جریانی که هماره از مردم جا مانده است!
جدایی مسیر ملیگرایان از مردم؛ زمینهها و پیامدها
الهام داناییسرشت، روزنامه نگار
در نگاهی کلی باید اذعان داشت که ملیگرایان در تاریخ معاصر ایران، بیش از آنکه در مسیر مردم، افکار عمومی و خواست و منافع آنان حرکت کنند، در موضع تقابل با این مفاهیم قرار داشتهاند. این جریان فکری، اعم از جبهه ملی اول تا چهارم، نهضت مقاومت ملی، کمیته حقوق بشر و نهضت آزادی ایران، همواره به جای تنظیم فرکانس اندیشه و کنشهای سیاسی خود با مردم و منافع آنها، در تلاش بودهاند تا مسیر حرکت ملت را به سمت افکار حزبی خود منحرف سازند. بهعبارتی، کسانی نام «ملی» بر خود گذاشتند، که نهتنها هرگز ملت را بهعنوان دال مرکزی منظومه فکری خود قبول نداشتند، بلکه در جهت عکس خواست و منافع ملت حرکت میکردند. در همین راستا و در مقال پی آمده، به مناسبت سالروز صدور حکم ارتداد جبهه ملی توسط امامخمینی(ره)، نمونههایی از جهتگیریها و تلاشهای آفندی و پدافندی ملیگرایان موردبازخوانی و بررسی قرار گرفته است.
تلاش برای تغییر ریل بسیج انقلابی مردم
گروههای ملی با رسوخ در میان راهپیمایی مردم به پاخاسته در سالهای 41و 42، با تکرار نام محمد مصدق، وی را رهبر نهضت معرفی میکردند! همچنین نهضت آزادی ایران با صدور اعلامیههایی در همین راستا، سعی میکرد وی که در آن ایام سکوت اختیار کرده بود را در راس این جریان گسترده اعتراضی بنشاند: «تنها حکومت مصدق و یاران او، حکومت ملت ایران است...».
ملیون اما در جریان مبارزات مردم در نهضت اسلامی و ناکامی اولیه در بهدست گرفتن رهبری ملت، به مسیر نفوذ به بسیج تودهای اجتماعی که توسط روحانیت رقم خورد، گام نهادند. آنها در سالهای 41و 42، تلاش کردند تا با همراه کردن جامعه با اقدامات تفرقهافکنانه خود، مسیر اصلی نهضت را تضعیف کنند و آنها را به نفع خود و نه خط امام مصادره کنند. ازجمله در جریان رفراندوم ضدملی شاه و درحالیکه پس از قیام و افشاگریهای امام، قاطبه مردم به خط تحریم رفراندوم پیوستند، بخشی از ملیون تلاش کردند با هدف خارج کردن رهبری از دست رهبر فقید انقلاب، مردم را در صف رأی بسیج کنند!
سکوت و سنگاندازی، در مسیر نهضت اسلامی
تلاش برای بهدست گرفتن رهبری جامعه معترض از جانب ملیون، در ابعاد سلبی برجستهتر مینمود. آنان وقتی خود را در بسیج مردم و تحریف مسیر نهضت اسلامی ناتوان یافتند، تلاش برای تضعیف و سنگاندازی در آن مسیر را در دستور کار خویش قرار دادند. بهعنوان نمونه در مقاطعی که حمایت تودهها، آشکارا در حمایت از امام بود و آنان امکان تحریف جریان و دست و پا کردن منفعت و نامی را برای خود نمیدیدند، دست به سکوت میزدند! ازجمله این موارد، سکوت شگفتانگیز ملیگرایان مذهبی و غیرمذهبی، در برابر قتلعام مردم در 15خرداد 42بود. بازرگان در خاطرات خود مینویسد که «پس از بحث و بررسی نظرات موافقین (از جمله بازرگان) و مخالفین در هیأت اجراییه جبهه ملی دوم، بالاخره تصمیم به عدمصدور اعلامیه در محکومیت رژیم شاه گرفته میشود!...».
