سپیدهدمی که بر پیشانی آسمان میگذرد
چند سطری درباره احمد شاملو و شعر سپید و رهبری جریان اصلی شعر نو در سالهای دهه چهل
مرتضی کاردر
«به جستوجوی تو/ بر درگاه کوه میگریم، / در آستانه دریا و علف.
به جستوجوی تو/ در معبر بادها میگریم/ در چارراه فصول، / در چارچوب شکسته پنجرهای/ که آسمان ابرآلوده را/ قابی کهنه میگیرد.»
حرکت شعر نو فارسی در دهه40 شتاب بسیار میگیرد و جریانهای تازه سربرمیآورند. اما حقیقت این است که موج نو و شعر دیگر و شعر حجم و... بیشتر در میان شاعران جوان جریان دارد، یعنی اتفاقهای شعر را پیشرو را نباید همه شعر نو تسری داد. تصویر کلی شعر نو مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری شکل میدهند است و در این میان چهره شاخص جریان اصلی شعر نو احمد شاملو است.
«به انتظار تصویر تو/ این دفتر خالی/ تا چند/ تا چند/ ورق خواهد خورد؟»
هنگام بحث درباره شبهای شعر خوشه گذشت که، در سالهای دهه40، احمد شاملو در مجلههایی که به سردبیری یا دبیری او در بخش شعر منتشر میشوند، مثل کتاب هفته و خوشه و... به هدایت و معرفی شاعران جوان به جامعه ادبی مشغول است. اما او حرکت شعری خود را نیز در دهه40 ادامه میدهد و به بسط و تبیین شعر موسوم به سپید یا شاملویی میپردازد که دومین جریان مهم شعر نو پس از شعر نیمایی است و مجموعهای از بهترین نمونه شعرهای خود را بهدست میدهد.
احمد شاملو پس از هوای تازه در سال (1336)، در بازه زمانی دهساله، هفت مجموعه منتشر میکند؛ «باغ آینه» (1339)، «لحظهها و همیشهها» و «آیدا در آینه» 1343، «آیدا، درخت، خنجر و خاطره» (1344)، «ققنوس در باران» (1345)، «مرثیههای خاک» (1348)، «شکفتن در مه» (1349) و تمایز و تشخص بیشتری به سبک شعری خود میدهد که از «هوای تازه» آغاز کرده است. سالهای دهههای 40و50 سالهای طلایی شعر شاملو است.
«جریان باد را پذیرفتن/ و عشق را/ که خواهر مرگ است. ـ
و جاودانگی/ رازش را/ با تو در میان نهاد.
پس به هیأت گنجی درآمدی:/ بایسته و آزانگیز/ گنجی از آندست/ که تملک خاک را و دیاران را/ از اینسان/ دلپذیر کرده است!»
شاملو در طول سالهای دهه40زبان خود را میسازد؛ زبانی برجسته با دایره واژگانی غنی که از تسلط او بر همه شکلهای زبان فارسی، از فارسی کهن تا فارسی عامیانه، میآید و کمکم اصلیترین وجه تمایز او میشود، هرچند شاملو را بیشتر به وجوه باستانگرایانه زبان میشناسند و آهنگی که از کنار هم نشستن کلمات و گاه از سجع و تکرار شکلمیگیرد و البته باز هم بیشتر به وجه باستانگرایانهاش شناخته شده. او بدینترتیب آرامآرام از شعر نیمایی فاصله میگیرد و به نوعی آهنگ و زبان در شعر نو میرسد که ویژه خود او است. اما مسئله اینجاست که در شماری از شعرهای او زبان و آهنگ قرار است همه بار شعر را به دوش بکشند و وقتی آنها را کنار میگذاریم، کمتر با شعر مواجه میشویم.
در عین حال کم نیستند شعرهایی که در آنها اندیشه بر تصویر غلبه پیدا میکند و شاعر امروز به سبک شاعران گذشته به خلق جملههای قصار مشغول میشود، چرا که گمان میکند تصویرها حق مطلب را ادا نکردهاند. بخشی از هویت شعری شاملو از زبان فخیم و لحن پیامبرگونه میآید و شاعر را از آن گریزی نیست. جدال اندیشه و تصویر در شعر شاملو مثل جدال شعرهای سیاسی و عاشقانه او است.
«نامت سپیدهدمیست که بر پیشانی آسمان میگذرد/ ـ متبرک باد نام تو! ـ»
سرودن به سبک و سیاق شاملو در دهههای 40 و50 میان شاعران بسیاری رایج است؛ کوشش برای برجستهسازی زبانی و بهدست دادن شعرهایی که در مقایسه با الگوی اصلی گاه فقط با زبان روزمره فرق میکند و کوشش برای خلق آهنگی که برای شاعران جوان اغلب نتیجهای جز ناکامی ندارد و ناگفته پیداست که هیچکدامشان شاملو نمیشوند.
«و ما همچنان/ دوره میکنیم/ شب را و روز را/ هنوز را... »