شهر مکتوب/ عشوه و رشوه دارالخلافه
میثم قاسمی
در میانه این شهر شلوغ، کوچهای تنگ و تُرُش، منشعب از خیابان بهار را به نام «امیرنظام گروسی» نامیدهاند. شاید کسی که او را میشناخته، زورش به بیشتر از این نمیرسیده و همین که نگذاشته نام این مرد بزرگ در هیاهوی روزگار ما گم شود، باید قدردان بود. حسنعلیخان امیر نظام گروسی، ادیبی توانا و خوشنویسی بیهمتا بود که در دوره قاجار، سمتهای گوناگونی داشت و خدمات فراوانی به کشور کرد و از جمله، در دوران وزارت مختاری (سفارت) در اروپا، تجهیزات تلگراف را به سفارش مخبرالدوله میخرید و به ایران میفرستاد.
با این همه، حسنعلیخان برخلاف اسلاف و اخلاف خود، دزد نبود و زمانی که با غیظ دربار، در خانه نشست، به تنگی روزگار مبتلا شد. همان دوران بود که نوشت: «خدایگانا پیش از این در حدیث نبوی دیده بودم که«الفقر موت الاکبر» و معنی آن را تا بهحال نمیدانستم. در این ۲سال اقامت تهران، روایت درایت و این بیان عیان شد. مدت ۲سال است که در احتضار این موتم و به سکرات آن گرفتار، اما موت به فوت نرسیده و حرکت به سکون مبدل نشده... کار تهران به عشوه است و رشوه. عشوه را جمال ندارم و رشوه را مال. به خدای متعال من تن به مردن دادهام، اما مرگ جان میکند و پیش من نمیآید... بهترین دوست من آن است که اگر انشاءالله مُردم و عذاب را سبک کردم این رباعی را به سنگ قبرم بنویسد:
ای آنکه بهرنج بینوایی مرده
در حالت وصل، از جدایی مرده
با این همه آب، تشنهلب رفته بهخاک
اندر سر گنج، از گدایی مرده»
شوربختانه بیش از یک قرن بعد از امیرنظام، داستان ما همان است که بود. غم نان، مردم ناچار را به خیابان میکشاند- بیتوجه به هشدارهای مدیران بهداشتی- و «ویروس منحوس» لای دست و پای ملت، جولان میدهد. یکی از پولی شدن واکسن میگوید، عصر تکذیب میشود و دیگری فردا برایش رقم هم تعیین میکند. یکی میگوید ما به همه واکسن رایگان میدهیم اما هرکس خواست، پولی بزند. اینها در گویش عوام یعنی اگر پول ندارید، در انتظار تمامشدن گودبرداری و بتونریزی بمانید.
در این میانه هول، یکی خبر میدهد که مدیران فلان شهر به جای پاکبان واکسن زدهاند؛ یکی دیگر با افتخار میگوید «بخش خصوصی» رفته است واکسن بیاورد که رایگان به کارگران تزریق شود.
روحت شاد، حسنعلیخان؛ آسوده بخواب که کارها در دارالخلافه همچنان با «عشوه و رشوه» پیش میرود.