• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
یکشنبه 12 بهمن 1399
کد مطلب : 123320
+
-

از «اجاره‌نشین‌ها» تا ساکنان آپارتمان‌های شهر

در گفت‌وگو با خسرو معصومی و علیرضا داوودنژاد به این سؤال پاسخ می‌دهیم که آیا فیلم‌های آپارتمانی در سینمای ایران، با نگاهی به ایجاد فرهنگ آپارتما‌ن‌نشینی ساخته شده‌اند

از «اجاره‌نشین‌ها» تا ساکنان آپارتمان‌های شهر

نگار حسینخانی_روزنامه نگار

آپارتما‌ن‌نشینی و مشکلات ناشی از آن سال‌هاست یکی از معضلات شهرنشینان به حساب می‌آید. با این حال هنوز فرهنگ این نوع زندگی میان مردم نهادینه نشده است. در سینما با وجود فیلم «اجاره‌نشین‌ها»ی داریوش مهرجویی تا «دایره زنگی» پریسا بخت‌آور، معمولا مجموعه‌های تلویزیونی بار این فرهنگسازی را به دوش کشیده‌اند. آیا این به معنای آن است که سینما به عنوان ابزاری فرهنگی، نمی‌تواند در جا‌انداختن چنین فرهنگ‌هایی کمک‌کننده باشد؟ آیا برای فرهنگسازی نیاز به دستورالعمل‌های خاصی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دیگر نهادهاست؟ آیا می‌توان از فیلمساز انتظار داشت که به جای نمایش زندگی بخشی از جامعه، در ارتقای فرهنگی آن تأثیرگذار باشد؟ در این‌باره با خسرو معصومی و علیرضا داوودنژاد، دوکارگردان سینمای ایران صحبت کرده‌ایم.

