فهیمه طباطبایی | روزنامهنگار
2روز پیش، حوالی ظهر یک لوله آب وسط اتوبان مدرس تهران، درست چند قدم بعد از پل پارکوی ترکیده بود و آب فوران میکرد و تا وسط اتوبان میریخت؛ از این لولهها بود که با آن شمشاد وسط اتوبان را آب میدادند. از پنجره مشرف به اتوبان شاهد این اتفاق بودم؛ حدسم این بود زمانی که من دیدم حداقل یک ساعتی از این اتفاق میگذشت. اغلب رانندههایی که رد میشدند، بیتفاوت به اینکه باید سرعت متناسب با لاین سرعت داشته باشند، نیش ترمزی میزدند تا آب، تن کثیف ماشینشان را بشوید.
من و همکارانم به 137زنگ زدیم و درخواست دادیم که خدمات شهری این لوله را تعمیر کند. دیروز که پشتیبانی 137زنگ زد تا بپرسد که مشکل حل شده یا نه؟ از او پرسیدم چند نفر تماس گرفتند؟ گفت 4-3نفر که فکر کنم همه از همکاران شما بودند. دوباره پرسیدم یعنی از شهروندان عادی دیگر کسی تماس نگرفت؟ آن رانندهها، عابران و ساکنان محلی مشرف به اتوبان؟ گفت نه؛ تماس فقط از همشهری بود.
این اولینباری نیست که بیتفاوتی دیگران مثل یک سیلی بهصورتم میخورد؛ هیچ وقت برایم عادی نمیشود که چطور نسبت به معضلات و اتفاقات اطرافمان بیتفاوت میشویم؟ چرا مثلا در این بحران بیآبی که یک قطره از آب هم حکم طلا دارد، وقتی چنین صحنهای میبینیم، بیتفاوت از کنار آن میگذریم و حتی بهخودمان زحمت نمیدهیم که یک شماره سهرقمی فوریتهای شهر را بگیریم تا از مأموران خدمات شهری بخواهیم برای تعمیر اقدام کنند؟
حتی اگر براساس منافع شخصی هم به ماجرا نگاه کنیم، باید چنین اتفاقاتی برای ما مسئله باشد و نسبت به آن بیتفاوت نباشیم؛ اینکه آب کم است و هر کدام ما یک نگهبان کوچک از آن هستیم؛ آن هم در روزهایی که آسمان با ما قهر کرده و با گذشت یکماه از پاییز هنوز یک قطره باران در اغلب شهرهای کشور نباریده است.
چرا بیتفاوتیم؟
در همینه زمینه :