• چهار شنبه 7 آذر 1403
  • الأرْبِعَاء 25 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 27
پنج شنبه 17 آبان 1403
کد مطلب : 239851
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/pgyN2
+
-

مرد میانسال و پسرانش از کرمانشاه راهی تهران می‌شدند تا ماشین سرقت کنند

جنایت هولناک پدرخوانده

گفت و گو
جنایت هولناک پدرخوانده

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

 فرهاد سال‌ها کارش سرقت ماشین بود و آنقدر حرفه‌ای بود که تصمیم گرفت تخصصش را به بچه‌هایش منتقل کند و به این ترتیب بود که باند خانوادگی آنها شکل گرفت. پدر به همراه پسرهایش از کرمانشاه راهی تهران می‌شدند و دست به سرقت ماشین‌ می‌زدند و بعد ماشین‌های سرقتی را با شگرد
سند- نمره‌کردن می‌فروختند. سرقت‌های آنها ادامه داشت تا اینکه پلیس ردشان را زد و با شناسایی محل زندگی‌شان، پسران فرهاد را دستگیر کرد، اما فرهاد که تصور می‌کرد علت دستگیری پسرهایش زن همسایه بوده، نقشه هولناکی کشید. حالا چند روز از دستگیری فرهاد می‌گذرد و در گفت‌وگویی از جزئیات سرقت‌هایش می‌گوید و از جنایتی که رقم زد.‌

ابتدا خودت را معرفی کن و بگو چند سال داری؟
بنویسید پدرخوانده‌ام و 65سال دارم.

خودت این اسم را برای خودت انتخاب کردی؟
نه. بچه‌هایم به من می‌گفتند پدرخوانده.

پرونده‌ات نشان می‌دهد که سوابق زیادی داری؟
درست است، اما همه‌شان سرقت است به جز آخری. آخرین جرمم قتل است، اما تخصصم سرقت خودرو و سند نمره کردن آن است. بارها به اتهام سرقت خودرو دستگیر و زندانی شده‌ام.

اهل کجایی؟
من ساکن کرمانشاه هستم، اما در پایتخت هم تا دلتان بخواهد سرقت کرده‌ام. اصلا کارم را در تهران شروع کردم. آن اوایل با باندهای مختلفی کار می‌کردم که سرکرده‌هایشان ساکن تهران بودند و من هم برای سرقت به تهران می‌آمدم.

گفتی تخصصت سرقت و سندنمره کردن ماشین است. بیشتر توضیح می‌دهی؟
ببینید، ما ابتدا یک خودروی تصادفی و اوراقی را با قیمت پایین می‌خریدیم. بعد به تهران می‌آمدیم و یک خودروی مدل بالا راکه کاملا شبیه به آن بود سرقت می‌کردیم. بعد مشخصات ماشین سرقتی را در سند ماشین تصادفی و اوراقی تغییر می‌دادیم و ماشین سرقتی را با سند ماشین تصادفی می‌فروختیم.

چه شد که پسرانت را وارد این بازی کردی؟
آنها می‌خواستند راه پدرشان را ادامه بدهند. من هم به آنها آموزش سرقت دادم و به‌تدریج حرفه‌ای شدند.

از شیوه و شگرد سرقت‌هایتان بگو.
نقشه‌ای که کشیده بودم خیلی خاص بود. درواقع با شیوه و شگرد سرقت‌های قدیمی فرق داشت. من و 2پسرم فریبرز و فرامرز به محله‌های مختلف تهران می‌آمدیم و خودروهایی مانند پژو، سمند و پراید را سرقت می‌کردیم. معمولا سرقت را نیمه‌های شب انجام می‌دادیم. دزدگیر ماشین‌ها را از کار می‌انداختیم و بعد ماشین را می‌بردیم. قبل از اینکه آنها را با شگرد سندنمره بفروشیم، روی ماشین‌ها جی پی اس نصب می‌کردیم. چند روزی که می‌گذشت، مجددا سراغ همان خودروها می‌رفتیم و آن را دوباره سرقت می‌کردیم؛ چون هم سوئیچش را داشتیم و هم سند تقلبی‌اش راحت‌تر تهیه می‌شد.

این کار را چند بار انجام می‌دادید؟
گاهی 4یا 5مرتبه یک ماشین را سرقت می‌کردیم و می‌فروختیم.

به خاطر همین مدعی هستی که نقشه‌ات خاص بوده است؟
به‌نظر شما خاص نیست؟ اینکه چند مرتبه  یک ماشین را سرقت کنید و بفروشید.

چند وقت بود که با این شگرد سرقت می‌کردید؟
از بهار امسال شروع کردیم.

فقط در تهران سرقت می‌‌کردید؟
هم در تهران و هم در کرمانشاه.

چند مورد سرقت با این شیوه و شگرد ‌انجام داده‌اید؟
تعدادش یادم نیست. شاید پسرانم هم ندانند؛ چون ما که یادداشت نمی‌کردیم. از طرفی  حافظه درست و حسابی ندارم که بخواهم تعداد سرقت‌ها را در خاطر بسپارم.

پول خوبی گیرتان آمد؟
پول دزدی هرقدر هم زیاد باشد، بی‌برکت است و زندگی‌ات را نابود می‌کند؛ مثل زندگی من. خودتان که می‌دانید، الان به جرم قتل دستگیر شده‌ام و سرنوشتم مرگ است.

برگردیم سراغ جنایتی که مرتکب شده‌ای. درباره آن توضیح بده.
من زن همسایه را به قتل رساندم؛ چون تصور می‌کردم که او پسرهایم را لو داده است.

چه شد که نقشه قتل را کشیدی؟
یک‌ماه پیش بود که مأموران پلیس رد پسرهایم را زدند و برای دستگیری آنها به مقابل خانه ما آمدند. آن روز زن همسایه که شاهد حضور مأموران مقابل خانه ما بود، فریاد زد که «فلانی در را باز نکن، مأمور آمده». همین باعث شد که مأموران مطمئن شوند که ما داخل خانه هستیم. آن روز مأموران فرزندانم را دستگیر کردند و من توانستم از طریق پشت‌بام فرار کنم، اما پس از فرار حتی یک لحظه هم از فکر زن همسایه خارج نشدم. تصور می‌کردم که زن همسایه باعث دستگیری پسرهایم شده و به همین دلیل از او کینه به دل گرفتم. روز حادثه، سوار ماشینم بودم که زن همسایه را دیدم که از خانه خارج شد. کنارش توقف کردم و خواستم سوار ماشین شود تا برسانمش. در بین راه به او گفتم که بعد از دستگیری پسرهایم همسرم قهر کرده و رفته. بعد هم خواهش کردم که بیاید و با او حرف بزند که به خانه برگردد. او هم قبول کرد. من آبمیوه خریدم و چند قرص‌خواب‌آور که همراهم بود، داخلش ریختم و به او تعارف کردم. بعد از خوردن آن، بیهوش شد. من هم او را به خانه پسرم بردم، سوار یک ماشین سرقتی که داخل پارکینگ بود، کردم و به سمت حاشیه شهر رفتم و با ریختن بنزین، او را آتش زدم. من می‌دانستم در نهایت لو می‌روم و پلیس دستگیرم می‌کند، اما نقشه‌ام این بود که قبل از دستگیری، حتما از زن همسایه انتقام بگیرم.

چطور مطمئنی که زن همسایه پسرانت را لو داده است؟
حسم به من اشتباه نمی‌گوید!

مواد مصرف می‌کنی؟
گاهی تریاک می‌کشم، اما معتاد نیستم.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید