• یکشنبه 27 خرداد 1403
  • الأحَد 9 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 16
چهار شنبه 28 مهر 1400
کد مطلب : 143393
+
-

هزار داستان پدرخوانده

حماسه کوپولا چگونه خلق شد؟

هزار داستان پدرخوانده

مهرنوش سلماسی - روزنامه‌نگار

از لحظه‌ای که پارامونت امتیاز رمان «پدرخوانده» را از ماریو پوزو خریداری کرد تا روزی که فیلم ساخته و به نمایش عمومی درآمد، انبوهی اتفاق و حاشیه رخ داد؛ اتفاق‌هایی که هر کدامشان شاید سرنوشت فیلم را تغییر می‌دادند. فکرش را بکنید که ممکن بود کارگردان دیگری جز فرانسیس فورد کوپولا پدرخوانده را کارگردانی کند، نقش دون کورلئونه را جای مارلون براندو، برت لنکستر بازی کند، آل پاچینویی در کار نباشد و... . در واقع مجموعه‌ای از رخدادها و حتی بداهه‌پردازی‌ها (بسیاری از لحظات به یادماندنی فیلم محصول بداهه‌پردازی و در مواردی مقتضیات صحنه هستند) رخ داد تا پدرخوانده خلق شد. مروری بر برخی از این حاشیه‌ها نشان می‌دهد که یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما چگونه و در چه شرایطی ساخته شد.

  دهه 60میلادی به پایان رسیده بود و در ابتدای دهه70 هالیوود پس از تحولات اواخر دهه60 با فیلم‌هایی چون «بانی و کلاید» (آرتور پن) و « این گروه خشن» (سام پکین پا) وارد عصر تازه‌ای شده بود؛ عصری که غول‌های سینمای کلاسیک و استادان نظام استودیویی در آن جایی نداشتند. جوان‌هایی از راه رسیده بودند تا خون تازه‌ای در رگ‌های هالیوود جریان یابد. پارامونت در معامله‌ای پرسود امتیاز رمان پدرخوانده اثر ماریو پوزو را پیش از به پایان رسیدن نگارش‌اش خریداری کرده بود؛ رمانی گانگستری در دورانی که سال‌ها بود هیچ فیلم گانگستری‌ای در هالیوود به موفقیت قابل‌توجهی دست نمی‌یافت. با این همه‌‌چیزی در رمان ماریو پوزو جریان داشت که پارامونت را به توفیقش امیدوار می‌کرد. حقوق کتاب با پرداخت رقمی که این روزها خنده‌دار به‌نظر می‌رسد خریداری شد. مشخص بود که این معامله‌ای پرسود برای پارامونت است.
  ماریو پوزو، نویسنده کتاب مشکلات فراوانی برای انتشار کتابش داشت و 8ناشر آن را بدون توجه به محتوایش رد کرده بودند؛ چون نمی‌خواستند از یک نویسنده میان‌رتبه با بدهی‌های فراوان و سابقه قماربازی کتابی چاپ کنند و آشنایی با یک دوست در نهایت مقدمات چاپ کتاب را فراهم کرد و برای 67هفته پرفروش‌ترین کتاب فهرست نیویورک‌تایمز بود. پارامونت زمانی اقدام به خرید حقوق اقتباس رمان کرده بود که پوزو تنها 100صفحه از کتاب را نوشته بود و در مجموع 12500هزار دلار به پوزو پرداخت و قرار شد اگر فیلمی براساس آن ساخته شد دستمزد پوزو به 50هزار دلار افزایش پیدا کند.
