سورنا، سردار ایرانی موفق شد سنگینترین شکست تاریخ روم باستان را به آنها وارد کند
بزرگترین شکست غرب از شرق
عیسی محمدی
در تاریخ ایران و البته نزد شهروندان ایرانی، از سورنا همیشه به نیکی یاد میشود؛ سردار بزرگ ایرانی در دوره اشکانیان که هم آدم خردمندی بوده، هم در جنگاوری و شجاعت رودست نداشته است. ضمن اینکه یکی از سنگینترین شکستهای تاریخ روم باستان را هم به آنها وارد کرد. حالا اگر حکایت اسارت امپراتور روم توسط شاپور اول را کنار بگذاریم، رسماً میتوان ادعا کرد که سورنا بزرگترین شکست تاریخ رومیان را به آنها وارد آورده است. با توجه به شخصیتی که داشت و همچنین مهارت نظامی و محبوبیتی که نزد ایرانیان و ارتش ایران یافته بود، شهرت او در زمان خودش فراگیر شده و همین شهرت، پا به تاریخ گذاشت و ماندگار شد. درباره این سردار بزرگ ایرانی بیشتر بدانیم و بخوانیم.
مردی محبوبتر از پادشاه
در ایران باستان، اصالت داشتن خانوادهها و خاندانها از اهمیت زیادی برخوردار بود. طوری بود که اگر فردی حتی مهارت و شجاعت بالایی هم داشت و سرش به تنش میارزید، ولی خاندان مهم و شاخصی نداشت، به مشکل میخورد. چنین بود که حتی وقتی اشکانیان میخواستند حکومت بسازند، یکجورهایی خودشان را به هخامنشیان وصل میکردند تا نگاه عمومی را هم جلب کنند. سورنا یا سردار سپهبد رستم سورن پهلو، از این دست افرادی بود که اصالت خانوادگیاش تأیید شده بود. او فرزند آرخش و ماسیس بود که در سنی کم، موفق شده بود نفر دوم امپراتوری اشکانیان بشود؛ فردی که میگفتند حتی از شاه اشکانی هم محبوبتر و مهمتر است.
همسایه با روم باستان
بگذارید کمی عقبتر برگردیم. هخامنشیان، بزرگترین امپراتوری زمان خودشان، توسط اسکندر مقدونی فروپاشیدند. بعد از اسکندر، قلمرو فراوانی که بهدست آورده بود، به سردارانش رسید و در نتیجه، ایران نیز وارد دوره سلوکیان شد. سلوکیان چندان در ایران دیرپا نبودند و اشکانیان، موفق شدند که آنها را برای همیشه اخراج کنند و سلسله خودشان را بسازند. در همین دورهها هم بود که امپراتوری روم باستان شکل گرفته بود و ایران و روم، عملاً همسایه شده بودند.
شجاعترین ایرانی زمان
سورنا در چنین شرایطی بود که سپهبد سپاه ایران شد. اصالت خانوادگی وی و همچنین دلیری و مهارت جنگیاش، باعث شده بود تا حتی غیرایرانیها هم از او به بزرگی یاد کنند. پلوتارک، مورخ یونانی درباره این شخصیت نظامی چنین گفته است: «سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ ایرانی دوران خود بود». به گفته همین مورخ، سورنا قدی بلند داشته و خیلی هم خوشچهره بوده است؛ یعنی دقیقاً چیزی شبیه به همین قهرمانان اسطورهای که در فیلمهای تاریخی هالیوودی مشاهده میکنیم؛ شجاع و قدبلند و خوشچهره و در قامت یک سوپراستار. نکته دیگر اینکه برخی نیز مطالعاتی انجام دادهاند تا ثابت کنند سورنا، همان رستم افسانهای شاهنامه است.
