• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 5 اردیبهشت 1401
کد مطلب : 159184
+
-

شاید بهشتی در ذهن...

عیسی محمدی - روزنامه‌نگار

سنکا، از فلاسفه روزگاران قدیم، جمله جالبی دارد؛ می‌گوید انسان‌ها در ذهن خود، بیشتر از واقعیت رنج می‌برند. حالا قصه چیست؟ ماجرا اینجاست که بخشی از رنج‌هایی که من و تو و او و دیگری و همه ما می‌بریم، از اینجا ناشی می‌شود که همه‌‌چیز را به‌خودمان می‌گیریم. این چیزی است که دون میگوئل روئیز در کتاب «چهار میثاق» خود، اشاره جالبی به آن دارد. ساده‌اش هم چنین است که شما مثلاً دارید از خیابان رد می‌شوید. کسی سوار بر موتورسیکلت به شما فحش می‌دهد و می‌گذرد. طبیعی است که خیلی ناراحت شوید. گاهی این ناراحتی را با خودمان به خانه هم می‌بریم و سر اعضای خانواده خالی می‌کنیم. گاهی این ناراحتی می‌تواند تا چند روز و حتی چند هفته با ما همراه باشد. حالا در موقعیت‌های دیگر مثل محل کار و...، این دست ناراحتی‌ها حتی می‌توانند تا ابد با یک نفر همراه شوند و او را رنج بدهد. اما نکته اساسی اینجاست که چرا ما این‌قدر رنج می‌بریم؟
به قول دون میگوئل روئیز، ما رنج می‌بریم چرا که همه‌‌چیز را به‌خودمان می‌گیریم. این به‌خود گرفتن، البته مقدمه‌ای هم دارد؛ اینکه تصوری «خودبزرگ‌بینانه» از خودمان داریم. چون «خود»مان را خیلی بزرگ می‌دانیم، پس هر چیزی که به آن صدمه بزند را ناخوش می‌داریم و باعث رنج و آزارمان می‌شود.
اما نکته مهم‌تر این است که بی‌خود و بی‌جهت همه‌‌چیز را به‌خودمان می‌گیریم. طرف ناسزا می‌گوید، به جای اینکه تصور کنیم ناسزاگوینده در وضعیت مناسبی نبوده و حال و روز خوشی نداشته و ممکن است چند ساعت بعد حالش بهتر باشد، مدام تصور می‌کنیم که لابد در من چیزی بود که این ناسزا را به من داده. یعنی جوری در ذهن‌مان با خودمان کلنجار می‌رویم که نتیجه‌اش می‌شود چنین: لابد من لایق چنین توهینی بوده‌ام. اگر دقت کرده باشید در فرهنگ عامه و حتی در برخی از نخبگان ما نیز، سعی می‌کنند چنین نکته را ترویج کنند که اگر دیگران به شما توهینی می‌کنند یا بدرفتاری می‌کنند، حتماً مشکلی از جانب شماست و شما اجازه چنین کاری و رفتاری را داده‌اید. اما نکته اساسی و درست اینجاست که غالباً ما اجازه چنین کاری را نمی‌دهیم، بلکه این دیگران هستند که به واسطه ناخوش احوالی‌شان، رفتار نادرست از خودشان بروز می‌دهند. یعنی غالباً بدرفتاری‌هایی که نسبت به ما می‌شود، ارتباطی به نوع رفتار ما ندارد؛ کاملاً مرتبط با حال و روز دیگران در آن ساعت و موقعیت است.
اجازه بدهید خیلی ساده‌تر بگویم: دیگران اگر بدرفتاری کنند، مشکل خودشان است، نه مشکل شما. نباید همه‌‌چیز را به‌خودتان بگیرید. این همه‌‌چیز را به‌خود گرفتن، باعث می‌شود تا ما در ذهن‌مان به‌شدت رنج ببریم و بکشیم؛ درحالی‌که چه‌بسا در واقعیت اینقدر رنج می‌بریم و نمی‌کشیم.