   وقتی رمان پدرخوانده منتشر و در صدر جدول پرفروش‌ترین کتاب‌های سال ایستاد، به نظر می‌رسید که کارگردان‌های زیادی تمایل به ساختش داشته باشند. پارامونت فهرست بلندبالایی از کارگردان‌ها تهیه کرد و مذاکرات شروع شد. کوپولا گزینه اول هیچ‌کس نبود و تنها زمانی نوبت به او رسید که جمعی از کارگردانان ازجمله آرتور پن، پیتر یتس، کاستا گاوراس، اوتو پره مینجر، ریچارد بروکس، الیا کازان، فرد زینه‌مان، فرانکلین جی شافنر، ریچارد لستر و... همگی به پارامونت «نه» گفتند. ایوانز هم معتقد بود در گذشته فیلم‌های مافیایی به این دلیل موفق نشده‌اند که توسط یهودی‌ها کارگردانی شده و بازیگران اصلی‌اش نیز یهودی بوده‌اند. او برای کارگردانی این فیلم، کوپولای آمریکایی- ایتالیایی را برگزید اما او هم ابتدا به ایوانز «نه» گفت و تصور می‌کرد داستان پوزو اثری عامه‌پسند، احساساتی و بی‌کلاس است ولی ورشکستگی شرکت فیلمسازی کوپولا به نام «امریکن زئو تروپ» او را ناچار به قبول این پروژه کرد و زمانی که سر صحنه حاضر شد در تغییر نگاهی عجیب داستان پوزو را روایت پادشاهی و 3پسرش خواند.
  ظاهراً رابرت ایوانز قبل از اینکه وارد استودیو شود، فیلم‌های گانگستری‌ای که پارامونت قبلاً بیرون داده بود، ازجمله فیلم «برادری»(1968) را بررسی کرده بود. او متوجه شده بود که بیشتر این فیلم‌ها ناموفق بوده‌اند و اینکه هیچ‌کدام از این فیلم‌ها به‌دست افراد ایتالیایی-آمریکایی نوشته یا کارگردانی نشده بودند و گفت فرانسیس فورد کوپولا را برای کارگردانی استخدام می‌کند چون می‌خواهد «بوی اسپاگتی را استشمام کند.»
  همه می‌خواستند دون کورلئونه باشند. ارنست بورگناین، ادوارد جی رابینسون، اورسن ولز، دنی توماس، ریچارد کونته، آنتونی کوئین و جورج سی‌اسکات، همگی از طرف پارامونت پیکچرز برای نقش «ویتو کورلئونه» درنظر گرفته شده بودند. برت لنکستر، این نقش را می‌خواست اما به هیچ‌وجه مورد‌نظر استودیو نبود. وقتی پارامونت قصد کرد تا کارلو پونتی ایتالیایی را به‌عنوان تهیه‌کننده انتخاب کند، کارگردان، فرانسیس فورد کوپولا، مخالفت کرد، چون شخصیت ویتو، از بچگی در آمریکا زندگی کرده بود و بنابراین نمی‌توانست با لهجه ایتالیایی پونتی صحبت کند. وقتی مدیران ارشد پارامونت، نظر کوپولا را پرسیدند، او گفت که می‌خواهد برای نقش دون، یا از لارنس اولیویه استفاده کند یا مارلون براندو.
کوپولا بعدها گفت:«من می‌خواستم یک ایتالیایی-آمریکایی داشته باشم یا دست‌کم یک بازیگری که آنقدر توانا باشد که بتواند یک ایتالیایی-آمریکایی را مجسم کند. خب، آنها پرسیدند «تو چه‌کسی را پیشنهاد می‌دهی؟» من گفتم:«ببینید، من نمی‌دانم، اما 2بازیگر بزرگ دنیا چه کسانی هستند؟ لارنس اولیویه و مارلون براندو. خب لارنس اولیویه، انگلیسی است. او کاملاً شبیه به ویتو جنوویس است. چهره‌اش عالی است». بعد گفتم:« من می‌توانم از همین حالا اولیویه را ببینم که نقش این مرد را بازی می‌کند و در قالب او فرو می‌رود». (و) براندو، قهرمان قهرمان‌های من است. حاضرم هر کاری بکنم که فقط او را ملاقات کنم. اما او 47ساله است، یک مرد جوان و خوش‌چهره است. بنابراین، ما اول از حال و اوضاع اولیویه پرس‌و‌جو کردیم و به ما گفتند که