محلههایی که تبدیل به شماره شدند
رضا ظریفی|تهران که روزگاری تعداد محلههایش به تعداد انگشتان دودست هم نمیرسید امروز 354محله روی نقشه دارد. این محلهها در قالب 123ناحیه و 22منطقه متمرکز شدهاند. اگر قدیمیترین محلههای تهران را بازار و عودلاجان درنظر بگیریم، امروز هم این محلهها در قالب تقسیمات جدید شهری به بقای خود ادامه میدهند، اما تفاوت امر اینجاست که اگر به دوران قبل این محلهها بنگریم، ریشسفیدان و نامدارانی را میبینیم که هنوز هم یادشان در خاطرهها زنده است. این روزها زندگی پرشتاب شهری که ما آن را تجربه میکنیم دیگر فرصتی برای فکر کردن به محله و «بچهمحل» بودن را باقی نمیگذارد. اینجا همان نقطه بروز مشکلات برای هویت شهر است. محله کوچکترین بافت جمعیتی و هویتی یک شهر است. هنگامی که هویت یک محله دستخوش تغییرات میشود در نتیجه تأثیر آن را میتوان در کل شهر دید، درست مانند موجودی زنده که اگر دستگاهی در اندام آن دچار مشکل شود آن موجود زنده به درد میافتد. شهر ما هم سالهاست که درد را تجربه کرده اما فکری به حال و روز آن نشده است. محلههای امروز شهر ما در نامهایی خلاصه میشوند که اهالی آن محله تعلق خاطری به آن ندارند. اصلا نمیتوان مطمئن بود که اگر از جوان و حتی زن و مردی سالمند که ساکن محلهای چون منیریه، ایران، عودلاجان و... است درباره تایخچه و قدمت و اهالی قدیمی و بقیه موارد بپرسید بتوانید جواب درستی بگیرید. اگرچه هنوز هم در همین محلهها قدیمیها زندگی میکنند. این مسئله در محلههای جدید شهر وضعیت بدتری پیدا میکند. در روزگار فعلی، شهرنشینان سالی را در غرب شهر و سال دیگر را در شرق سرمیکنند. در چنین وضعیتی مسئله شهروندی هم زیرسؤال میرود چه آنکه آیا فرد و خانوادهای که هر سال به دلایل مختلف اقتصادی و اجتماعی مجبور است مدام در شهر جابهجا شود و نقل مکان کند، نسبت به محل سکونت خود عرقی خواهد داشت و آیا نسبت به اجرای وظایف شهروندی و حقوق همسایه خود عمل خواهد کرد؟ گفته میشود «کسانی که شهر و محله خود را فقط در قالب یک نقطه متراکم جمعیتی، با یک کدپستی و تعدادی پلاک ساختمانی که از طریق خیابانها و بزرگراهها به هم وصل میشوند میدانند درکی از زندگی شهری، همچون زیست بومی مبتنی بر قانون شهری و تعامل حساب شده و هدفمند و صمیمیتآفرین، ندارند و با این تلقی برای زندگی شهری مشکلسازند.»(1) این همان مسئلهای است که موجب شده این روزها نهتنها همسایگان ساختمانهای کنار یکدیگر در یک کوچه که حتی ساکنان یک مجتمع هم از همسایه طبقه بالایی و پایینی و حتی روبهرویی خود نیز شناختی نداشته باشند چه رسد به آنکه بخواهند در مواقع خوشی و ناراحتی به داد هم برسند. در ازمنه قدیم محله جایگاه اصلی ارتباط یافتن خود در معنای خانوادگی با فضای شهری بود. همچنین شهر مجموعهای هماهنگ شده از محلههایی با ویژگیها و تقسیم کار برای نیازهای مختلف به شمار میآمد. همین محلهها بودند که فضایی برای گفتوگو را بهوجود میآوردند؛ فضاهایی چون هشتی، بازارچه، مسجد، تکیه و سرگذر که اصلیترین محلهای تبادل دیدگاهها، نظرات و ارتباط شهروندان با هم در محلهها بود. افراد در این محلهها بود که مقید به حفظ ارتباط با یکدیگر و حضور در جامعه شهری میشدند، اما آنچه امروز ما برای خودمان در محلههای شمارهای ساختهایم دیوارهای بلندی است که ما را از خودمان، همسایهمان و شهر جدا کرده است. امروز به ندرت میتوان در مجتمعهای بزرگ مسکونی یا محلههای جدید همسایههایی را دید که با هم سلام و احوالپرسی میکنند. نهایت ارتباط سرتکان دادن از دور و احتمالا دست بلندکردن به نشانه سلام است. خانمهای همسایه هم از هم خبری ندارند و دیگر کسی حتی به بهانه امانت گرفتن چند سیبزمینی و پیاز در خانه همسایه را نمیزند. این حال بد محلههای شهر ماست؛ محلههایی که صفا و صمیمیت آنها را باید در میان قصههای بزرگترها جست و جو کرد.
1: سخنرانی احمد مسجدجامعی در سمینار شهر و گفتوگو- آذر 1387