• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
دو شنبه 25 اسفند 1399
کد مطلب : 126735
+
-

صدای آقای معلم

زهرا چوپانکاره- روزنامه‌نگار

درس‌های رشته روزنامه‌نگاری، از یک جایی عاقبت خودش را از محدوده کلاس‌های عمومی ملال‌آورش می‌کند و می‌رسید به درس‌های تخصصی‌تر. یکی از آن درس‌ها هم گزارش‌نویسی بود؛ معلمش دکتر محمدمهدی فرقانی. در آن سال‌های ابتدایی دهه80 این کلاس را قبل از هر چیز می‌توانستی با «صدا» توصیف کنی؛ صدای بم و گرمی که برای بچه‌های عشق روزنامه‌نگاری، لید گزارش توصیفی می‌خواند و می‌گفت که گزارش‌نویس توصیفی چطور باید با کلمه، فضا را، آدم‌ها را و بوها را دوباره بسازد. اگر کسی سر کلاس گزارش‌نویسی او نشسته باشد بعید است که آن صدا را از یاد ببرد. خیلی سال بعد نوبت به یکی مثل من رسید که ببیند و بنویسد و از کلمه‌ها برای ساختن دوباره فضا و آدم‌ها و بوها استفاده کند. گاهی موقع این بنایی‌ها باز یاد همان صدا بیفتد.
خارج از کلاس‌های روزنامه‌نگاری، در خیابان و میان زنان و کارگران و کودکان، این درس خودش را تازه نشان می‌داد. بعد می‌فهمیدی که این ساختن چقدر گاهی جانکاه است که در پس آن تأکیدی که استادت بر تجسم همه‌‌چیز داشت، چقدر قصه نشسته، کدام قصه را از زبان کدام یکی از این آدم‌ها باید بیرون بکشی و به شکل کلمه درآوری؟ کدام یکی از آن کلمات اصلا می‌توانند شکل دست‌های نی‌بران مزارع نیشکر را به‌خود بگیرند یا بوی خانه‌های نیم‌بند محلات حاشیه قصرشیرین را؟ 
چند‌ماه قبل باز دکتر فرقانی را دیدم. دانشکده ارتباطات خودش را مدت‌هاست که تبدیل به تنی جدا کرده و گوشه‌ای از دهکده المپیک خیمه زده. در اتاق استاد قدیمی نشستم و کمی حرف زدیم. خیلی سال گذشته بود، خیلی راه طی شده بود. یک نفر که به پشت‌گرمی روزنامه‌های دهه70 عشق این کار به سرش افتاده بود و در داغی جو دهه80 روزنامه‌نگاری خوانده بود، در دهه90 باز‌نشسته بود. روبه‌روی معلم قدیمی و این‌بار کمی روشن‌تر شده بود که روزنامه‌نگاری یعنی چه و گزارش نویسی چه. تنها چیزی که در این میان بدون تغییر مانده بود صدای معلم بود؛ بم و گرم هرچند که حالا کمی خسته‌تر. خواستم بگویم استاد این با کلمه‌ساختن که می‌گفتید هم جان آدم را می‌گیردها! نگفتم، خودش بهتر می‌داند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید