عارفی شهیر و شاعری گمنام
سید احمد بطحایی
از تاریخ تاسیس حوزههای علمیه در زمان شیخ طوسی در قرن پنجم هجری تاکنون که قریب به هزاره میگذرد، عالمانی درون حوزه بودند که تبدیل به نمادی در بخش، گرایش و قسمتی شدهاند. شیخ صدوق و کلینی در حدیث درخشیدهاند، شیخ انصاری و سید خویی در فقه روشناتر بودهاند و آخوند خراسانی در اصول. بوعلی در فلسفه و دیگرانی در عرفان. لیکن برخی بودهاند که شخصیتی چند وجهی داشتهاند. آیت الله بهجت نمونه بارز اینها بود که هم در فقاهت بس توانا بود و هم به اصول و رجال مسلط. ادیبی شاعر که از دیوان سه جلدیاش احتمالا کمتر کسی خبر دارد. با تمام این تفاسیر و تفاصیل وجه بی نظیر محمدتقی بهجت هیچ کدام از اینها نیست. هسته مرکزی روایت عالم فومنی شهر قم، زیست و سلوک او بود. مردی که در کوچهای تنگ با دیوارهای کاهگلی روبروی حرم زندگی میکرد. با دری دو لته که به زور از آن رد میشدی. شخصیتی که زهد را نه در سطور رساله و بالای منبر که در زندگی و زیست جاری کرد. جای سخن و حرف درباره دوری از دنیا آن را عینی و آبجکتیو اجرا کرد. بیت مرجعیتش از یک فرش دوازده متری فراتر نرفت و نه وارثی داشت و نه خدم و حشم و سازمان حفظ و نشر و آثاری. اثر بهجت سلوکی از زهد بود که بدون ادا و نمایش ساخت، جای هاله، حالت داشت و جای نمایش، روایت. شاید همین زندگی شگفت و عجیب در کنار کتمان و سکوت همیشگی ایشان بود که باعث روایتهای اسطورهای از سیره و سلوک آیتاللهِ گوشهنشین شهر شد، روایت آدمها از شخصیتی که دوست داشتند برای خودشان بسازند. به هر روی با تمام روایتهای افسانهای از محمدتقی بهجت، واقعیت او چنان درخشان و بی همتا بود که برای روایت این شگفتی نیازی به داستان و افسانه نباشد، روایت مردی که دین و ایمانش را جار نزد، زندگی کرد.