کوششهای بختیار و سنجابی، در عدمصدور اعلامیه چشمگیر بوده است. نهضت آزادی و بازرگان نیز به تبع انفعال جبهه ملی، تصمیم به سکوت میگیرند و حتی بیانیههایی که با امضای شاخه جوانان نهضت آزادی منتشر میشود را غیرمربوط به این تشکل دانسته و آن را توطئه ساواک علیه خود معرفی میکنند! (4) البته در مواردی نیز کار از سکوت فراتر میرفت، ازجمله حزب ملت ایران از احزاب جبهه ملی، «افراد حزبی خود را از شرکت در تظاهراتی که در روزهای 12و13خرداد، در مسجد یا سینهزنیها علیه رژیم انجام میگرفت، منع کرد...».
در ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون در 1343نیز که فارغ از نگاه و مکتبی، کل مردم ایران تحقیر شدند، ملیون نهتنها سکوت کردند بلکه در اقدامی عجیب «تصمیم گرفتند تا مدتی جلسات [عادی] خود را تعطیل کنند، تا تشکیل این جلسات به موضوع تبعید آقای خمینی [و همراهی با منتقدان لایحه] تعبیر و تفسیر نشود...».
موجسواری بر حرکت جامعه، در عین تلاش برای تحریف ماهیت آن در مقطع پس از 15خرداد 42تا 1356 ملیگرایان درحالیکه مردم مبارز بسیاری زیر شکنجههای ساواک قرار داشتند، 14سال به سکوت، انزوا و تعطیلات رفتند! با بازگشت آزادی نسبی به کشور و نیز گسترش نهضت اسلامی از هنگام شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، ملیگرایان نیز در قالبهایی چون: کمیته حقوق بشر، جبهه ملی چهارم و نهضت آزادی به میدان آمدند. آنها با تبلیغاتی گسترده تلاش کردند تا این بار برخلاف دهه40 بتوانند مردم را زیر چتر خویش تجمیع کنند. آنان اما زود دریافتند که نه کاریزمای شخصیتی امثال سنجابی و بازرگان یارای تحقق این هدف را دارد و نه اندیشههای سکولار و التقاطی ملیون در میان مردم میتواند آغازگر بسیج تودهای شود، لذا در گام بعد، همچون سالیان نخست دهه40، به تاکتیک موجسواری درعین تحریف مسیر موج دست زدند!
این گروهها از سویی به نهضت اسلامی و امام ابراز ارادت میکردند و از سوی دیگر، در اعلامیههای متعدد، اهداف ضدملی خود در تغییر مسیر را پی میگرفتند. آنان به این نتیجه رسیده بودند که بسیج مردمی با هدف نهایی تشکیل حکومت اسلامی، ذیل 2هدف میانی «سرنگونی رژیم پهلوی» و «قطع دست استعمار آمریکا» شکل گرفته است، بنابراین با برنامهای پشت پرده تلاش کردند تا نهضت را از هر دو هدف میانی خود منحرف کنند! بدیهی است ملیون به خاطر انزوای خود در میان مردم، امکان بیان صادقانه استراتژیهای خویش را نداشتند، از اینرو تحریف مسیر نهضت را در قالب شعارهایی خوشتراش چون «سیاست گام به گام»، «شاه سلطنت کند نه حکومت»، و «اول مبارزه با استبداد و بعد استعمار» پنهان میکردند.
از مهمترین مکتوبات بازرگان، نامه وی به امامخمینی(ره) در مردادماه57 است که در فاصله چندماه مانده به پیروزی انقلاب، ایشان را از مبارزه با اصل رژیم و نیز آمریکا باز میدارد: «... 1) اگر آن (قانون اساسی) را نفی کنیم، منطقاً و قانوناً هرگونه مدرک محکومیت رژیم را از دست میدهیم. بهمعنای ضامن سلطنت شاه نیز نیست، چون سراسر خلاف آن عمل کرده و خود را قانوناً معزول ساخته است. 2) لبه تیز حمله فعلاً بهتر است به استبداد باشد نه استعمار، جنگ کردن در دو جبهه مانع پیروزی است...».
