موفقیت تازه آقای قهرمان
از مقامآوردن یونس در مسابقات دوومیدانی نوجوانان استثنایی شهر تهران چند سال گذشته، اما هنوز هم اتفاقات خوب آن روز برایش تازه است و پابهپای مربی دور سالن میچرخد و با طول و تفصیل ماجرا را برای او تعریف میکند. احسنت و آفرینگفتنهای آقای مربی، یونس را سر ذوق میآورد و نرمنرمک راضی میشود همراه رضا حلقه بزند. حتی علیرضا و امیرحسین هم در حلقهزدن به گرد پای رضا نمیرسند، ولی او روی آقای مربی را زمین نمیاندازد و با حوصله و مهربانی فوتوفن و قلقهای طنابزنیاش را به یونس یاد میدهد. برای اینکه یونس بتواند این قلقهای سخت را تمرین کند باید آقاابراهیم پرحوصله به کمک امیر بیاید و بارها حلقه را میان زمین و هوا معلق نگه دارد تا یونس وسط حلقه بدن کُند و سنگینش را کمی پیچ و تاب دهد. ساعت که به دهونیم صبح نزدیک میشود، مادرها یکییکی سراغ بچهها میآیند تا لباس گرم به آنها بپوشانند و برای رفتن به خانه آماده شوند. یونس با دیدن مادرش به طرف او میدود و هیجانزده برایش تعریف میکند که بالاخره توانسته مثل امیر و علیرضا و حسین حلقه بزند... .