روزگار اشک سیزدهم
سلوکیان که 60سال بر ایران حکومت کردند، مردم را خیلی اذیت میکردند. همین اذیت و آزارها و مالیاتهای سنگین باعث شد تا قوم پارت در شمال شرقی ایران به پا خاسته و دیگر قبایل این منطقه را علیه سلوکیان متحد کند. رهبر پارتیها ارشک نام داشت. جالب اینکه چون در منطقهای کوهستانی بودند، میتوانستند به سلوکیان حمله کنند و در عین حال از حمله آنها در امان بمانند. این سبک جنگیدن، بعدها روش منحصر به فرد آنها در جنگ علیه دشمنان شد. بعد از ارشک، برادرش تیرداد به شاهی رسید و توانست سلوکیان را شکست داده و رسماً شاه ایران شود. سرانجام کار به آرد یا اشک سیزدهم رسید؛ پادشاهی که توسط خاندان معتبر سورن هم حمایت میشد.
بلندپروازی کراسوس
کراسوس دوست داشت که افغانستان و پاکستان فعلی و هند را هم در کنار ایران، به تصرفاتش اضافه کند. جولیوس سزار هم خیلی او را تهییج و تحریک میکرد که به این حملهها دست بزند. حالا چرایش را کسی نمیداند. البته مردم روم چندان علاقهای به جنگی جدید نداشتند. جنگهای قبلی و درگیری با ژرمنها و اقوام برتانی و فرمانروای سرزمین پونت در آسیا، حسابی آنها را خسته کرده بود. اما کراسوس گوشش به این حرفها بدهکار نبود. به همین دلیل روزی که از شهر خارج میشد تا فتوحاتش را آغاز کند، توسط مردم هو شد. اما او از پمپئی که به خوشنامی شهره بود، کمک گرفت تا از این وضع خارج شود. کراسوس از سزار هم کمک گرفت و گروهی از ارتش او برای کمک آمدند. ارتش او سربازانی داشت که لباسها و سلاحهای خیلی سنگینی داشتند.
کراسوس و دستدرازی به ایران
از آن طرف امپراتوری روم هم تازه شکل گرفته بود. مناطق تحت فرمان رومیها در این دوره تقسیم شده و به پمپئی، جولیوس سزار و کراسوس رسید. آنها سوریه را تحویل همین جناب لوچینیوس کراسوس دادند؛ یکی از سیاسیون ثروتمند و معتبر رومی که در سابقه کاریاش، سرکوب شورش بردگان به فرماندهی اسپارتاکوس را داشت. جولیوس سزار هم که به واسطه تصرف سرزمینهای گل، حسابی توی چشم بود. سرزمین گل شامل بخشهایی از اروپای غربی فعلی است؛ یعنی شامل فرانسه، بلژیک، غرب سوئیس و بخشی از هلند و آلمان. اما اینجا یک مشکلی بود، این کراسوس به موفقیتهای رقبای خودش حسادت میکرد و به همین دلیل میخواست که خودی نشان بدهد. او به سوریه قانع نبود و قصد داشت که کارهای بزرگی بکند. ولی دست و بال او توسط سنا بسته شده بود. هرچند آخرش راهحل را از دل همین قانونهای سنا پیدا کرده و شروع کرد به دستاندازی به مرزهای ایران.
پاسخ کوبنده فرستاده ایران
کراسوس به پادگانهای مرزی ایران که سربازان کمی داشت، حمله آوردند و موفق به فتح آنها شدند. باقیمانده سربازان ایرانی به داخل کشور فرار کردند تا خبر این تجاوز رومیها را به ارتش و شاه ایران بدهند. اما کراسوس به انطاکیه بازگشت تا مجدد حمله کند. او فرستادگانی به ارمنستان و آسوریان فرستاد تا ارتشهای آنها را هم در کنار خودش داشته باشد.