لبیک به آشتی ملی شریفامامی!
سناریوهای ملیگرایان در مواجهه با نهضت اسلامی مردم در دهه40، در آستانه پیروزی انقلاب نیز موبهمو تکرار شد! آنها پس از شکست در کلید زدن بسیج تودهای، تصمیم به موجسواری و در پی ناکامی در تحریف مسیر موج، به توقف و سکوت آن کمر همت بستند! با روی کار آمدن دولت جعفر شریفامامی و طرح شعار آشتی ملی، ملیون با آغوشی باز به استقبال وی رفتند! بازرگان پس از مشاهده فاجعه کمنظیر 17شهریور و کذب بودن شعارهای دولت شریفامامی نیز امامخمینی(ره) را به رها کردن انقلاب و شرکت در انتخابات وعده داده شده دعوت میکند. مشکل اصلی ملیون، قبولاندن پذیرش وعدههای شریفامامی به امامخمینی(ره) بود. بر همین اساس، بازرگان برای دیدار با ایشان به نوفل لوشاتو میرود اما طبیعتا نمیتواند دلیل مناسبی برای خاموش کردن امواج خروشان انقلاب که در حال نابودی بنیان طاغوت بود ارائه کند. وی دعاوی عجیب و دونشأنی را برای پذیرش انتخابات، از جانب امام عرضه داشت که طبعا توجه ایشان را جلب نکرد و با پاسخ قاطع امام مواجه شد.
در همین راستا، در پاییز 1357و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، ملیون ـ از گروههای مختلف ـ طی نشستی در دانشگاه تهران، ضمن ارائه تصویری ناصحیح از امام خمینی(ره)، انحراف مسیر انقلاب اسلامی از راه تأثیرگذاری بر ایشان را در دستور کار خود قرار دادند: «همه معتقدند که [امام] خمینی دیگر برداشتی از اوضاع ایران ندارد... هرچه جلوتر برویم او بیشتر احساس قدرت میکند، مگر آنکه شخصاً (و) دقیقاً مطیع سیاست خارجی باشد که ظاهرا نیست. بالاتفاق عقیده دارند حفظ سلطنت و قانون اساسی در حالت خطر، فعلی تنها راه نجات مملکت است...».
طنز تاریخ آنکه ملیگرایان برای توقف حرکت انقلابی مردم علیه شاه و آمریکا، دست به دامان این کشور میشوند! مهندس بازرگان طی ملاقاتی با «جان استمپل»ـ وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران ـ در تاریخ 30ماه مه 1978(نهم خرداد1357)، میگوید: «اگر شاه حاضر باشد که تمام مواد قانون اساسی را به اجرا درآورد، ما آمادهایم تا سلطنت را بپذیریم.»
تداوم تلاش برای تغییر ریل انقلاب، پس از برقراری نظام اسلامی
با ناکامی ملیگرایان در توقف مسیر نهضت اسلامی یا تحریف آن، گام بعدی تداوم همان اهداف پیشین، در مقطعی جدید بود. آنان همزمان در 2ساحت اصلی تلاش برای گردآوردن مردم زیر چتر خویش و ایجاد وقفه در مسیر حرکت نظام، وارد تلاش شدند. چند سال بعد بازرگان با نگاشتن کتاب «انقلاب ایران در 2حرکت»، تلاش کرد خود را از بانیان انقلابی جلوه دهد که «در حرکت اول خود (قبل از پیروزی) بهدنبال حکومتی لیبرالی و فارغ از شعارهای حاکمیت اسلام و مبارزه با آمریکاست. در حرکت دوم اما روحانیت انقلاب را از دست لیبرالها و مردم جدا کرده است!...».