اولیویه، هیچ کاری را قبول نمی‌کند؛خیلی بیمار است. او به‌زودی می‌میرد و مایل به‌کار نیست. بنابراین من گفتم چرا سراغ براندو نرویم؟» فرانک سیناترا، با وجود تنفرش از این رمان، و مخالفتش با فیلم، برای بازی در این نقش به‌شخصه، مذاکراتی با کوپولا داشت و حتی در یک مقطع، واقعاً به آنها پیشنهاد کرد که در خدمتشان باشد. با این حال، کوپولا، در عقیده خودش برای اینکه براندو نقش را بازی کند، مصمم بود. این بار سوم بود که براندو نقشی را بازی می‌کرد که چشم سیناترا دنبال آن بود، یعنی بعد از ‌تری مالوی در فیلم «بارانداز»(1954) و اسکای مسترسون در «مردان و عروسک‌ها» (1955). فیلم قبلی براندو یعنی «بسوزان!»(1969)، یک افتضاح وحشتناک بود. او نمی‌توانست در هالیوود کاری پیدا کند، چون تلقی خیلی از تهیه‌کننده‌ها از او کسی بود که «روزگارش به سر آمده». مدیران پارامونت، ابتدا قیمت اتحادیه را به مارلون براندو برای نقش دون کورلئونه، پیشنهاد ‌دادند. در نهایت، استودیو کوتاه آمد و به اعتبار کوپولا، 300.000دلار به براندو پرداخت کردند. رئیس اسبق استودیو پارامونت، رابرت ایوانز، در کتاب خاطرات خود «این بچه در سینما می‌ماند» (که در ایران با نام «در هالیوود می‌مانم» منتشر شده است)، ادعا می‌کند که 50.000دلار به علاوه امتیاز ۱۰درصد از سود خالص فیلم رابه براندو واگذار کردند و او قبل از اکران فیلم، این امتیاز را به پارامونت برگرداند و به جای آن تقاضای 100.000دلار دیگر کرد چون مشکلات مالی داشت. پارامونت که مطمئن بود فیلم، تبدیل به فیلمی پرفروش می‌شود، درخواست براندو را اجابت کرد. به‌گفته ایوانز، به‌دلیل همین گوش‌بری مالی از براندو بود که او حاضر نشد در تبلیغات فیلم حضور یابد یا 2سال بعد در قسمت دوم پدرخوانده بازی کند.
  مارتین شین و دین استاک‌ول، هر دو برای نقش مایکل کورلئونه تست دادند.راد استایگر، برنده اسکار، به‌شدت برای گرفتن نقش مایکل تلاش کرد. حتی با اینکه بیش از حد برای این نقش مسن بود. نقش مایکل کورلئونه به وارن بیتی، جک نیکلسون و داستین هافمن هم پیشنهاد شد اما هر سه، آن را رد کردند. (به بیتی سمت‌های کارگردانی و تهیه‌کنندگی هم پیشنهاد شده بود.) پیشنهادهای آلن دلون و برت رینولدز را فرانسیس فورد کوپولا نپذیرفت. مدیر تهیه پارامونت، رابرت ایوانز، می‌خواست رابرت ردفورد برای این نقش انتخاب شود اما کوپولا مخالفت کرد. ایوانز توضیح داد که ردفورد به‌خاطر درک بالایش از یک ایتالیایی ساکن شمال، می‌تواند برای نقش مناسب باشد اما هیچ توضیحی کوپولا را قانع نمی‌کرد. او بعدها گفت وقتی رمان پدرخوانده را خواندم صورت آل‌پاچینو مقابل چشمانم آمد. او برای من همیشه مایکل بود. در نهایت، ایوانز، مناقشه بر سر بازیگری که به‌عنوان «کوتوله» محبوب او بود را باخت. بعد، نوبت به رایان اونیل ایرلندی-آمریکایی رسید که برای تصاحب نقش، پیشتاز باشد، هر چند سرانجام نقش به جیمز کان واگذار شد. مدیران ارشد پارامونت، به‌خصوص ایوانز، مصرانه با انتخاب پاچینو که در تست‌های بازی ضعیف ظاهر شده بود مخالف بودند، تا زمانی که اجرای فوق‌العاده او را در« وحشت در نیدل پارک » دیدند. وقتی پاچینو به گروه پیوست، کان هم برگشت سر نقش اصلی خودش یعنی سانی.