خسرو معصومی، کارگردان فیلم‌های بسیار درخشانی در سینمای ایران بوده است؛ فیلم‌هایی چون «باد در علفزار می‌پیچد»، «رسم عاشق‌کشی» و «خرس». او در گفت‌وگویی که با یکی از خبرگزاری‌ها در حاشیه جشنواره فجر ۲سال پیش کرده بود، به فیلم‌هایی که لوکیشن‌های محدودی چون آپارتمان دارند، اشاره کرده و می‌گوید: «از دیدن فیلم‌های آپارتمانی، احساس خفگی می‌کنم». البته منظور معصومی فیلم‌هایی است که در یک دهه گذشته در لوکیشن‌های محدود ساخته می‌شوند. اما همین جمله را بهانه قرار دادیم تا از او بپرسیم، ساخت فیلم‌هایی در لوکیشن‌های محدود چون آپارتمان چقدر توانسته در فرهنگسازی امری چون آپارتما‌ن‌نشینی مؤثر باشد و اساسا ساخت این نوع فیلم‌ها چرا چندان در سینما رایج نیست؟
 در یک دهه گذشته، فیلم‌هایی ساخته شدند که به فیلم‌های آپارتمانی شهرت پیدا کردند؛ فیلم‌هایی با لوکیشن‌های محدود. اما در این فیلم‌ها چندان روی فرهنگ آپارتما‌ن‌نشینی تأکیدی نشده است. این فیلم‌ها  را در سینمای ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟
فیلم‌های آپارتمانی معمولا فیلم‌هایی هستند که به‌خاطر لوکیشن محدود، احساس خفگی در مخاطب ایجاد می‌کنند. البته این امر درصورتی که داستان ایجاب کند بد نیست. محدود‌کردن مخاطب به یک فضا و لوکیشن مثل آپارتمان، در سینما حوصله مخاطب را سر می‌برد. معمولا محدود‌بودن لوکیشن در سالن سینما، حس خفگی در مخاطب ایجاد می‌کند؛ مثلا در فیلم «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، این وضعیت را هم‌راستا با داستان، پیش برده بود. این رویه را نیز که بعدها به آپارتمانی شناخته شد، او در فیلم‌هایش باب کرد. مسئله اصلی پاسخگویی به چنین نیازی است. اما اینکه مدتی لوکیشن محدود آپارتمان در فیلم‌ها مُد شد، به‌دلیل فرار از دردسرهای مجوز برای کار در محیط‌های بیرون و بودجه اندک فیلم‌ها بود.
اما ما نمونه‌های موفقی چون اجاره‌نشین‌ها را در تاریخ سینمای ایران داریم.
اجاره‌نشین‌ها از آن استثناهاست. داریوش مهرجویی با فضای طنزی که در فیلمش ایجاد می‌کند، لوکیشن محدود را از اهمیت خارج کرده؛ هرچند مهرجویی گاهی از آن فضای محدود خارج می‌شود.
این مدل بعدها در فیلمی چون دایره زنگی هم دیده می‌شود که فضایی محدود به یک آپارتمان و درگیری اهالی ساختمان با هم است.
از نظر من ساختار فیلم دایره زنگی شبیه به مجموعه‌های تلویزیونی است تا فیلم سینمایی. اصولا این نوع داستان‌ها در تلویزیون بیشتر مخاطب دارد تا در سینما. فضای سینما، فضای محدودی نیست. حتی برای تماشاچی جذاب‌تر است که با چند فضای متفاوت درگیر شود، مثلا «بچه رزماری» پولانسکی، در یک آپارتمان می‌گذرد اما فیلمساز در راستای قصه، لوکیشن را برمی‌گزیند. ولی دایره زنگی پلات تلویزیونی است. درگیری همسایه‌ها بر سر نصب ماهواره و.. داستانی سینمایی ندارد. این محدودیت در لوکیشن را مقایسه کنید با تجربه تماشای فیلم‌های ملویل. آن‌قدر فضاسازی همراه با موقعیت‌های عجیب و غریب رخ می‌دهد که تماشاچی وقتی از سینما خارج می‌شود، گیج است. همه این فضاها در یک آپارتمان به شکل سهل‌انگارانه‌ای مغفول می‌ماند.
از نظر شما چرا داستان‌هایی در راستای ارتقای فرهنگ آپارتما‌ن‌نشینی در سینما ساخته نمی‌شود؟
این داستان‌های آپارتما‌ن‌نشینی و همسایگی برای مخاطب سینما دیگر جذابیت ندارد. در سینما لازم است فرم با محتوایی که ارائه می‌شود همخوانی داشته باشد. مثلا وقتی پناهی فیلم «پرده» را می‌سازد، با توجه به اینکه نمی‌تواند هر جایی فیلمسازی کند، این فضای محدود را انتخاب کرده و خفگی در فیلم نقش داشته و حساب شده است. اساس داستان و موقعیتی که فیلمساز در آن فیلم می‌سازد، باید با هم در ارتباط باشند. اما در عین حال می‌توانیم فیلم‌هایی داشته باشیم که به فرهنگ آپارتما‌ن‌نشینی دور از شعارزدگی و... اشاره کنیم.
چطور چنین اتفاقی رخ می‌دهد؟
شعارزدگی زمانی است که مفهومی تکرار شود و تکرار یعنی ابتذال. اگر کسی این کار را انجام دهد و فیلمساز بعدی عینا آن را به کار ببرد، تکراری و آزاردهنده است. اما اگر کسی برای اولین بار موضوعی را در فضا و بستر آپارتمان مطرح کند، جذاب و تماشایی هم هست؛ مثل «بن‌بست» رومن پولانسکی که داستان زنی است که خودش را از طبقه یکی از این برج‌ها پرتاب می‌کند. اما قصه در این ساختمان، دوباره برای نفر بعدی اتفاق‌ می‌افتد. این فضا با داستان همخوان است.
در نمونه‌های ایرانی، اجاره‌نشین‌ها همچنان از موفق‌ترین‌ها در این‌باره است؛ چرا با این کیفیت دیگر فیلمی ساخته نشد؟
اجاره‌نشین‌ها می‌تواند ساختاری تلویزیونی داشته باشد اما مهرجویی با نوع کارگردانی این فیلم را سینمایی کرده است. داستان‌پردازی، شخصیت‌سازی در قصه و تصویر آن در سینما این فضا را متفاوت و مفرح کرده است. پیرنگی که مهرجویی در این داستان استفاده کرده، جزئیات فیلم را تماشایی کرده است. اجاره‌نشین‌ها، فیلمی است که وقتی مخاطب از سالن سینما بیرون می‌آید، حس خوشایندی دارد. بسیاری از فیلم‌های آپارتمانی آشفته و به‌هم‌ریخته هستند. بالاخره پشت داستان اجاره‌نشین‌ها غلامحسین ساعدی وجود دارد که همه آثارش به عنوان نویسنده، فکر‌شده و تأثیرگذار است.


