وقتی پیروز سوژه شکست شد
همه چیز درباره روایت اول؛ از انقراض اجتماعی تا آشوب روایی
فاطمه عباسی- روزنامهنگار
مجامع جهانی، بحرانهای محیطزیستی را مهمترین چالش معاصر بشر میدانند که انقراض گونههای زیستی نیز یکی از زیرموضوعات این بحران است. اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، بیش از 41هزار گونه را در فهرست قرمز خود قرار داده که از این میان، 16هزار گونه از آنها در معرض خطر انقراض قرار دارند و متأسفانه هرساله تعدادی از این گونهها نابود و تعدادی دیگر به این فهرست افزوده میشوند. با این حال و به اذعان مرکز تحقیقات دانشگاه آکسفورد، پدیدهای تحتعنوان انقراض اجتماعی نیز وجود دارد که تأثیر بالقوه آن بر تلاش گروههای مختلف برای حفظ تنوع زیستی غیرقابلانکار است.
محیطزیست باید مسئله رسانه باشد
صندوق جهانی طبیعت (WWF) معتقد است تلاشهای حفاظتی تنها با حفظ زیستگاه گونهها نتیجه نمیدهد و حفظ گونههای مختلف باید با همراهی مردم و اطلاعرسانی به آنها تقویت شود. در همین رابطه نقش رسانهها، بهخصوص شبکههای اجتماعی، جدی گرفته شده و فعالان محیطزیست از این ظرفیت برای همراه کردن مردم استفاده میکنند. نقل قولی هست که هم به بنکسی و هم به اروین یالوم نسبت داده شده است: «گونهها 2بار منقرض میشوند ؛ یکبار زمانی که آخرین فرد نفس نمیکشد و بار دوم زمانی که حافظه جمعی در مورد گونه ناپدید میشود.» رسانه میتواند مانع انقراض گونهها در حافظه جمعی مردم شود.
دستاوردها و خدمات رسانه در موضوع محیطزیست
با این حال در سالهای اخیر، گونههایی مانند قورباغه سمی براق، مکائوی اسپیکس، برخی پرندگان آمریکایی، کرگدن سفید شمالی و بایجی، دلفین رودخانهای، به دور از هیاهوی رسانهای در سراسر جهان منقرض شدند؛ انقراضی که در طول زمان شکلی متفاوت بهخود گرفت. براساس تحقیقات دانشگاه آکسفورد، گونهها میتوانند همزمان با انقراض بیولوژیک یا حتی قبل از آن، از جوامع، فرهنگها و گفتمانهای ما ناپدید شوند. هنگامی که گونهها از حافظه جمعی جامعه ناپدید شوند، دیگر مهم نیستند یا موردتوجه عموم قرار نمیگیرند.
این سوژهها دیدنی هستند
دانشمندان فعال در حوزههای بینرشتهای معتقدند انقراض اجتماعی گونهها به عوامل زیادی بستگی دارد: کاریزمای آن حیوان، ارزش نمادین یا فرهنگی آن، اینکه چه زمانی منقرض شده و اینکه محدوده آن تا چه حد از انسان دور و جداست؛ بهعنوان مثال، در مورد قورباغه سمی براق، سکوت رسانهای بهدلیل این بود که حیوانی کاریزماتیک یا از نظر فرهنگی مهم نبود و جذب بودجه برای او با تامین منافع هیچ گروهی هماهنگی نداشت؛ نتیجه این شد که جامعه این گونه را مهم نشناخت و انقراض او صدایی را بلند نکرد. در مقابل، زمانی که ماکائو اسپیکس، طوطی آبیرنگ و بومی جنگل آمازون برزیل، در طبیعت منقرض شد، معرفی شخصیت کارتونی بلو در انیمیشن ریو او را به شهرتی جهانی رساند و در نتیجه این آگاهی، برای بازگشت این گونه به طبیعت، اقدامات قابلتوجهی انجام شد.
روایت عادلانه برای جلوگیری از مشکلات بعدی
مطالعات نشان میدهد عدمبرجستهسازی برخی سوژههای زیستمحیطی در رسانهها، باعث شده در جنوبغربی چین و در میان بومیان بولیوی دانش محلی و حافظه مردم از گونههای منقرضشده پاک شود. باید درنظر گرفت که انقراض اجتماعی، اراده ما را برای پیگیری اهداف بلندپروازانه احیای گونهها کاهش میدهد و در مقابل، حمایت عمومی، تلاشهای حفاظت و احیای آنها را در مسیر موفقیت میاندازد. براساس مطالعات اخیر بومشناسی سیاسی و عدالت، انقراض صرفا یک چالش علمی نیست بلکه نحوه روایت داستانهایی درباره انقراض هم اهمیت دارد. نتایج این پژوهش که در ژورنال معتبر محیطزیست و برنامهریزی چاپ شده، نشان میدهد اگرچه روایتهای علمی ساده شده دارای اثربخشی حفاظتی خاص خود هستند که نباید از آن چشمپوشی کرد اما روایتهای جهتدار، اشکال مختلف عدالت را زیر سؤال میبرد.