البته نه به این آسانی و در واقع اصرار تهیه‌کننده باعث شد نقش سانی به جیمز کان برسد. بعد از آنکه رابرت ایوانز با اصرار خواست که جیمز کان نقش مایکل را بازی کند،کارمین کاریدی برای نقش سانی انتخاب شد. به‌گفته ایوانز، او به فرانسیس فورد کوپولا گفت که فقط درصورتی می‌تواند از آل‌پاچینو در نقش مایکل استفاده کند که رل سانی را به کان بدهد. با اینکه کان، انتخاب اول کوپولا بود اما در نهایت به این نتیجه رسید که کاریدی برای نقش سانی بهتر است و نمی‌خواست دوباره کان را به خدمت بگیرد. ایوانز روی کان اصرار داشت چون می‌خواست دست‌کم یک بازیگر صاحب‌نام، نقش یکی از برادران را بازی کند. بعدها یک رل کوتاه در «پدرخوانده: قسمت دوم» (1974) به کاریدی داده شد. شایع است که در اصل، برت رینولدز برای نقش سانی انتخاب شده بود اما مارلون براندو حاضر نبود با او کار کند چون او را بیشتر یک ستاره تلویزیونی می‌دانست.
  رابرت دنیرو هم برای نقش مایکل و هم سانی تست داد. او برای نقش مایکل انتخاب مناسبی به‌نظر می‌رسید ولی در نهایت کوپولا روی ایده اولیه‌اش پافشاری کرد تا نقش به آل پاچینو برسد. 2سال بعد رابرت دنیرو نقش جوانی دون کورلئونه را در پدرخوانده دو بازی کرد و نخستین اسکارش را گرفت.
   در طول مرحله پیش‌تولید، کوپولا، تست بازی‌های غیررسمی خودش را از آل پاچینو، جیمز کان، رابرت دووال و دایان کیتن در خانه خودش در سانفرانسیسکو گرفت. این تست‌ها، رابرت ایوانز را راضی نکرد و اصرار داشت تست بازی‌های رسمی انجام شود. استودیو، 420.000دلار هزینه تست‌های بازی کرد اما در آخر، همان بازیگرانی که کوپولا در ابتدا می‌خواست، استخدام شدند.
جری ون دایک، بروس درن، استیو مک‌کوئین، پل نیومن و جیمز کان برای نقش تام هگن تست دادند.

  رئیس جرائم مافیایی، جو کلومبو و تشکیلاتش، مجمع حقوق شهروندان ایتالیایی-آمریکایی، مبارزه‌ای را برای متوقف کردن روند ساخت فیلم شروع کردند. بنابر آنچه رابرت ایوانز در کتاب خاطراتش گفته، کلومبو به خانه او تلفن کرد و او و خانواده‌اش را تهدید کرد. استودیو پارامونت هم نامه‌های زیادی را در طول مراحل پیش‌تولید، از طرف ایتالیایی-آمریکایی‌ها، ازجمله سیاستمداران، دریافت کرد که این فیلم را به‌عنوان یک فیلم ضد‌ایتالیایی، تقبیح می‌کردند. آنها تهدید می‌کردند که شکایت  و روند ساخت فیلم را مختل می‌کنند.آلبرت اس رودی، تهیه‌کننده، با کلومبو که می‌خواست کلمات مافیا و کوزا ناسترا، در فیلم استفاده نشوند، ملاقاتی داشت.رودی، به آنها این حق را داد که فیلمنامه را بازنگری کنند و تغییراتی در آن بدهند. حتی موافقت کرد که از اعضای مجمع (بخوانید: جنایتکاران) به‌عنوان سیاهی‌لشکر و مشاور استفاده کند. بعد از اینکه این توافق انجام شد، نامه‌های اعتراض‌آمیز هم متوقف شدند. صاحب استودیو پارامونت، چارلی بلودورن، قضیه این توافق را در روزنامه نیویورک‌تایمز خواند و چنان از کوره در‌رفت که رودی را اخراج و تولید فیلم را تعطیل کرد اما ایوانز، بلودورن را متقاعد کرد که این توافق برای فیلم مفید است و به این شکل، رودی دوباره استخدام شد.
  با وجود اینکه ادعاهای زیادی راجع به حضور اعضای مافیا در گروه بازیگران می‌شود اما کوپولا در یک مصاحبه در می سال2009 با هاوارد استرن بیان کرد که هیچ عضوی از گروه جرائم سازماندهی‌شده به‌عنوان بازیگر یا مشاور در پروژه نبودند. کوپولا در ادامه توضیح داد: وقتی یکی از اعضای گروه جرائم سازماندهی‌شده در فیلم به شخص دیگری لطف می‌کرد یا برعکس، در یک عملیات شغلی با همان شخص شرکت می‌کرد، انتظار داشتند مافیایی‌ها مقابله ‌به‌مثل کنند. او به‌خصوص، ارتباط جیانی روسو را با جرائم سازماندهی‌شده تکذیب کرد. نزدیک‌ترین اظهارات کوپولا راجع به یک گنگستر واقعی در طول مراحل تولید، دست‌کم تا جایی که او می‌داند، راجع به ارتباطی با لنی مونتانا بود که نقش لوکا براسی را بازی می‌کرد.کوپولا گفت وقتی از مونتانا پرسیده که آیا می‌داند چطور فشنگ‌خور هفت‌تیر را بچرخاند، مونتانا جواب داده بود: «شوخی می‌کنی؟».
  مدیران ارشد پارامونت که از راش‌های اولیه فیلم راضی نبودند، تصمیم گرفتند الیا کازان را جایگزین فرانسیس فورد کوپولا کنند، با این امید که کازان بتواند با مارلون براندو که به طرز وحشتناکی سختگیر بود، کار کند.براندو اعلام کرد که اگر کوپولا اخراج شود، او هم فیلم را ترک می‌کند و به این شکل، استودیو عقب‌نشینی کرد. ظاهراً مدیران پارامونت از تنفر براندو از کازان، بر سر شهادت دادن کازان در کمیته فعالیت‌های ضد‌آمریکایی در دهه50 اطلاع نداشتند.
  برای کارگردانی فیلم با سرجیو لئونه هم مذاکره شده بود اما او این پیشنهاد را رد کرد؛ چون فکر می‌کرد داستان فیلم که مافیا را ستایش می‌کند، چنان که باید، جذاب نیست. او بعدها از اینکه این پیشنهاد را رد کرده، پشیمان شد. لئونه سال‌ها بعد به کارگردانی فیلم گنگستری، «روزی روزگاری در آمریکا» (1984) پرداخت.
  بازیگری که نقش لوکا براسی را بازی می‌کند، یعنی لنی مونتانا، چنان از کار کردن با مارلون براندو مضطرب بود که در نخستین برداشت صحنه‌ای که با هم داشتند، چند خط دیالوگ را اشتباه گفت.فرانسیس فورد کوپولا، از این اضطراب واقعی خوش‌اش آمد و آن را در فیلم نهایی استفاده کرد. صحنه‌های براسی که در حال تمرین سخنرانی‌اش است بعداً اضافه شد.
  به‌گفته فرانسیس فورد کوپولا، عبارت دن کورلئونه، در واقع، از نظر دستور زبان ایتالیایی نادرست است. در ایتالیایی، خطاب کردن یک نفر به‌عنوان دن (آقا/لرد)، مثل خطاب کردن او به‌عنوان عمو در انگلیسی است. بنابراین شکل صحیح این عبارت، دن مایکل یا دن ویتو است.کوپولا می‌گوید که ماریو پوزو که نمی‌توانست ایتالیایی صحبت کند، صرفاً به این ایده رسید که از دن با نام خانوادگی یک شخص استفاده کند، و حالا این عبارت تبدیل به یک اصطلاح در فرهنگ عامه شده‌است.
  در اواخر کار ایوانز تصور می‌کرد فیلمبرداری صحنه مرگ دن‌کورلئونه ضروری نیست ولی این سکانس یکی از بهترین سکانس‌های فیلم حاضر محسوب می‌شود.
  گوردون ‌ویلیس، کوپولا را غیرحرفه‌ای می‌دانست و از این تیم بازیگران متنفر بود، حتی موسیقی به‌یاد‌ماندنی نینا روتا هم توسط ایوانز رد شد و تنها زمانی جایگاهش در فیلم تثبیت شد که در اکران آزمایشی مورد‌توجه تماشاگران قرار‌گرفت.
