومبیلها، در خیابانهای شهر راهبروند، قدم بزنند و شهر را آهستهآهسته کشف کنند اما شهرهای ما مثلا همین تهران، تا چه اندازه به آنها فرصتی برای جستوجوگری، مکاشفه و شناخت شهر فراهم کرده؟
بسیاری معتقدند اساسا چنین فرصتی در ازدحام و شلوغیهای تهران مهیا نیست. یکی از آنها حمیدرضا ناصرنصیر، معمار و استاد دانشگاه است. از نگاه او در شهرهای ما رویکردهای کمّی در برنامهریزیها و اقدامات شهری، مانع از آن شده که جنبههای کیفی مانندتوجه به جایگاه و نیازهای پیاده مورد توجه قراربگیرد. به گفته او مسئله حرکت پیاده در شهرها بر بحث محورهای تاریخی و خاطرهانگیز مقدم است؛ «حرکت پیاده در شهر از 2وجه قابلتامل است؛ وجه اول اینکه انسانها نیاز دارند و حق دارند، سهمی از حرکت پیاده در فضاهای شهری داشته باشند.
در واقع در زندگی امروز، فضاهای شهری، تنها حوزهای است که میتوانند در آن حرکت پیاده را تجربه کنند و شهرها باید ظرفیت پاسخگویی به این نیاز را داشته باشند تا تحرکی که لازمه سلامت و شادابی شهروندان است را برایشان فراهم کنند. اما مسئله این است که شهرهای ما حتی ابتداییترین حد زیرساختهای حرکت آسوده پیاده را هم برای شهروندانشان تأمین نکردهاند.»
به گفته او اگر شهروندان بخواهند در محدوده محل سکونتشان هم حرکت پیادهای توأم با احساس ایمنی و لذت داشته باشند، به دلایل مختلفی این امکان برایشان فراهم نیست؛ چرا که در بسیاری از موارد پیادهروها با موانع متعدد قطع شدهاند: محل رمپ پارکینگها، اختلاف سطحها و پلههای ورودی ساختمانها و پارک اتومبیلها و موتورسیکلتها در پیادهرو. افزون بر اینها همچنین ایمنی پیادهروها معمولا تأمین نمیشود چون در شهرهای ما موتورسواران به راحتی و بدون هیچ حساسیتی مجازند، در پیادهراهها تردد کنند.
ناصرنصیر در بخش دیگری از سخنانش درباره اهمیت پیادهروی در شهر به همشهری میگوید: لذت تجربه شهر با حرکت پیاده بحث مهمی است. شهروندان حق دارند شهرشان را با آهنگ حرکت پیاده، درک کنند. سرعت پیاده ریتم مناسب با بدن انسان است و تنها در حرکت پیاده است که انسان میتواند با سرعت مناسب با ساختار بدنیاش، دادهها را از محیط دریافت کند. میتواند چهرهها را ببیند، آدمهای شهر را بشناسد، روحیات آنها را درک کند و ببیند و دیده شود. انسان در شرایط پیاده است که میتواند با فضای شهر ارتباط برقرار کند؛ فضایی که گنجینه خاطرات ماست و عرصه تبادل انرژیهای تاریخ و فرهنگ با ساکنان شهر.
به گفته این مدرس دانشگاه، پیادهراهها در شهرها مهم هستند؛ چرا که احساس تعلق مردم به شهر را تقویت کرده و موجب احساس پیوستگی شهروندان با شهرها میشوند؛ «ورای بحث نیازمندی فیزیکی، در این زمینه نیاز روانی و اجتماعی به پیادهراه رفتن در شهر وجود دارد. حتی اگر شما بخواهید برای تجدید روحیه در تهران به بام تهران بروید، ناچار هستید بیلبوردهای تبلیغاتی متعددی را تحمل کنید، آنها حتی در کوه هم مردم را آسوده نمیگذارند و هجوم توهینآمیز اقتصاد سودجویانه به حدی است که حتی شهروندان به کوه هم نمیتوانند پناه ببرند. اینها مسائلی است که در شهرهای ما به آنها توجه نشده و ما در ابتداییترین مراحل پاسخگویی به بهرهوری کمّی نیازهای شهر قرار داریم و به کیفیت به ندرت توجه میشود.»
او درباره اهمیت توسعه پیادهراهها در مرکز تاریخی شهرها و احیای محورهای پیاده خاطرهانگیز به این نکته اشاره میکند که امکان حرکت پیاده در مرکز شهرها در موارد معدودی فراهم شده اما این مراکز توسعه پیدا نکرده است؛ «بهنظر میآید در مراکز تاریخی بهطور طبیعی، تعداد لایههای فعالیت و اثرگذار در محیطهای شهری خیلی متنوع است و مدیریت و اثرگذاری بر این لایهها بهسادگی شدنی نیست و به همین دلیل گاهی اوقات شرایط بحرانی در این مناطق بهوجود میآید. به هر حال بسیاری از محورهای تاریخی تهران در محدودههای مرکزی شهر قرار یا با آنها تداخل دارند و بهدلیل شرایطی که امروز در این مناطق وجود دارد و آمیختگی بافت شهری با فعالیتهای اقتصادی، در بسیاری از موارد تصمیمگیری برای ایجاد محورهای پیاده میتواند فعالیت کسبه را تحتتأثیر منفی قرار بدهد و آنها بازار کارشان را از دست بدهند. به همین دلیل لازم است که مدیریت شهری با دقت درباره این مسائل تصمیمگیری کند. البته در این زمینه راهکارهایی وجود دارد و طراحی شهری کارش همین است که این مشکلات را حل کند و راهحلهای جایگزین در این زمینهها ارائه دهد.»
در تهران در زمینه اهمیت توجه به حقوق پیاده و تقویت زمینههای حضور پیاده در شهر، طرح و برنامههای فراوانی ارائه شده است. بخشی از این پروژهها در تهران و دیگر شهرها اجرا شده که در عمل شکست خورده و نیمه موفق بوده و بخش دیگری ازجمله تجربه پیادهراه بازار تهران یا خیابان سیتیر را میتوان جزو نمونههای موفقی به شمار آورد که با استقبال مردم و کسبه مواجه شده است. در همین سالهای اخیر اما تهران تجربه پروژههای دیگری که به نام حمایت از پیادهها اجرا شده را از سر گذرانده که یکی از پرحاشیهترین آنها، آشی است که شهرداری تهران در دوره گذشته برای چهارراه ولیعصر تهران پخت! زیرگذری چند طبقه که عابران را از روی خیابان به زیر آن هدایت میکند.
برای آنها در شهری که اولویت با خودروهاست، نقطه اتصال زیادی به خاطرهها و آنچه هویت شهری میخوانندش وجود ندارد. آنها غریبههایی هستند که راهشان را در این شهر گم کردهاند، مردمانی که در این آشفته بازار هنوز امیدهایشان را از دست ندادهاند ؛پیادههایی که زیر همین آسمان خاکستری، با کولهای بر دوش یا کیفی در دست، خیابان ولیعصر تهران را گرفتهاند و قدمهایشان را برای تماشای شهر آهسته کردهاند. آنها نمایندگان همان نسلی هستند که تهران را با خیابانهای خاطرهانگیز، با پیادهراههای امن و آسمان آبی آرزو میکنند.