او در این کتاب و نیز کتاب «بازیابی ارزشها»، اندیشههای منزوی خود را، نماینده اندیشههای مردمی میداند که اسلام را هم برای ایران میخواهند. او اسلامگرایی امام(ره) را منحصر به ایشان و «برخی خصیصین» میداند. بازرگان که پیش از انقلاب اسلامی، رهبران نهضت را به عدممخالفت با آمریکا دعوت میکرد، با فراموشی آن توصیهها، آغاز این مخالفت را، به بعد از انقلاب منتسب میکند. به عقیده وی، انقلاب ما کمکم از خود تهی شد، با «در افتادن با آمریکا» به «دام مارکسیسم» افتاد!
در واپسین گام
نکات مورداشاره، تنها نمونهای از تلاش ملیگرایان در تحریف ماهیت انقلاب مردم ایران بود. آنان پس از پیروزی انقلاب، در میدانهای متعددی همچون تلاش برای جایگزینی عبارت «جمهوری دمکراتیک» یا «جمهوری دمکراتیک اسلامی» به جای جمهوری اسلامی، تلاش برای انحلال مجلس خبرگان، تلاش برای تصویب قانوی اساسی مبتنی بر لیبرالیسم و... در همین مسیر گام برداشتند. ملیگرایان اما در این مقطع نیز هرگز موفق به جلب جامعه به سمت خود نشدند، چه در تلاش برای بسیج افکار زیر چتر خود و جداکردن آنها از خط امام و اسلام ناب و چه حتی در ساحتهایی سطحی تر، همچون بسیج خیابانی مردم علیه لایحه قصاص.
پس از طرح لایحه قصاص توسط شورایعالی قضایی و تقدیم آن به مجلس، مخالفتهایی از سوی جبهه ملی علیه آن به عمل آمد. این تشکل که رویکردی لیبرالی داشت، با این بهانه که این لایحه مغایر با حقوق بشر است، به مقابله با نظام پرداخت و با غیرانسانی خواندن حکم قصاص، مردم را به شورش خیابانی علیه آن فراخواند و روز 25خرداد 1360را روز موعود تعیین کرد. در اطلاعیه جبهه ملّی آمده بود: «هموطنان شرافتمند، مردم غیور و آزادیخواه ایران، در شرایطی که همه آزادیهای فردی و اجتماعی توسط هیأت حاکمه مستبد و انحصارگر زیر پا نهاده شده و استقلال مملکت در معرض خطرات جدی قرار دارد و در شرایطی که انقلاب بزرگ ملت را از کلیه هدفهای بنیادی خود منحرف کردهاند، از شما دعوت میکنیم که ساعت چهار بعد از ظهر روز دوشنبه بیستوپنجم خرداد ماه، در گردهمایی و راهپیمایی جبهه ملی، بانگ اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم...».
این نهتنها یک تظاهرات بلکه تلاشی برای نمایش قدرت و به صحنه کشیدن مردمی بود که ملیون آنها را همگام با خویش قلمداد میکردند. آنان با کمک ارگان منافقین و از دو هفته قبل، تلاش بسیاری برای بسیج تودهها به کار بستند. اما صبح روز 25خرداد 1360، امامخمینی(ره) در سخنرانی قاطع خود، جبهه ملی را بهخاطر مخالفت علنی با قانون قرآن، مرتد اعلام کردند و از بازرگان خواستند تا موضع خود را در قبال آنان مشخص کند. بهدنبال این سخنرانی قاطعانه امام(ره)، مردم در اجتماعات پرشکوه خود در تهران و شهرستانها، بار دیگر این تلاش ملیون در بسیج مردم را نیز به شکست کشاندند. اما عصبانیت ملیگرایان از شکست چندده ساله در بسیج مردم گرد پرچم سکولاریسم و التقاط امری هویدا بود و گاه یارای مخفی کردن آن را نداشتند: «ملت دست و پا درآورده و به راه افتاده است. ملت کمیتهها را درست کرده و کمیتهها هم در کار دولت دخالت میکنند...».
بدیهی است تلاش در سانسور این جملات مهدی بازرگان در کتاب «مسائل و مشکلات نخستین سال انقلاب» نیز نمیتواند یک عمر جدایی مسیر ملیگرایان از مردم را از انظار پنهان کند.
* منابع در گروه تاریخ همشهری موجود است.