علیرضا داوودنژاد، را سینمای ایران با فیلم‌هایی چون «نیاز»، «مرهم» و «مصایب شیرین» به‌خاطر می‌آورد؛ فیلمسازی مولف و دغدغه‌مند نسبت به جامعه و بیش از آن سینما. کسی که با خانواده‌اش در سینما حضور دارد؛ حضوری تمام قامت و کامل. شاید داوودنژاد همواره گزینه مناسبی برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین در سینمای ایران باشد؛ کارگردانی که به همه چیز در بستر فیلمسازی اندیشیده. ما از او در اینجا می‌پرسیم چطور سینما می‌تواند نقش تأثیرگذاری در فرهنگسازی داشته باشد و چگونه باید این راه را هموار کرد؟
چرا سینمای ایران در جریان فرهنگسازی خصوصا فرهنگسازی درباره مسائلی چون آپارتما‌ن‌نشینی و معضلات شهری پویا و اثرگذار نبوده است؟
شاید باید این سؤال پرسیده شود که اگر جریان اثرگذار فیلمسازی درباره آپارتما‌ن‌نشینی وجود ندارد، درباره قصرنشینی یا حاشیه‌نشینی و... آیا چنین جریان تأثیرگذاری وجود دارد؟ پاسخ منفی است چون اساسا بین سینمای ایران و جریان زندگی ایرانی، رابطه‌ای فعال، زنده و متقابل وجود ندارد. باید بپذیریم محدودیت‌های وضع شده اجازه نمی‌دهد که زندگی ایرانی وارد سینمای ایران شود، بنابراین همه وجوه زندگی ایرانی وارد سینمای ایران نخواهد شد. آن دسته از فیلمسازان نیز که درباره بعضی معضلات به شکل پراکنده فیلم‌هایی اثرگذار می‌سازند، اقدامی کاملا شخصی کرده‌اند. اگرنه مدیریتی درباره اینکه سینمای ایران سینمای اثرگذار و فرهنگسازی باشد، وجود ندارد.
راهکار چیست؟
راه ایجاد این نوع فیلمسازی نیز در درجه اول ایجاد بازاری امن برای سینماست که اکنون وجود ندارد. باید اجازه دهیم سینما و زندگی ایرانی به یکدیگر نزدیک شوند؛ اینکه باید ممیزی‌های پیچیده نداشته باشیم و مانع ارتباط متقابل زندگی ایرانی و سینمای ایران نشویم و مرحله بعد امنیت بازار تولید و عرضه و نمایش فیلم‌هاست. ما حتی نتوانسته‌ایم ویدئوی خانگی امن و امان ایجاد کنیم و سرقت، قاچاق و نمایش غیرقانونی، بازار را ناامن کرده است. همین باعث شده تولید در انحصار سالن‌های نمایش باقی بماند. 400سالن فعال در کشور وجود دارد؛ 90درصد درآمد سینمای ایران از حدود 100واحد از این سالن‌هاست که 70درصد مربوط به تهران و 20درصد مربوط به فروش ۱۲-۱۰ شهرستان است. این یعنی سینمای ایران بنا به سفارش اقلیتی که به این سالن‌ها می‌روند، فیلم تولید می‌کند؛ یعنی هیچ ربطی به مخاطبان سراسری کشور و زندگی مردم ندارد.
بسیاری از اهالی سینما معتقدند که تولید اثر درباره موضوعاتی چون آپارتما‌ن‌نشینی بیشتر تلویزیونی است تا سینمایی. آیا به‌واقع نمی‌توان فیلم سینمایی تولید کرد که شعار زده نبوده و بتواند روی این فرهنگ اثر بگذارد؟
فرهنگسازی را مجموعه هنری و رسانه‌ای با هم انجام می‌دهند. این مجموعه زمانی شکل می‌گیرد و تبدیل به یک منظومه اثرگذار می‌شود که رسانه و هنر هر دو در قلمروهای واقعی خود مستقر باشند. قلمروی واقعی هنر، الهام‌گرفتن از فرد انسانی و قلمروی واقعی رسانه، سفارش گرفتن از سازمان اجتماعی است. اینکه رسانه و هنر با چنین تعاریفی در کنار یکدیگر قرار بگیرند، چه نوع مجموعه‌ای به وجود می‌آید. به‌نظر می‌رسد بستگی به این دارد که رابطه جمع و فرد با یکدیگر در این جامعه چگونه رابطه‌ای باشد. اگر این رابطه سلطه‌جویانه باشد، منجر به برخورد هنر و رسانه و جدایی آنها از یکدیگر خواهد شد. اما برعکس اگر برخورد هنر و رسانه در جامعه‌ای اتفاق بیفتد که فرد و جمع حقوق یکدیگر را رعایت می‌کنند و احترام برای هم قائل می‌شوند، هر یک از این دو در جایگاه خود قرار گرفته و منظومه‌ای رسانه‌ای را شکل می‌دهند که برایند آن رشد و فرهنگسازی است.
پس اگر به مجموعه‌ای از هنر و رسانه برسیم که هنر و رسانه هر یک کار خود را انجام می‌دهند و با یکدیگر همکاری می‌کنند، حاصل آن خواهد شد که هنر در رسانه فراگیری پیدا کرده و رسانه نیز با هنر اثرگذار خواهد شد و منظومه هنری و رسانه‌ای فراگیر و اثرگذار خواهند شد. اما اگر هر دو درصدد اشغال جای یکدیگر باشند، حاصل آن اختلاف و شکل‌گیری مجموعه‌ای هنری و رسانه‌ای است که مثل امروز ما در مقابل منظومه‌های هنری و رسانه‌ای رقیب و حریف، قافیه را می‌بازند چون عملا نه با تعریف رسانه سازگاری پیدا می‌کنند و نه با تعریف هنر و به علت تعارضات فرد و جمع، اساسا چنین منظومه فراگیر و اثرگذاری شکل نمی‌گیرد و عملکرد رشددهنده و فرهنگساز پیدا نمی‌کند.

این خبر را به اشتراک بگذارید