ویژگیهای یک روایت عادلانه
سوگیریهای رسانهای که توسط روایتهای سادهسازی شده تقویت میشوند، یکی از عوامل مخدوشکننده عدالت روایت در مسائل زیستمحیطی هستند. در این روایت چندوجهی نباید غیرانسانها را با انسانها یکسان دانست، بلکه باید تغییر دیدگاهی را تداعی کرد که امکان تجسم بهتر ارتباطات و تنشهای مسائل اجتماعی و اکولوژیک را فراهم کند. باید پیچیدگیها، تنشها و سردرگمیها را پذیرفت و روایتی ظریف، متفکرانه و متوازن ارائه داد. مفهوم این عدالت روایی چندوجهی هنوز نوپاست و به گفتوگوهای فرارشتهای بیشتری نیاز دارد.
و اما پیروز
نامگذاری: در مورد پیروز، فرزند ایران، نامگذاری نمادین و ساخت هویتی سمبلیک، او را به سرمایهای نمادین تبدیل کرد اما بعد از اتفاقات اخیر، همین نامگذاری نیز توسط علی سلاجقه، رئیس سازمان حفاظت از محیطزیست موردانتقاد قرارگرفت.
جلب توجه عمومی: در بین 13گونه پستانداری که در ایران و غربآسیا در معرض تهدید انقراض هستند، یوزپلنگ آسیایی بهدلیل ویژگیهایش توانست راه خود را به تیم ملی فوتبال باز کند و از سال2014موردتوجه افکار عمومی قراربگیرد. آرش نورآقایی، ایدهپرداز این طرح، معتقد است این کار به شناخت 80درصدی مردم از وضعیت یوزپلنگهای ایران منجر شد.
اینفلوئنسر یا سلبریتی؟: تجربه موفق یوزپلنگ، وزارت ورزش را برآن داشت که فدراسیونهایش را ملزم کند با انتخاب یک حیوان که خاستگاه ایرانی دارد، نمادی برای تیمهای ملی خود انتخاب کنند؛ مثلا کشتی خرس قهوهای را انتخاب کرد، تیراندازی جوجهتیغی را و والیبال، درنا را؛ ایدهای که پیگیری نشد. در این میان یوزپلنگ، با چهره خواستنی، ویژگیهای طبیعی و شرایط زیستیاش به شخصیتی معروف تبدیل شد و در میان مانورهای رسانهای، به همراهی افکار عمومی دست یافت و سلبریتی شد.
آغاز مشکل با روایت غیرمتوازن: اهمیت یوزپلنگ با کمتوجهی رسانههای رسمی، عدمساخت روایت اول و توضیح شرایط سلامتی، مطالعات ژنتیک، وضعیت نگهداری و احیا و حتی زادوولد این حیوان با برخی بیتوجهیها همسو شد و با افراط در انتشار احوال و تصاویر خانواده پیروز حساسیتی طبیعی را برانگیخت؛ حساسیتی که در شرایط پرتنش و در بحبوحه جنگ شناختی و رسانهای فعلی با مرگ پیروز به اوج خود رسید و منجر به واکنش مردم شد. احساس غم، انتقاد به کارنابلدی و نادیدهگرفتن جنبههای علمی و دستاوردهای فناورانه حفظ این گونه، نقاط منفی روایت نافرجام این سلبریتی زیبا بود.
پیش بهسوی آینده
دور نیست که موارد مشابهی پیش بیاید و در چنین شرایطی رسانه موظف است توازن در پوشش اخبار و اعتدال در برجستهسازی سوژه را رعایت کند. آسیبپذیری افکار عمومی باید با تبیین بهموقع و اطلاعرسانی درست و به اندازه مدیریت شود. چه بسیار مصاحبهها و توضیحاتی که در هیاهوی اخبار احساسی مرگ پیروز و حوادث بعد از آن دیده نشد. کار رسانههای معاند، عنادورزی است. آنها از هر اتفاق دیگری هم در راستای اهداف خود بهرهبرداری میکنند اما اگر مسئولین با شفافیت و پاسخگویی و رسانهها با ساخت روایت اول و متوازن اطلاعات درست و کافی را به جامعه منتقل کنند، سرمایه نمادین میتواند در مقابل پروپاگاندای معاندانه موجود، حفاظت شود.