• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
چهار شنبه 28 دی 1401
کد مطلب : 183244
+
-

از مسعود کشمیری و سیدمهدی هاشمی تا محمود مجد و علیرضا اکبری

نقاب نفاق

بازخوانی ماجرای نفوذ و نفاق از صدر اسلام تا امروز و روش‌ها و راهکارهای مقابله با آن

گزارش
نقاب نفاق

منافقین و نفوذی‌ها از صدر اسلام تاکنون در احوالات حکومت دینی بروز و ظهور داشته‌‌اند. تلاش‌شان حق نشان‌دادن باطل و باطل نشان‌دادن حق با استدلال‌ها و رویکردهایی حق‌مدارانه با چهره‌ای مذهبی و عقیدتی است. گرچه خط نفوذ و نفاق هر بار روش و نوع عملکرد خود را در طول تاریخ و در مواجهه با جبهه حق تغییر داده است، اما همواره با رویکردی مزورانه توانسته است درغیاب مهارت شناخت منافق و نفوذی میان اهل حق، به برخی اهداف و منویات خود دست پیدا کند. اما چگونه می‌توان منافق و نفوذی‌ها را شناخت؟ بزرگان دین چگونه با این افراد برخورد کرده‌اند؟ ابزارهای کمک‌کننده به این جریان برای نفوذ چیست و با چه روش‌هایی می‌توان این ابزارها را خنثی کرد؟ پاسخ به این سؤال و سؤالاتی مشابه آن را در ادامه می‌خوانید.

بررسی شخصیت‌ها یا تیپ‌های مختلف در تاریخ
اساسا خود ورود اولیه شیطان و نسبت‌گرفتن او با آدم از طریق نفاق بود. او از ابتدا دشمنی خود را با آدم نمایان نکرد. جالب است که او حاضر بود عبادت و دعا در نسبت با خدای متعال را در رفتار خود حفظ کند اما دستور او در تبعیت از انسان کامل را همراهی نکرد. شیطان اگر خود را خیرخواه انسان نشان نمی‌داد و دروغ نمی‌گفت موفق نمی‌شد. سبک اقدامش را هم در آیات قرآن گفته است که از جنس تزیین عمل است. این نکته مهم است که باطل خود را تحت لوای حق پنهان می‌کند تا بتواند در قلب حق رفته و مؤثر بیفتد.
مثال دیگر را می‌توان در ماجرای یوسف تماشا کرد؛ روشی که برادران یوسف از خود بروز دادند روش نفاق بود. آنها اراده‌شان در مخالفت و حذف یوسف بود. ریشه نفاقشان هم حسادت بود. تلاش کردند خود را طرفدار حق نشان دهند و حتی یعقوب پیامبر الهی را فریب دهند. جالب است روش یعقوب این بود که این نکته را به روی آنها نیاورد و آنها را رسوا نکرد، تا خودشان تصمیم به توبه گرفتند. نوع تعامل یعقوب با این جماعت جالب توجه است. سبک اقدام یوسف نیز با اینها مهم است. به‌نحوی تلاش می‌کردند صحنه‌ای که این جماعت ساخته‌اند توسط خودشان برملا شود.
مثال دیگر را درمورد احبار و رهبان می‌توان مشاهده کرد. اینها جماعتی بودند که با پیامبر الهی مخالفت می‌کردند. پیامبر را هم می‌شناختند اما بروز نمی‌دادند. بلکه در تحت لوای همان قداستی که برای خود در جامعه خود داشتند، سعی می‌کردند پیامبران را کنار بزنند و نابود کنند. مسئله برای این جماعت روشن بود و مشکل‌شان جایگاه اجتماعی بود که داشتند و نمی‌خواستند از دست بدهند. شبیه این رفتار را با حضرت مریم(س) و حضرت عیسی(ع) و بعدها پیامبر اکرم(ص) انجام دادند.
مثال دیگر ابراهیم است و ماجرای محاجه‌اش با نمرود. وقتی به او گفت خدای من خورشید را از مشرق بیرون می‌آورد تو از مغرب بیرون آور، او می‌دانست که ابراهیم می‌تواند چنین کند. و دیگر بحث را با او ادامه نداد. که بتواند پشت استدلال‌های خود پنهان شده و خود را در سایه فریب مردم و قداستی که ایجاد کرده بود، پنهان کند. همانطور که فرعون نیز تلاش می‌کرد چنین کند. اساسا سبک استدلال‌های ظاهر‌الصلاح یک نفاق است که همه مستکبرین عالم در تاریخ به تبع شیطان انجام می‌دهند تا در دل مردم و جریان حق نفوذ کنند.
 تمدن غرب از این جهت به‌نظر می‌رسد که قابل تحلیل باشد که به‌طور کلی برای بشریت امروز یک جریان نفاق است. آنها خود را در پس پرده حقوق مردم و آزادی و شعارهایی از این قبیل پنهان کرده و یک استبداد عمیق را در پشت ساختارهای دنیا مخفی کرده‌اند. پس به‌طور کلی جریان باطل را می‌توان با هویت نفاق معرفی کرد.