عقبنشینیهای تاکتیکی ایرانیان
کراسوس همینطور پیش میرفت و خبری از ایرانیان نبود. تا اینکه سر و کله ارتش ایران هم پیدا شد. سورنا دستور به عقبنشینی تاکتیکی داده بود تا عملاً دشمن را به سرزمینهای دشتمانند بکشاند که قدرت مانور بیشتری داشته باشند. به نیروهای پشتیبانی هم دستور داده بود که بهصورت زنجیرهوار، از طریق ارابه آب و آذوقه به سربازان برسانند. ایرانیان مشکلی در پشتیبانی نداشتند. ضمن اینکه پارتیها با حوصله تمام ایستاده بودند و حمله نمیکردند. رومیان حسابی خشمگین شده و حمله را شروع کردند. رومیها در ابتدای امر موفق به شکست ایرانیان شدند. طرفین سپاه آنها هم وقتی دیدند که اوضاع چنین است، به ارتش ایران حمله کردند. اما همه اینها تاکتیک سورنا بود برای به دام انداختن رومیان. وقتی که ارتش ایران عقبنشینی کرده و ارتش روم با تمام نیروها حمله کردند، سواران ایرانی کماندار از چپ و راست، شروع کردند به حمله کردن.
کشتهشدن کراسوس
این سواران مهارتهای عجیبی داشتند. مثل اینکه به سمت رومیها میآمدند و در صد قدمی آنها، تیراندازی میکردند و وقتی تیرهایشان تمام میشد، عقبنشینی میکردند. کمانهای سبک ولی پرقدرت، تیرهایی با تیزی و استحکام بالا و مهارت در تیراندازی هنگام استقرار بر اسب در حال حرکت و...، باعث شد تا رومیها حسابی غافلگیر شوند. سربازان رومی مدام به هم فشردهتر میشدند تا این تیرها تمام شود. اما پایانی در کار نبود. در چنین وضعیتی بود که بدنه اصلی ارتش ایران که عقبنشینی تاکتیکی کرده بود، شروع به حمله کرد. کراسوس به پسرش دستور داد به قلب دشمن یورش ببرد. اما او هم نتوانست کاری از پیش ببرد. در نهایت، پسر کراسوس به سبک رومیها خودکشی کرد تا اسیر نشود. خود کراسوس هم بعد از نابودی مطلق ارتش خود، عقبنشینی کرد. اما سرانجام در یک سرزمین باتلاقی گیر افتاده و توسط ارتش ایران به فرماندهی سورنا محاصره شدند. او به زبان رومی از دشمن درخواست تسلیم کرد. کراسوس توسط گروه موافق تسلیم کشته شده و سر او برای سورنا فرستاده شد.
سرگذشت تلخ یک فاتح
اما تاریخ همیشه با موفقیتهای بزرگ، سر عناد داشته است. نمونهاش هم همین موفقیت و شهرت سورنا. وقتی که خبر این پیروزی به ایران و دربار رسید، او بیش از گذشته ارج و قرب پیدا کرد. گفته میشود سورنا که نفر دوم مملکت بعد از شاه بود، تنها کسی بود که اجازه داشت تا هنگام تاجگذاری، شاه کمربند شاهی را ببندد. آرد نیز وقتی این پیروزی و موفقیت و شادی مردم را دید، به وحشت افتاد؛ چرا که سرگذشت شاهان پیش از خود را بهخوبی میدانست. به روایتی، سورنا توسط این پادشاه کشته شد. شکست حران را بزرگترین شکست روم باستان از ایران و به تعبیری بزرگترین شکست غرب از شرق میدانند. هرچند این رویاروییها منجر به شروع جنگهایی چند صدساله بین طرفین هم شد.
سرزمین گنجهای نادر
کلات نادری، 145کیلومتر با مشهد فاصله دارد. میگویند وقتی نادر از فتح هند بازگشت، گنجهای بیشمارش را در این منطقه دفن کرد. چرا؟ چون از حیث کوهستانی و صعبالعبور بودن، اجازه میداد بهراحتی از آن دفاع کنند. نقل است که حتی تیمور لنگ نیز در فتح این منطقه شکست خورد. این منطقه را سرزمین گنجهای پنهان یا گنجهای نادر نیز مینامند.
هانیبال و حمله غافلگیرانه
یکی از عجیبترین جنگهای تاریخ باستان را حمله کارتاژیها به رم میدانند و یکی از بزرگترین و البته بیرحمترین استراتژیستهای تاریخ را هم هانبیال میدانند که روزگاری، فرمانروای کارتاژ بود که بعد از مرگ پدر و برادرخواندهاش، به این مقام رسیده بود. هنوز هم ماجرای حمله هانیبال به رم، بهعنوان یکی از عملیاتهای کلاسیک جهان در حوزه غافلگیری و سرعت عمل تدریس و بررسی میشود. اما چطور چنین اتفاقی افتاد؟
میگویند که او را باید خونخوارترین فرمانده زمان باستان دانست؛ فردی که نفرت عجیبی نسبت به رومیها داشت و سرانجام نیز این نفرتش را با حمله به روم باستان عملیاتی کرد. کارتاژ، تمدنی بود که با محوریت شمال آفریقا شکل گرفته بود و مرکز آن همین تونس امروزی بود. او در 248 قبل از میلاد در تونس فعلی به دنیا آمد. در تاریخ آمده است که پدر هانیبال که رؤیای غلبه بر رومیان را داشت، از کودکی به فرزندش آموخت که باید کینهدار آنها باشد. درواقع بذرهای نفرت را در ذهن و قلب او کاشت و همین امر باعث رفتارهای وحشیانه او علیه رومیان و دیگران شد. برخی مورخان نوشتهاند که کارتاژیها به قدری وحشی بودند که حتی در مراسمی، 500پسر از خاندانهای اشرافی را زندهزنده در آتش سوزاندند تا به نوعی نقش قربانی برای خدایانشان را بازی کنند و رفع بلا شود و اما بعد، برسیم به حمله هانبیال به رم. رومیان، بهعنوان یکی از 2ابرقدرت مطلق جهان باستان در کنار ایرانیان، تصور نمیکردند که کارتاژیها و هانیبال، بتوانند حمله سختی علیهشان داشته باشند. اما هانیبال یکی از بزرگترین و غافلگیرانهترین حملههای دوران باستان را انجام داد. او درواقع ارتش کارتاژ را از جایی که رومیها حتی خیالش را هم نمیکردند، حرکت داد و از پشت سر به آنها حمله کرد. او به پدرش قول داده بود که رومیان را شکست دهد. قاعدتا باید از طریق دریای مدیترانه حمله میکرد. اما این، مسیری بود که رومیان انتظارش را میکشیدند و نیروی دریایی قدرتمند آنها هم اجازه چنین حملهای را نمیداد. بنابراین هانیبال تصمیم گرفت از رشتهکوههای آلپ که جزو مرتفعترین و صعبالعبورترین کوههای اروپا بودند، عبور کند. همه در ابتدای امر از این تصمیم هانیبال شگفتزده شدند؛ ضمن اینکه ارتش او سابقه حرکت در چنین جغرافیایی را هم نداشت. گفته میشود که او نیمی از ارتش خود را برای اجرایی کردن این نقشه عجیب از دست داد. تصور کنید که حتی فیلهایش را هم از کوههای آلپ عبور داد که البته بخشی از آنها تلف شدند. اما او سرانجام به سرزمینهای روم باستان رسید. 2ارتش برای مبارزه با او راهی شدند که هر دو شکست سختی خوردند. جالب اینکه تعداد رومیان 2برابر کارتاژیها بود، ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند. هانیبال در نخستین نبرد توانست 50هزار رومی را بکشد. اما او هیچگاه شهر رم را فتح نکرد که دلیلش هنوز مشخص نیست. سرانجام نیز این فرمانروای خشن توسط خود رومیها از میان برداشته و تمدن کارتاژ نیز برای همیشه محو شد.