اما دلیل بسیار مهم‌تر دیگری هم وجود دارد تا همه‌‌چیز را به‌خودمان نگیریم. کدام دلیل؟ عرض می‌کنم. تصور کنید که در یک موقعیت خاصی هستید. مثلاً رئیس‌تان به شما توهین کرده یا همسرتان با شما بدرفتاری کرده یا اتفاقی شبیه به این برای‌تان افتاده است. شما در ذهن‌تان تصور می‌کنید لابد لیاقت چنین توهینی را داشته‌اید. در نتیجه عزت‌نفس شما زیر سؤال می‌رود و حال و روز خوشی نخواهید داشت. چاره چیست؟ باید به‌خودتان نگیرید. اما چطور؟ معیارش خیلی ساده است: اگر شما را از آن موقعیت برمی‌داشتند و به جای شما فردی دیگر، حالا هر کسی که باشد مهم نیست، می‌گذاشتند، باز هم چنین اتفاقی می‌افتاد؟ غالباً پاسخ مثبت است. دقت دارید چه نکته مهمی وجود دارد؟ یعنی در این موقعیت، مهم نیست شما باشید یا فردی دیگر، این اتفاق خواهد افتاد. مثلاً شما رئیس بداخلاقی دارید که به‌صورت غیرمنطقی به شما ایراد می‌گیرد. شما هم این‌رو به‌خودتان می‌گیرید و در ذهن‌تان رنج می‌برید. اما نکته اینجاست که این رفتار، با دیگران هم عملیاتی می‌شود. یعنی در واقع شما باشید یا دیگری، طرف مقابل‌تان چنین رفتاری را انجام خواهد داد. پس مشکل شما نیستید، مشکل خود اوست.
موضوع وقتی جالب‌تر می‌شود که شما بحث را فراتر هم ببرید. مثلاً الان مشکل مالی دارید. تصور می‌کنید لابد بی‌عرضگی خودتان است که باعث و بانی ایجاد چنین مشکلاتی شده. یا دست‌کم خودتان را قسمتی از ایجاد این مشکل می‌دانید. در نتیجه حسابی غصه خورده و عزت نفس‌تان را زیر سؤال می‌برد و حال و روزتان ناخوش می‌شود. این در حالی است که واقعا این مشکلات مالی، بخش اعظمش شاید ربطی به شما نداشته باشد. اگر کسی دیگر را به جای شما در این موقعیت می‌گذاشتند، باز هم این اتفاق غالباً می‌افتد. پس نباید به‌خودتان بگیرید. ماجرا اینجاست که اگر با چنین رویکردی پیش برویم، اساساً در ذهن‌مان رنج‌های کمتری نسبت به واقعیت خواهیم کشید. همان رنج‌هایی که در واقعیت می‌کشیم و می‌بریم کفایت می‌کند؛ چرا پس باید رنج بیهوده‌تر را در ذهن‌مان تاب بیاوریم و حمل کنیم؟
این قصه را وقتی که جلوتر می‌بریم، به نکته جالب دیگری هم می‌رسیم: ترس از نظرات دیگران که این روزها خیلی از ماها را بیچاره کرده. مدام به این فکر می‌کنیم که نباید کارهایی را انجام بدهیم؛ چرا که در این صورت نظر دیگران درباره ما چه خواهد بود. اینجا نیز بخش اعظمی از رنج‌ها و ترس‌هایی که از نظرات دیگران می‌بریم و می‌کشیم، غیرواقعی و مسخره است. به قول مصطفی ملکیان، نظرات دیگران دو حالت بیشتر ندارد: یا واقع‌داوری است یا ارزش‌داوری. یک پزشک وقتی شما را معاینه می‌کند و می‌گوید که فلان مشکل را دارید، در واقع دارد واقع‌داوری می‌کند و باید به حرف‌هایش توجه کنید. اما غالب نظرات مردم ارزش‌داوری است: تو چاقی، تو لاغری، تو زیبایی، تو زشتی، تو خوبی، تو بدی، تو فلانی، تو بهمانی و... . در نتیجه لازم نیست به آنها توجه کنیم؛ چرا که از ارزش‌های خود این افراد سرچشمه می‌گیرد و واقعی نیست. پس با چنین رویکردی، به‌راحتی می‌توانیم نسبت به‌نظرات دیگران، که غالباً نظرات جالب و درستی نیست، مصونیت پیدا کنیم. با وجود چنین رویکردهایی که گفته شده، شما حتی در عجیب و غریب‌ترین موقعیت‌ها و وضعیت‌ها هم که اگر حضور داشته باشید، به قول میگوئل روئیز، می‌توانید بهشتی کوچک برای خودتان خلق کرده و در آن زندگی آرامی داشته باشید؛ شاید بهشتی در ذهن... .
 

این خبر را به اشتراک بگذارید