  فیلم با 6میلیون دلار هزینه ساخته شد اما در اکران عمومی‌اش در سال‌1972طی 18‌هفته بیش از 101‌میلیون دلار فروش کرد و نامزد دریافت 11‌جایزه اسکار شد و 3جایزه را به‌دست آورد. ال رودی، تهیه‌کننده فیلم در یادآوری خاطرات آن روزها می‌گوید: پدرخوانده پردردسرترین فیلمی بود که می‌توانم به‌خاطر بیاورم و هیچ‌کس حتی از یک روز حضور در سر صحنه آن لذت نبرد. کوپولا هم با این موضوع موافق است و می‌گوید: تنش‌ها بدون توقف ادامه داشت و من هر روز منتظر اخراج بودم.
  گوردون ویلیس، مدیر فیلمبرداری پدرخوانده از سوی منتقدان لقب «شاهزاده تاریکی» را دریافت کرد ولی در روزهای فیلمبرداری جز کوپولا هیچ‌کس از کار او رضایت نداشت. هرچند تصویر تیره گوردون ویلیس، در نهایت در بسیاری فیلم‌های دیگر مورد تقلید قرار گرفت. اما وقتی نخستین راش‌ها از لابراتوار برگشت، نظر مدیران پارامونت این بود که اشتباه بزرگی در فیلمبرداری رخ داده و این تصاویر سیاه به درد نمی‌خورد. آنها دستور فیلمبرداری مجدد را دادند اما ویلیس و کوپولا زیر بار نرفتند.
  کوپولا ابتدا نسخه‌ای 135 دقیقه‌ای به پارامونت تحویل داد و ظاهرا همه هم از این نسخه راضی بودند جز ایوانز. او کاپولا را به دفترش فراخواند و گفت: تو یک حماسه را فیلمبرداری کرده‌ای و حالا داری تیزر تحویلم می‌دهی؟ من از تو یک فیلم می‌خواهم! فیلم با تدوین مجدد نزدیک به 3ساعت و فیلم محبوب منتقدین در دهه‌1970شد‌.
  وقتی مارلون براندو، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در این فیلم برد، ساشین لیتل‌فدر را به جای خودش فرستاد تا در مراسم اهدای جوایز حضور داشته باشد. مدیران آکادمی جوایز در آن زمان، راجر مور و لیو اولمان بودند. وقتی مور، تندیس را به لیتل‌فدر تقدیم کرد، او به سردی با او برخورد کرد و به نطقی که راجع به سوءرفتار صنعت فیلمسازی با سرخپوستان آمریکایی آماده کرده بود، پرداخت.
  نینو روتا، نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی متن شده بود (و احتمالاً برنده آن هم می‌شد) اما وقتی معلوم شد که او به میزان قابل‌توجهی از بخش‌هایی از موسیقی متن  یکی از کارهای قبلی‌اش استفاده کرده، نامزدی اسکارش ملغی شد.
  وقتی «پدرخوانده» تبدیل به یک موفقیت بزرگ شد و نقدهای خوب و فروش عالی به‌دست آورد، سران پارامونت به‌شدت خواهان یک دنباله برای فیلم شدند. با این حال راضی کردن فرانسیس فورد کوپولا به بازگشت کمی سخت و پیچیده بود.
به خاطر تمام مشکلات و سختی‌هایی که ساخت پدرخوانده‌یک1را دربر‌گرفته بود، کوپولا مطمئن نبود که دوباره بخواهد وارد همان دردسرهای قبلی شود. او همچنین نگران بود که این دنباله شکست بخورد و موفقیت شاهکار اصلی‌اش را خدشه دار کند و شاید مهم‌تر از همه، کوپولا واقعاً علاقه‌ای به ساخت یک فیلم عظیم دیگر نداشت. در عوض او می‌خواست روی پروژه‌های شخصی‌اش تمرکز کند اما سران پارامونت حاضر نبودند جواب «نه» را قبول کنند و « پیشنهادی دادند که او نتواند رد کند».
در ابتدا آنها از کوپولا خواستند که تهیه‌کنندگی فیلم را به‌عهده بگیرد. حتی به او اجازه دادند که خودش کارگردان را انتخاب کند. کوپولا موافقت کرد و مارتین اسکورسیزی را پیشنهاد داد اما مدیران استودیو گفتند که اسکورسیزی « یک انتخاب بد و ترسناک» است. در نهایت پارامونت برگ برنده خود را رو کرد؛ به کوپولا پیشنهاد یک‌میلیون دلار کرد. با این پول، کوپولا می‌توانست بالاخره روی ساخت فیلم‌های خودش تمرکز کند. اضافه بر این دستمزد، کوپولا استودیو را متقاعد کرد که روی فیلم جدیدش «مکالمه » نیز سرمایه‌گذاری کنند و به او اجازه دهند که روی پروژه دیگرش نیز کار کند، مانند نوشتن فیلمنامه «گتسبی بزرگ». این معامله واقعاً بهتر از آن بود که بتوان رد کرد و درست هنگامی که کوپولا فکر می‌کرد که از این کار خارج شده، آنها دوباره او را به بازی برگرداندند.
  پدرخوانده2 به اندازه قسمت اول فروش نکرد ولی در مجموع فیلم بسیار موفقی در گیشه بود و ‌نظر منتقدان را جلب کرد. فیلم در مراسم اسکار کولاک کرد و موفق شد در ۱۰رشته نامزد شود و ۵اسکار بگیرد؛ موفقیتی به‌مراتب گسترده‌تر از پدرخوانده یک.

  سال۱۹۷۷ کوپولا قبول کرد که نسخه‌ای از 2فیلم اول برای پخش در تلویزیون آماده کند، تا بتواند برای فیلم جنگی خود درباره ویتنام،«اینک آخرالزمان» که بسیار پرهزینه بود، پول جمع کند.
حماسه پدرخوانده وقایع را به‌ترتیب زمانی شرح می‌دهد. داستان با ویتوی جوان در سیسیل آغاز می‌شود و با آخرین وقایع پدرخوانده‌2 در سال۱۹۵۹ به پایان می‌رسد.
برای متناسب‌شدن با سانسورهای تلویزیون، برخی از خشونت‌های فیلم در این نسخه حذف شده‌اند اما بعضی از صحنه‌ها که از نسخه سینمایی فیلم حذف شده بودند به این نسخه اضافه شدند.
  بعد از موفقیت پدرخوانده2 همیشه صحبت از ساخت قسمت سوم پدرخوانده به میان می‌آمد. پارامونت به‌شدت مشتاق تولید دنباله‌ای تازه بود و ورسیون‌های زیادی به‌عنوان پدرخوانده3 نوشته شد. مخالف اصلی کوپولا بود و در چند مقطع صحبت از انتخاب کارگردانی دیگر برای ساخت پدرخوانده ۳ به میان آمد. حتی صحبت از مورد عجیب سیلوستر استالونه هم به‌عنوان بازیگر و کارگردان به میان آمد که خیلی زود منتفی شد. در طول 15سال فیلمنامه‌های زیادی نوشته شد تا اینکه سرانجام کوپولا قبول کرد قسمت سوم حماسه‌اش را بسازد. کوپولا تقریباً به همان دلیلی کارگردانی قسمت سوم را قبول کرد که سال‌ها قبل ساخت پدرخوانده یک را پذیرفته بود؛ ورشکستگی و نیاز مالی! بعد از چند شکست پیاپی در دهه80 میلادی و ساخت فیلم‌های شخصی‌ای که دوستدارانش را ناامید کرد، او نیاز به فیلمی داشت که بتواند مجدداً احیایش کند.
  درحالی‌که صحبت از حضور چهره‌هایی چون رابرت دنیرو و ویویانا رایدر در فیلم بود، در نهایت پدرخوانده3 با بازی اندی گارسیا و سوفیا کوپولا ساخته شد؛ اولی درخشید و نامزد جایزه اسکار شد و دومی فیلم پدرش را رسماً خراب کرد.
   سال۲۰۲۰ کوپولا یک‌بار دیگر، 30سال پس از انتشار نسخه اصلی، به سراغ آخرین قسمت این سه‌گانه رفت. او برای مدت‌ها از کاری که استودیو با قسمت آخر کرده بود ناخشنود بود؛ اینکه چگونه استودیو او را مجبور به آغاز فیلمبرداری کرده بود، درصورتی که او و پوزو هنوز فیلمنامه را آماده نمی‌دانستند. او نسخه‌ای مخصوص به‌خود با آغاز و پایانی متفاوت آماده‌ انتشار کرد و نام آن را «پدرخوانده، قطعه آخر موسیقی: مرگ مایکل کورلئونه» گذاشت.

این خبر را به اشتراک بگذارید