ایرانیها در تعارف زیادهروی میکنند
یکی از بزرگترین سیاحان فرانسوی قرن هفدهم میلادی را ژان باتیست تاورنیه میدانند؛ کسی که همعصر با روزگار صفویه بود و 6بار به مشرق و 9بار به ایران سفر کرده بود. حاصل این سفرها نیز سفرنامههایی از این زمانهاست که باعث شده تا به تصویری کاملتر از زندگی و عصر مردم زمانه برسیم. هرچند که همیشه هم جای اما و اگرهایی وجود دارد. در بخشی از سفرنامه او به ایران، درباره اصفهان چنین آمده است که به زبان امروزی، بازنگاری کردهایم:
«چیزی که از اسناد ثبتشده ایرانی دستگیرم شد، این بود که اصفهان قبل از این، 2روستا یا قریه بههم پیوسته بود؛ یکی متعلق به حیدری و دیگری متعلق به نعمتالله. هنوز هم این شهر به 2محله تقسیم شده؛ یکی حیدری و دیگری نعمتی. غالبا مشاهده میشود که اهالی به 2دسته تقسیم میشوند تا با هم نزاع کنند، چون هرکدام دوست دارند ثابتکنند که محلهشان بهتر است... تا به حال متوجه شدهام که مذهب هر ملتی، نقش بسیار مهمی در شکلدادن عادتهای آن دارد... .
در مورد ایرانیها هم به این نتیجه رسیدم که علاقه زیادی دارند تا از آینده بدانند. به همین دلیل سعی میکنند به منجمان مراجعه کنند و این گروه اساسا در بیشتر امور ایرانیها، نقش مهمی در حوزه مشاوره دارند... از نکتههای جالبی که در ایران دیدم، این بود که وقتی 2نفر با هم دعوایشان میشود، با مشت و لگد به جان هم نمیافتند، بلکه برخلاف جاهای دیگر دنیا، با فحش و نفرین به جان هم میافتند و کمتر خبری از مشت و لگد است... ایرانیها علاقه زیادی به احترام دیدن دارند و همین باعث میشود تا اقدام به کارهای خاصی کنند؛ مثلاً تملق و پوشیده نگه داشتن، جزو راهکارهایی است که به این منظور انجام میدهند تا احترام بیشتری کسب کنند. هدیهدادن و هدیهگرفتن و تعارفکردن هم راههایی به این منظور است. معمولا هم زمان خاصی برای تفریح ندارند یا اینکه در این زمینه اطلاعات کمی دارند... ایرانیها وقتی که پیش بزرگان فامیل یا قوم و یا شهرشان مینشینند، سعی میکنند احترام زیادی را رعایت کنند. به این منظور دوزانو مینشینند و این نوعی احترام کردن به طرف مقابل است. بدینترتیب که پاشنههای پا زیر نشیمنگاه قرار میگیرد. معمولا هم هر کسی میداند که شأن اجتماعی و خانوادگیاش ایجاب میکند کجا باید بنشیند و بدینترتیب و طبق یک قانون نانوشته، هر کسی جای نشستن و استقرار خودش را در چنین محافلی میداند. نکته بعدی هم اینکه ایرانیها در تعارفکردن بهشدت زیادهروی میکنند و نهتنها این کار را زشت نمیشمارند که میگویند این کار نوعی تواضع است. زنان همیشه در خانه مینشینند و وقتی مهمانی از خارج خانه وارد شود، دیگر همه امور به اختیار مرد خانه است و باید ترتیب همه کارها را بدهد. سرگرمی زنها این است که منتظر روز حمام بمانند و لباسهای زیبایشان را با خودشان ببرند تا به زنهای دیگر نشان دهند. همچنین تنقلات زیادی میبرند تا در آن روز با زنهای دیگر حسابی خوش بگذرانند... ».