• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
شنبه 23 مهر 1401
کد مطلب : 173906
+
-

تلخیص گفتاری از استاد شهید مرتضی مطهری در باب مسئله نفاق

عصر ما، عصر نفاق

اندیشه اجتماعی
عصر ما، عصر نفاق

نفاق ازجمله مسائلی است که استاد شهید مرتضی مطهری، به‌عنوان متفکری روشن و آگاه به مسائل زمانه، بارها بدان پرداخته‌ و جامعه اسلامی را به آن انذار داده است. آنچه در ادامه آمده است تلخیصی از گفتار مسئله نفاق است که در کتاب «پانزده گفتار» به چاپ رسیده است. به‌نظر می‌رسد مرور این سخنان در شرایط کنونی جامعه حائز اهمیتی دوچندان است.
از جمله کلماتی که در قرآن زیاد به چشم می‌خورد و به گوش شنیده می‌شود کلمه «منافق» یا صیغه‌های دیگری از همین ماده است: منافقون، منافقات یا خود کلمه نفاق... حال چگونه است که قرآن این همه روی مسئله منافق تکیه کرده است، خصوصاً که در کتب آسمانی پیشین یا اسمی از منافقین نیست یا اگر هست بسیار کم است، برای این است که هر چه بشر بدوی‌تر و از تمدن دورتر بوده و در درجات پایین‌تر زندگی می‌کرده، از صراحت بیشتری برخوردار بوده است؛ یعنی آنچه درون داشته است، همان را ظاهر می‌کرده است و هرچه بشر پیش‌رفته و تکامل پیدا کرده است (نمی‌خواهم بگویم خود این نوعی تکامل است ولی از تبعات تکامل است) قدرتش بر تصنع هم- که نفاق نوعی تصنع است- افزایش پیدا کرده است؛ کما اینکه اگر ما مردم عصر خودمان را با صدر اسلام مقایسه کنیم نفاق هزاران درجه بیشتر شده است. یک وقتی من با خودم فکر می‌کردم که اساساً اگر عصر ما را از نظر انسانی بخواهند ارزیابی کنند نه از نظر صنعتی، اگر یک جنبه انسانی را بخواهند ملاک و مشخص عصر و زمان ما قرار بدهند، باید بگویند عصر نفاق. اگر بگویند در عصر ما بزرگ‌ترین ماشینی که ابتکار و اختراع شده است چه ماشینی است؟ به‌نظر من ماشین قلب حقایق است؛ اینکه بشر این همه توانایی پیدا کرده است که حقایق را وارونه جلوه بدهد... خیال نمی‌کنم دیگر تردیدی باشد در این جهت که خطر نفاق از خطر کفر خیلی بیشتر و افزون‌تر است، برای اینکه نفاق همان کفر است ولی زیر پرده؛ کفر زیر پرده است. حال تا این پرده دریده بشود و آن چهره کریه کفر ظاهر بشود چقدر نفوس فریب خورده و گمراه شده‌اند!
چرا وضع پیشروی امیرالمؤمنین علی(ع) نسبت به پیغمبر‌اکرم(ص) فرق داشت؟ از نظر ما شیعیان که علی‌(ع) و تاکتیک علی(ع)  با پیغمبر(ص)  فرقی نداشت ولی چطور است که پیغمبر(ص)  با این سرعت پیشروی می‌کند و دشمن را یکی بعد از دیگری ساقط می‌کند ولی علی(ع) وقتی که با دشمنانش روبه‌رو می‌شود سخت دچار و گرفتار است، آن پیشروی برایش نیست و در مواقع زیادی از دشمن شکست می‌خورد، چرا؟ برای اینکه پیغمبر(ص)  با کسانی می‌جنگید که آنها کافر بودند. منافقین زمان پیغمبر(ص)  در زمانی بودند که نطفه نفاق تازه داشت بسته می‌شد که علی(ع)  بعدها با همین‌ها مواجه شد. ولی علی(ع) از اول با منافقین طرف بود. پیغمبر(ص) با ابوسفیان طرف است؛ ابوسفیانی که کفر صریح و روشن است... اما معاویه همان ابوسفیان است، منویات، همان منویات است، مقصود، همان مقصود است، راه همان راه است، هدف همان هدف است ولی شعارش همان شعار علی(ع) است و احیاناً در مواقعی داغ‌تر. خودش را مدافع توحید و لا‌اله الا‌الله و اسلام و قرآن معرفی می‌کند... جمله‌ای دارد امیرالمؤمنین(ع). این جمله از مسلمات تاریخ است که امیرالمؤمنین(ع) در همان جریان صفین و جمل و... می‌فرمودند: «پیغمبر(ص) بر تنزیل می‌جنگید و من باید بر تأویل بجنگم.» دشواری کار علی(ع)  همین‌جاست. پیغمبر(ص) با تنزیل می‌جنگید؛ یعنی با دشمن روبه‌رو بود یا می‌خواست روبه‌رو بشود. آیه‌ای در مورد معین نازل می‌شد، در همان موردی که آیه نازل می‌شد همه مسلمین می‌دانستند این آیه قرآن مال همین‌جاست، می‌رفتند و می‌جنگیدند. دیگر برای کسی شک و شبهه‌ای باقی نمی‌ماند. اما علی(ع) باید با تأویل بجنگد... اینکه می‌گوید من با تأویل باید بجنگم، یعنی این چیزی که الان من با او باید بجنگم ظاهر و شکلش آن نیست اما روح و معنی و برگشتش همان است. ظاهر این می‌گوید آیه قرآن، اما روح و باطن و معنایش همان کفر است؛ یعنی من با نفاق باید بجنگم.
... اما ابزار منافق چیست؟ نمی‌شود منافق را در دنیا از میان برد؛ هست، بشر است منافق می‌شود. بشر وقتی در جامعه‌ای قرار گرفت که دید اگر بخواهد برخلاف اصولی که مردم آن جامعه به آن اعتقاد دارند تظاهر کند جامعه او را درهم می‌کوبد، فوراً تظاهر می‌کند، به همان لباس درمی‌آید ولی جامعه خودش باید آگاه باشد و گول تظاهر و فریب را نخورد. باز اینجاست که ما می‌بینیم پیغمبر‌اکرم(ص) از آن طرف راجع به خطر نفاق شدیداً اظهار نگرانی می‌کند، از طرف دیگر راجع به اینکه امتش جاهل باشند و تجزیه‌وتحلیل نداشته باشند و در مسائل غور نکنند اظهار نگرانی می‌کند. خیلی عجیب است! پیغمبر(ص) از 2چیز اظهار نگرانی کرده است: از نفاق و منافق، و دیگر از اینکه توده امت جاهل و نادان باشند. 
در آنجا فرمود: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتی مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِکاً. تا آنجا که فرمود: وَ لکنّی اَخافُ عَلَیکمْ کلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ. در اینجا می‌فرماید: اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتِی الْفَقْرَ وَلکنْ اَخافُ عَلَیهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ؛ من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم نگران نیستم؛ یعنی کمی ثروت، امت من را از پا درنمی‌آورد، آن چیزی که من از آن نگران هستم، فقر معنوی و فکری و فقر اندیشه است. اگر غنای اندیشه باشد، ثروت می‌آید اما ولو ثروتشان از دنیا بگذرد ولی فقر اندیشه داشته باشند، فایده‌ای به حالشان ندارد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید