پرسپولیس؛ ستاد بزرگداشت رفقای نیمهراه!
رسول بهروش| سوت پایان بازی با الجزیره بهصدا در میآید، صادق محرمی روی دوش همبازیانش دور افتخار میزند و در میان تشویق کرکننده تماشاگران با پرسپولیس خداحافظی میکند. اگر یک هوادار خارجی فوتبال آن روز در استادیوم آزادی حاضر بود و این صحنه را میدید، لابد گمان میکرد آنکه شماره دوی سرخها را به تن کرده سالها برای این تیم توپ زده، افتخارات فراوانی بهثبت رسانده و حالا مجبور شده راهی تیمی دیگر شود. یا نه؛ ممکن بود تصور کند او بازیکن جوانی است که از یک باشگاه بزرگ اروپایی پیشنهاد دریافت کرده و قصد دارد با ترانسفر به آنجا، هم پیشرفت کند و هم سود مالی هنگفتی به باشگاهش برساند. صادق محرمی اما هیچکدام از اینها نیست. او بازیکن گمنامی بود که از یک تیم سقوط کرده به پرسپولیس آمد، در این تیم به شهرت رسید و درست وسط محرومیت باشگاه از جذب بازیکن، بدون اینکه سرمربی حتی یک بازیکن جانشین برای او داشته باشد و باز بدون اینکه حتی یک ریال سود به باشگاه برساند از این تیم جدا شد. بیگمان فقط در ایران ممکن است برای وداع با چنین بازیکنی، بساط اشک و آه راه بیندازند و هواداران برای او در فضای مجازی پستهای احساسی بنویسند. عجیب است؛ پرسپولیس یک دستیار کروات آورد تا عصای دست سرمربی شود، اما خود آقای دستیار وسط راه ول کرد و رفت و یک بازیکن جوان تیم را هم به لیگ درجه3 کشور خودش ترانسفر کرد، اما حالا در ایران از هر دو به نیکی یاد میشود!
احتمالا بهانه تجلیل هواداران از محرمی این است که او برای پیشرفت رفته؛ هرچند قبل از صادق آخرین بازیکن 22سالهای که برای پیشرفت به دیناموزاگرب رفت، علی کریمی سپاهان بود که یک سال بعد با دست خالی و افت کیفی به اصفهان بازگشت. اگرچه در همین شرایط هم میشد از محرمی انتظار داشت 6ماه دیگر در تیم بماند و بعد از پایان محرومیت باشگاه برود، اما هوادار ایرانی آنقدر از جایگاه مطالبهگر خودش غافل است که حتی تصور طرح چنین درخواستی از بازیکن جوان تیم هم در مخیلهاش نمیگنجد. پرسپولیس حالا کمکم دارد تبدیل میشود به ستاد بزرگداشت رفقای نیمهراه؛ از محرمی بگیرید که با ثبت آمار خیرهکننده یک پاس گل طی دو سال(!) روی کول همبازیانش جدا شد تا سروش رفیعی که رسما از پرسپولیس بهعنوان پمپ بنزین استفاده کرد؛ بازیکنی که بهخاطر فقط 6ماه بازی در این تیم، پیراهن شماره7 علی پروین را از بایگانی خارج کرد و زمانی از این تیم جدا شد که سرخپوشان در جمع 8تیم برتر آسیا نیاز حیاتی به او داشتند. حتی بازیکن سر به زیری مثل احمد نوراللهی هم پاداش قال گذاشتن پرسپولیس در میانه راه و پیوستن به رقیب اصلی کورس قهرمانی را با بستن بازوبند کاپیتانی و وداع 70هزار نفری گرفت تا یادمان بیاید در فوتبال ایران از زمین به آسمان میبارد. باز هر کدام از اینها دنبال هدفی رفتند که لااقل برای خودشان موجه بود؛ از سودای پیشرفت فنی تا کسب ثروت و کارت پایانخدمت. این وسط اما هیچکس نفهمید چرا مهدی طارمی از پرسپولیس رفت و چطور در بازگشت برایش تونل افتخار زدند؟ همان 16پسری که همین حالا هم پرسپولیس هر چه میکشد از همان رفت و برگشت اوست!
مساله ویرانگر، ضعف فرهنگ هواداری و سطح توقع پایین طرفداران فوتبال در ایران است. دردناک است که هوادار ایرانی درک نمیکند امثال سروش و صادق و محرمی، سر سفره علاقه او به فوتبال نشستهاند و اگر هواداری در کار نباشد، آنها هم وجود خارجی نخواهند داشت. در اروپا حتی قدیسوارههایی مثل مسی و رونالدو هم اگر یک گام بر خلاف مسیر منافع باشگاه بردارند نقرهداغ خواهند شد. در ایران اما رویای بخش زیادی از هواداران ما، انداختن یک عکس سلفی با آقای ستاره است؛ همان ستارهای که اگر فقط لطف کند و توی گوش سرمربی نزند، انگار همه واحدهای تعصب و حرفهایگری را از نگاه ما پاس کرده! بدبختانه این ویروس، فقط در جان پرسپولیس نیفتاده؛ چه اینکه در استقلال هم دو کاپیتان اول تیم یعنی خسرو حیدری و مهدی رحمتی هر کدام در یک مقطع باشگاه را ول کردند و رفتند، اما موقع بازگشت محبوبتر شدند. آنجا البته اسطوره دستنیافتنی تیم فرهاد مجیدی است که رکورد جهانی ول کردن و رفتن در نیمهراه را شکسته و هر بار که چنین کاری انجام داده، قلبهای بیشتری را تسخیر کرده است! بیخیال؛ ایران انگار بهشت جماعت فوتبالیست است؛ دستمزدهای میلیاردی، معافیت مالیاتی، تمرینات آبکی، رقابتهای حداقلی و البته هوادارانی که از کمترین سطح توقع هم بیبهرهاند و مجسمهات را از سنگ فراموشکاری میتراشند.