چرا در بازار راسته و تیمچه داریم؟
لیلا باقری
همیشه برایم سؤال بود که چرا در بازار، فروشندگان یک کالای خاص در یک راسته و تیمچه و... جمع میشوند؛ راسته بلورفروشها، راسته کفاشیها و... یا تیمچههایی که در گذشته همه یک نوع کالا را ارائه میکردند. انگار این فرهنگ در بازار به بیرون هم رخنه کرده و ما خیابانهاییداریم که بورس جنس خاصی هستند؛ بورس لوازم برقی، بورس پارچهفروشان و... . مردم هم اغلب وقتی خریدی عمده دارند یا میخواهند جنسی را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بخرند به راسته موردنظرشان در بازار میروند یا به محلی که بورس آن جنس است. بهنظر میرسد جمع شدن مغازههایی که همگی یک جنس را میفروشند بیشتر از اینکه به سود مغازهدار باشد به سود مشتری است؛ چون اگر او در جایی دیگر بود و جزو معدود مغازههایی که آن کالا را ارائه میدهند، میتوانست به هر قیمت و کیفیتی که بخواهد اجناس را بفروشد، اما با بودن کنار همصنفان دیگرش، گرچه باعث جذب مشتری بیشتر میشود، ولی دیگر نمیتواند گرانفروشی کند یا جنس بیکیفیت بفروشد. جالب اینکه نکته درست همینجاست.فروشندگان یک صنف کنار هم جمع میشوند تا مشتری بتواند با فراغبال همه مغازهها را ببیند و جنس دلخواهش را با کیفیت خوب و قیمت مناسب بخرد. این فرهنگ و سنت از دیرباز در بازار وجود داشته است. محمدکریم پیرنیا در توضیح این فرهنگ در «آشنایی با معماری ایرانی» میگوید: «پرهیز ایرانی از دروغ، ریاکاری، مردمفریبی و بهویژه رباخواری، بازرگان و تاجر ایرانی را از سودجویی و بهرهبرداری ستمکارانه باز میداشته است. شاید به همین دلیل ایرانیان توجه زیادی به تجارت نداشتهاند و رسته تجار و بازرگان در اجتماع ایران باستان پایینتر از رستههای دیگر بوده است. داستان لمبک آبکش و براهام رباخوار در شاهنامه چنان آمده که انگار بهرهبرداری از سرمایه جز برای تولید، گناهی غیرقابل بخشش است و سود بردن از سرمایه صرف و زراندوزی بدون بخشش، همیشه نکوهش شده و بیزاری مردم ایران را برانگیخته است.» برای همین است که بازرگان و تاجر ایرانی همیشه در جایی به تجارت پرداختهاند که خریدار بتواند بهراحتی کالای او را با آنچه دیگران عرضه میکنند، بسنجد و تاجر هرگز گرد مردمفریبی نمیرفته است؛ به همین دلیل با تشکیل راسته و تیمچه و سرا و... زمینه مناسبی را برای خریدار فراهم میکند تا بتواند جنس دلخواه خود را با قیمت مناسب بخرد.
هنوز هم اغلب مغازهدارها در هرجای تهران که باشند به بازار تهران میآیند و جنس خود را عمده میخرند تا کالا با قیمت مناسبی برایشان تمام شود یا فروشندگان در مترو وقتی میخواهند تبلیغ کالایی را بکنند، میگویند ارزانتر از مغازه میفروشند؛ چون مستقیم از بازار آوردهاند. خانوادهها و افرادی هم که شلوغی زندگی ماشینی تمام مجالشان را پرنکرده است، برای خرید اجناسشان به بازار میروند. وقتی دلیل این ارزانی را میفهمی، اینکه دور هم جمع شدهاند تا تو راحت باشی در خرید، بازار برایت دوستداشتنیتر میشود؛ آنقدر که شاید دیگر کمتر دلت بخواهد به پاساژهای رنگ بهرنگی بروی که هرکدام قیمتهای نجومی را برای اجناس خودشان در نظر گرفتهاند. اگر هم بهشان «نه» بگویی، در ذهنشان متهم میشوی به نشناختن جنس و بیسلیقگی یا حتی نداشتن پول کافی در جیب! و همه این افکار را از مدل چشم و ابرو آمدنشان و مدل گرفتن جنس و گذاشتنش در ویترین متوجه میشوی.