بررسی ماجرای نفاق در قرآن
یکی از موضوعاتی که در قرآن به آن توجه داده شده، این است که مرض قلب و بیماری‌های درونی عقیدتی و اخلاقی به مرور به یک نفاق جدی در جبهه حق منجر می‌شود؛ آیات ابتدای سوره بقره. یکی دیگر از موضوعات این است که شناسایی این جماعت براساس جزئیات رفتار آنها و لحن قول‌شان و نوع اراده‌شان در خدمت به جبهه باطل قابل انجام است. جزئیات رفتار این جماعت باعث می‌شود که بتوان معنا‌یابی کرده و اراده آنها را کشف کرد. این بحث در سوره محمد آمده است. یکی دیگر از موضوعات این است که این جماعت پایگاه اجتماعی جدی ندارند. نه به این جبهه و نه آن جبهه نمی‌توانند باشند. این باعث می‌شود مجبور شوند در لاک نفاق فرو روند. در سوره توبه و اعراف به این نکات پرداخته شده است. تقابل با این جماعت و جهاد با آنها وظیفه جبهه حق است. اما روش تقابل با آنها بسیار مهم است که باید بتوانند آنها را بشناسند و تا وقتی کاملا مزدور دشمن نشده‌اند با آنها مدارا کنند. یعنی تا وقتی در حد بیمار‌دلی هستند کمک کنند که مداوا شوند. شناسایی اینها نیاز به توان فهم عمق اراده‌ها و درون انسان‌ها را دارد. بحث‌های رهبری در خطبه‌های نمازجمعه و تفسیر سوره بقره از این جهت مؤثر است.

تحلیل روانشناسانه و اخلاقی
چگونه حفظ عمل خطا تبدیل به اخلاق غلط شده و اخلاق غلط در اراده انسان اثر می‌گذارد و انسان را در خدمت جبهه کفر قرار می‌دهد؛ ثم‌ کان عاقبه الذین اساءو السوای ان کذبوا بایاتنا.

