• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
سه شنبه 30 مرداد 1397
کد مطلب : 27894
+
-

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

طب در ادبیات فارسی چگونه مورد استقبال قرار گرفته

زهرا رستگارمقدم

 آنان که به واقع طبیب بودند و آنان که نامی از این جرگه را هم یدک می‌کشیدند، چون برزویه پزشک نامدار و پیشوای پزشکان ایران در عصر خسرو انوشیروان ساسانی که گردآورنده کلیله و دمنه بود و نقش مهمی در ادبیات فارسی داشت تا طبیب اصفهانی که طبیب و ندیم نادرشاه افشار بود و از شعرای سبک بازگشت ایران محسوب می‌شود، طبیب را در چند معنا درک و دریافت کرده‌اند. مثل آن طبیبی که خواجه شیراز در ستایش محبوب در معنای واقعی‌اش به‌کار می‌برد و برای دعاگویی معشوق می‌گوید: «تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد/ وجود نازکت آزرده گزند مباد».

واژه طب در اشعار شاعران، واژه پر بسامدی بوده و گاهی این ردپا در شعر شاعران نماد طبیب معروفی است و گاهی معشوقی را نشان کرده است. گاهی طب در معنی ممدوح و ستایشِ توانایی، درمانگری و چاره‌اندیشی محبوب به کار رفته و گاه معنای رمزی و عرفانی به‌خود گرفته است. گاهی همین معشوقان در پوشش طبیبی شماتت شده‌اند و گاهی به عرش اعلا رسیده‌اند؛ مثلا طبیبی که اوحدی مراغه‌ای درباره‌اش می‌گوید: «سّر‌‌دردم بر طبیب آسان نبود/ نوشدارو داد و آن سودی نداشت/ بر طبیبم سوز دل پوشیده ماند/ گفت: تب‌ ‌داری، غلط کرد، آن نبود»؛ از زمره طبیبان دیرتشخیص که علم طب را نشانه گرفته‌اند و سوز دل نمی‌دانند. 

یا طبیبی که عبید زاکانی معتقد است: «ما دل به درد هجر ضروری نهاده‌ایم/ زیرا که فارغ است طبیب از دوای ما». اما در این بین طبیبانی هم پیدا می‌شوند که در شعرها نقش‌های معنوی‌تری به‌عهده گرفته‌اند؛ وقتی حافظ در غزل«دلم رمیده شد و غافلم من درویش» می‌گوید: «بنازم آن مژه شوخِ عافیت کش را/ زآستین طبیبان هزار خون بچکد/ که موج میزندش آبِ نوش بر سر نیش/ گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش»؛ طبابتی خارج از حدود پزشکی و توسل به درمانی معنوی. هرچند گاهی التماس درمان به معشوق می‌رسد و ملتمسانه می‌گوید: «دردمندیم و به امید دوا آمده‌ایم/ سید ماست سر جمله غریبان جهان/ تو طبیبی و دوا کن دل بیمار غریب».غزلی که چند بیت بعد شاه نعمت الله ولی با عصبیتی هرچه تمام تر ادامه‌اش می‌دهد.

اما در این میان طبیب سلمان ساوجی، عاصی‌تر از دیگر طبیبان دل است. ساوجی که در سرودن شعر به اشعار سعدی و مولوی توجه داشته، پس از توصیف و ستایش زیبای محبوب و معشوق خود، تمنای دیدار او را دارد و عاجز است از اینکه هیچ بهره و نصیبی از محبوب نصیبش نمی‌شود.
 او زبان به شکوه می‌گشاید. شاعر از آن روی که دوست ندارد محبوبش را بیازارد، می‌گوید: «دست بیماران گرفتن، برطبیبان واجب است/ گفتمش هرگز نشد کامیم حاصل زان دهن/ من ز پا افتاده‌ام، دستم نمی‌گیرد طبیب/ از وصالت نیست گویی، هیچ سلمان را نصیب». شاعر، بیمار و معشوق، طبیب است اما طبیبی که سر درمانگری ندارد.

اما شاه نعمت‌الله ولی، شاکی‌ترین شاعران در کارزار درگیری با طبیبان به‌نظر می‌رسد. او اعتقاد دارد بعضی طبیبان مدعی‌اند و می‌گوید:«دردم نهفته به ز طبیبان مدعی/ باشد که از خزانه غیبم دوا کنند» و حافظ با لحنی عصبی‌تر در جواب این سروده ادامه می‌دهد:«طبیب راه نشین درد عشق نشناسد» رویکردی که بسیار به مواضع امروز ما نسبت به جامعه پزشکی نزدیک است.

شاه نعمت‌الله ولی، شاکی‌ترین شاعران در کارزار درگیری با طبیبان به‌نظر می‌رسد. او اعتقاد دارد بعضی طبیبان مدعی‌اند و می‌گوید:«دردم نهفته به ز طبیبان مدعی/ باشد که از خزانه غیبم دوا کنند» و حافظ با لحنی عصبی‌تر در جواب این سروده ادامه می‌دهد:«طبیب راه نشین درد عشق نشناسد» 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :