حکایتهای موفقیت یک کافهدار موفق ایرانی و درسهایی برای کارآفرینی
باورنمی کردند برنامه 20ساله داریم!
رضا یادگاری
کارآفرینی در بعضی از حوزههای خاص، سختتر از دیگر حوزهها بهنظر میرسد؛ ازجمله در حوزه کافیشاپها و کافهها و شبیه آن. اما هستند کسانی که با عشق تمام وارد این حوزهها شده و به موفقیت هم میرسند؛ ازجمله آرمین لمیع. لابد میپرسید او دیگر کیست؟ او بنیانگذار یکی از کافههای زنجیرهای معتبر است؛ کارآفرینی که متولد 1356تهران است و البته سالها نیز خارج کشور زندگی و کار کرده است، اما حالا جزو موفقترین کافهدارها و کارآفرینان این حوزه محسوب میشود. شاید برای شما هم جالب باشد که از ذهنیت چنین آدمی بیشتر بدانید. پس مصاحبه ما را با او از دست ندهید؛ مصاحبهای که از طریق باشگاه کسبوکار یونسکو بهطور اختصاصی در اختیارمان قرار داده شده است.
بچه مایهدار بودید؟
از یک خانواده معمولی. پدر و مادرم متولد تهران بودند. پدرم مدتها مدیر سالن رنگ ایرانخودرو بود. البته بیرون شرکت در ساختوساز و... هم حضور داشت. در نهایت اینکه خانواده نسبتا خوبی از نظر مالی داشتیم.
چطور شد به کارآفرینی علاقهمند شدید؟
من از همان اول خیلی دوست داشتم که بتوانم کارآفرین باشم. تا جایی که یادم میآید ما برای مسافرت هر سال به خارج از ایران میرفتیم. حتی زمانی که مرزهای هوایی بسته بود، ما بهصورت زمینی از ایران خارج میشدیم. پدرم خیلی دوست داشت که ما سالی یکبار حتماً به مسافرت خارج از کشور برویم. یادم هست سالی که در کلاس اول راهنمایی درس میخواندم، بهاتفاق خانواده برای یک مسافرت تابستانی به بلغارستان رفتیم که در آن زمان یک کشور کمونیستی بهحساب میآمد. روزی برای خرید به بیرون رفته بودیم و من در آنجا دیدم که چقدر کفش ورزشی و همینطور وسایل ورزشی مثل راکت بدمینتون و توپ پینگپنگ ارزان است. قبل از سفر، پدرم به ما پول توجیبی داده بود که هر چه دوست داشتیم برای خودمان بخریم و از آنجا که من تجارت و خریدوفروش را خیلی دوست داشتم، همه پول توجیبیهایم را دادم و با آنها وسایل و کفش ورزشی خریدم. قصد داشتم همه آنها را در تهران بفروشم. علاوه بر آن در آنجا باتری کتابی هم زیاد بود که من تعداد زیادی از آنها را هم خریده بودم. چون یکسری وسیله در ایران داشتم که همگی آنها با باتری کتابی کار میکردند. خلاصه همه پولهایم را خرید کردم و با خود به ایران آوردم. پدرم از این کار من خوشحال شد و خوشاش آمده بود؛ اما راستش مادرم خیلی مخالف بود و میگفت آرمین به هیچ عنوان حق ندارد جنسهایش را بفروشد، چون ممکن است این موضوع به دهنش مزه کند و از فردایش دیگر درس نخواند. در کل علاقه به تجارت از کودکی وجود داشت.
از کی وارد کسبوکار شدید؟
تجربههایی در این زمینه داشتم. یادم میآید یکبار بار میوه پرتقال باغی که پدرم با چند تا از دوستانش شریک بود را کلا خریدم که انبار کنم تا شب عید بفروشم، البته بعدا ضرر کردم یا رفتم و یکسری نردبان تاشو و ابزار خریدم که ببرم در مرکز شهر بفروشم. زمانی که دبیرستان بودم حتی به خرید و فروش کامیون سرگرم شدم. البته چون پولم به این کار نمیرسید، از وسایلی مثل کانتینر و... شروع کردم. بعدها هم که در سال1998میلادی با خانواده به کانادا مهاجرت کردیم و آنجا هم کلی تجربه کاری داشتم.
ویژگی خاصی در شما بود که باعث میشد در کارها بهتر باشید و بهتر ظاهر شوید؟
شاید علاقه به کار. زمانی که به کانادا رفتیم به یکی از خویشاوندان گفتم میخواهم کار کنم و همان فردا مرا به یک آهنگری بردند. روز اول چنان دو تا لوله را به هم خوب جوش زدم که همه تعجب کرده بودند یا برای شب کریسمس و چند روز کار به یک مغازه لباس مردانهفروشی رفته بودم. شاید باورتان نشود ولی آنقدر خوب کار کردم و خود را در کار خوب نشان دادم که آنها بعد از آن ایام هم از من خواستند که در آن مغازه بمانم و کارم را ادامه بدهم. کار آنقدر برایم جالب و مهم بود که من بعد از 8ماه کار کردن هنوز یکی از چکهای حقوقم را نقد نکرده بودم؛ این موضوع سختکوشی و تعهد من در کار برای آنها خیلی جالب بود.
از کی درگیر کافهداری شدید؟
توی همان کانادا بود که به اتفاق خانواده یک کافه راهاندازی کردیم.
با قهوه آشنا بودید؟
در اوایل کار من با قهوه زیاد آشنایی نداشتم و شروع کار من با قهوه دقیقاً از همانجا بود. کار کردن با قهوه درواقع کاری است بسیار شیرین و جذاب که اگر هرکسی با آن کار کند، دیگر نمیخواهد که هیچ کار دیگری را انجام بدهد.
کار در کانادا با کار در ایران چه فرقهایی دارد؟
ما البته در آنجا خیلی خوب جاافتادیم. کلا ایرانیان به راحتی جا میافتند و پیشرفت میکنند و این جزو خصلتهای آنهاست. در آنجا شروع کار راحت است، اما در ایران سخت. در آنجا جوانان کار سیستماتیک را زودتر یاد میگیرند و انتظار چندانی از کار و... ندارند، برعکس ایران. ضمن اینکه آنجا اصل بر اعتماد است؛ یعنی شما وقتی میگویید درآمدم فلان قدر بوده، دولت میگوید شما راست میگویید مگر اینکه خلافش ثابت شود. درحالیکه اینجا برای ما مالیات میبندند و ما باید دنبال این باشیم که ثابت کنیم که این عددی که بستهاند درست نیست. اما بزرگترین مشکل این است که آنجا تقاضا بهشدت کم است؛ چرا که همهچیز به وفور وجود دارد. این بزرگترین چالش شماست. در نتیجه وارد شدن به یک کار بسیار سهل و آسان ولی ماندن و موفق شدن در آن بسیار مهم و سخت است؛ درحالیکه در ایران برعکس است.
کافهداری در ایران چطور آغاز شد؟
سال 2008 تصمیم گرفتم به ایران برگردم. تصمیم گرفتم که همان ایده کافه در کانادا را در همینجا هم دنبال کنم، چرا که به نوعی معتاد به قهوه شده بودم. وقتی به چند کافه در تهران مراجعه کردم، فهمیدم چیزی به اسم بیزینس قهوه وجود ندارد. اتفاقا از کافهدارها هم سؤال میکردم و میگفتند که مردم زیاد استقبال نمیکنند. در نتیجه تصمیم گرفتم یک کافیشاپ واقعی راه بیندازم که قهوه واقعی به مردم بدهد.
فقط همین علاقه بود که باعث شد تا کار را دنبال کنید؟
نه، من وقتی که به ایران آمدم، قصدم ماندن کوتاهمدت و انجام کارهای سربازی بود اما همانموقع در امبیای، یکی از کالجهای کانادا پذیرفته شدم. رفتم و شروع کردم به مطالعه. جالب اینکه همه پروژههای من نیز مبتنی بر راهاندازی یک شعبه از کافیشاپ حرفهای در ایران بود. سال دوم استادان مرا به دانشگاه شریف ایران ارجاع دادند تا تحقیق نهاییام را اینجا انجام بدهم. خیلیها تعجب میکردند که چرا برای یک کار ساده، این همه دارم مطالعه و تحقیق میکنم. من به نوعی داشتم یک کار ساختاری برای راهاندازی یک فرهنگ جدید از نوشیدن قهوه و... انجام میدادم. آن موقع که ورود کردم به این کار، وقتی دنبال قهوه در بازار رفتم، چیزی که مدنظرم بود را نیافتم. قهوه ترک بود و چند مدل قهوه ارزان که از نظر من کیفیت لازم را نداشت. حتی مجبور شدم خودم دست بهکار بشوم و قهوه موردنیازم را از جایی که بهترین کیفیت را داشت، وارد کنم. اینجوری بود که کار ما پیش رفت و به موفقیت رسید.
فکر میکنید یک کارآفرین موفق باید چه خصلتهایی داشته باشد؟
بهنظر من کسی که میخواهد کارآفرین موفق باشد باید دارای چندین خصوصیت باشد. ازجمله اینکه باید برای کارش برنامهریزی خوب و بلندمدت داشته باشد. ما برنامه 20ساله برای کارمان داشتیم، درحالیکه به شوخی میگفتند حتی دولت هم برنامه 20ساله ندارد. دیگر اینکه بهخودش و کارش باور و اطمینان قلبی داشته باشد. حتی اگر همه گفتند «نه»، او به کارش باور داشته باشد. همیشه یک دورنمای شفاف از کارش و آینده را درنظر داشته باشد که این موضوع بهنظر من خیلی مهم است. علاوه بر اینها یک کارآفرین باید ریسکپذیر هم باشد، اما درعین حال باید ریسک حسابشده داشته باشد. از دیگر خصوصیات یک کارآفرین توجه به جزئیات و توجه به ریزهکاریها در کار است. اگر توجه به جزئیات در کار وجود داشته باشد آن کار میشود یک کار خوب. در نهایت اینکه اگر کسی بخواهد در کار بماند و موفق باشد، باید همیشه این شعار «برنده-برنده» را داشته باشد. «برنده- برنده بودن» یکی از اصول و قانونها برای درازمدت بودن در کار است.