تحلیل حاکمیتی و مدیریتی
چه سازوکارهایی در اداره کشور راه را برای نفوذ فراهم می‌کند؟ مدیریت جبهه حق چگونه شود نفوذ در آن ساده‌تر خواهد بود؟ بحث درباره زمینه‌سازی شکل‌گیری پدیده نفوذ در یک دستگاه مدیریتی نیز از بحث‌های مرتبط با این پدیده خواهد بود. نیاز جدی دشمن به تغییر تصمیم‌گیری در داخل جبهه حق است. دشمن هر چه تلاش کند یک عامل بیرونی است. او نیاز دارد درون جبهه حق بیاید تا بتواند اراده او را تغییر دهد. این تغییر و نفوذ گاهی با آمدن شخصیت‌هایی با ظاهر نیکو است که کاملا خود را به جبهه دشمن متعلق می‌دانند. گاهی نیز ممکن است دشمن بیاید روی ذهن تصمیم‌گیر و عناصر تصمیم‌ساز او کار کند و ناخودآگاه تصمیم‌گیرندگان صحنه را مال خود کند.
این دومی عمومیت بیشتری دارد. نکته بسیار مهم آن است که دشمن روی عدم‌توانایی کشف واقعیت این افراد حساب می‌کند. یعنی روی چشم ظاهر‌بین ما حساب می‌کند. هر چقدر جامعه قدرت‌یافتن اندیشه و اراده افراد را یعنی وجه غیبی وجودشان را داشته باشد، قدرت نفوذ در جبهه حق کمتر می‌شود. اینکه شنیده‌ایم در دوران ظهور منافق هر طور که پنهان شود باز هم یافته می‌شود، به‌دلیل همین رشد در جبهه حق است. سبک مدیریت جبهه حق می‌تواند به‌گونه‌ای باشد که این بیمار‌دلان را به سمت صلاح پیش ببرد یا به سمت نفاق هم بحث مهمی است. مدل مدیریت جبهه حق در مناسبت گرفتن با بیماردلان بسیار مهم است. اینکه تلاش می‌کند دست آنها را در دست پیشروان بگذارد و آنها را به خوبان وصل کند و عیب‌های آنها را ولو تشخیص می‌دهد مخفی نگه دارد و برایشان زمینه تغییر فراهم کند یا اینکه به سرعت آبروی آنها را می‌برد و دستشان را رو می‌کند یا اینکه خود را به غفلت می‌زند و ظاهرگرایانه با امور برخورد می‌کند همگی باعث می‌شود زمینه رشد این پدیده در جبهه حق شکل بگیرد یا نابود شود. اگر گفتمان رایج در یک کشور نزدیک‌شدن به جبهه دشمن و همراهی و انعطاف نسبت به آن باشد، روشن است که بستر برای نفوذ فراهم‌تر شود. حتی اگر انعطاف در کشور به نحو انعطاف راهبردی باشد، باز این آفت شکل می‌گیرد.
 اگر مدیران کشور گفتمان کشور را به سمت اندیشه‌های دشمن ببرند و نوعی وابستگی و امید به او را در جامعه جدی کنند، صحنه برای تغییر باطنی افراد فراهم‌تر می‌شود. پس چند نکته کلان حاکمیتی اجتماعی می‌تواند زمینه‌ساز جدی شکل‌گیری جریان نفوذ در جامعه باشد. اولا کم‌شدن اتصال جامعه به خوبان و جلودارها و گفتمان مومنانه آنها. ثانیا قوت رویکردهای ظاهربینانه بدون عقلانیت و معنویت فهمی و باطن‌بینی. ثالثا ضعف در عقیده و اخلاق به سبب عدم‌اداره دستگاه‌ها به‌گونه‌ای که این امور حقیقی و نه ظاهری در دستگاه رشد کند. رابعا انعطاف ولو راهبردی مقابل دشمن می‌تواند صحنه را برای نفوذ او فراهم‌تر کند. همین نکات بود که در ابتدای دولت روحانی باعث شد رهبری به نحو جدی به پدیده نفوذ در دستگاه حق اخطار دهد و البته همانجا انواع و انحای نفوذ را مطرح کند. حتی نفوذهایی که در دستگاه قضایی کشور به‌عنوان جرم قلمداد نمی‌شود ولی حقیقتا نفوذ است. راه چاره برای جلوگیری اجتماعی از پدیده نفوذ آن است که روحیه و اخلاق مقاومت و مبارزه در جامعه به‌مثابه یک گفتمان اصلی ترویج شود. اندیشه‌ها و بنیادهای اعتقادی در جامعه تقویت شود. جامعه به سمت فهم و دیدن باطن امور و افراد پیش برود که راهکار جدی‌اش نیز تبیین است.

به‌لحاظ عملیات رسانه‌ای
به‌صورت‌های مختلف می‌توان نسبت با این پدیده در ذهن مخاطب معنا‌سازی‌ کرد. به این صورت که مثلا گرفتن یک جاسوس را به‌عنوان یک نقطه ضعف جدی در دستگاه‌های کشور قلمداد کرد و باعث یأس جامعه شد. باز هم بر طبل ظاهرگرایی کوبید و به همین دلیل بسیاری از چهره‌های با ظاهر صالح شبیه این ظاهر را متهم کرد. وقتی یک نفر شخص مزدور با ظاهر دینی را رو کردید، ظاهرگرایان می‌توانند از همین نکته استفاده کنند و کل جبهه حق را که چنین ظاهری دارد، متهم کنند. تمام روابط مختلف این آدم با بستر ارتباطاتش را بگیرند و همه را محکوم کنند و خلاصه همین نکته را پرت کنند درصورت جبهه حق و معنای آن را نفرت از این ظاهر و این جبهه قرار دهند.  صورت دیگر معنا‌یابی این مقوله در این دوران این است که این پدیده را نشان‌دهنده قوت جبهه حق در کشف نفوذ‌ها قلمداد کرد و نشان داد که چگونه باید امور را در ساحت عقاید و اخلاق و اندیشه‌ها و فهم اراده‌ها رد‌یابی کرد و همینطور میزان دشمنی دشمنان را به رخ کشید و اموری از این دست.
 اینکه جریان‌های مختلف اجتماعی با چنین پدیده‌هایی چگونه برخورد می‌کنند، از این جهت مهم است. متهم‌کردن جبهه حق و ایجاد نفرت نسبت به آنها و باز‌کردن روابط بین انسان‌ها با پیشروان و جلوداران که خود باعث جدی‌شدن نفوذ می‌شود. یا اینکه رشد جبهه حق در فهم باطنی‌تر امور و پدیده‌ها و اتصال بیشتر با خوبان جامعه و گفتمان آنها و حساسیت جدی نسبت به دشمن که زمینه ایجاد این پدیده را کمتر می‌کند.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید