
سال روزنهها
جلال آلاحمد در«مدیر مدرسه»، منتظر آمدن نسلی دیگر و تغییر زمین مبارزه بود

محمد مقدسی
کمکم ابرهای تیره اختناق حاصل از کودتای 28 مرداد، از هم باز میشدند و روزنههایی برای نفسکشیدن جامعه خسته ایران پدید میآمد. اما نویسندگان و روشنفکران، همچنان سردرگم و حیران، یک قدم از اوضاع زمانه عقبتر بودند. جلال آلاحمد، تحسینشدهترین و پختهترین کار خود را در این سال منتشر کرد. مدیر مدرسه رمانی بود که بعد از قضایای حزب توده و سالهای کودتا نوشته شد. نخستین نکته برجسته کتاب، پختگی زبان داستان آلاحمد است؛ جایی که او به قله زیبایی ایجاز و کمال در نزدیکی بین زبان محاوره و نوشتار میرسد. در این اثر آلاحمد منادی شکست بود. ساختار و شخصیتهای داستان همه در خدمت تکمیل شناخت خواننده از شخصیت مدیر بودند؛ شخصیتی بهستوه آمده و ناامید از همهچیز و همه کس. مدرسه درنظر آلاحمد دریچهای به نظر میرسید برای نگاه به جامعهای استبدادزده، شکستخورده و درگیر مواجهه با جهان تازه از راه رسیده غرب. جلال راهحلی ارائه نمیداد و تنها منادی این بود که نسل دیگری باید بیاید و زمین مبارزه را تغییر دهد. «تپه سبزپوش» اثر دیگری بود که در این سال منتشر شد. رضا مرزبان به تقلید از افسانههای اجتماعی دهه1320، این مجموعه داستان را نوشت؛ 23 داستان که تعداد معدودی از آنها خیالانگیز و هنرمندانه بودند. بیشتر داستانهای این مجموعه، نثری روزنامهای و گزارشی داشتند و نتوانسته بودند مجموعهای منسجم و یکدست بسازند. تأثیر منطقالطیر عطار و افسانههای نوشته احسان طبری در این اثر مشهود بود. تعداد آثاری که برای مخاطب خاص روشنفکر جامعه نوشته شده بودند، در این سال افزایش پیدا کرد. رضا بابامقدم مجموعه داستان «عقاب تنها» را نوشت که بهشدت تحتتأثیر هدایت بود. داستانهای این مجموعه در دنیایی سیاه و اضطرابآور میگذشتند و شخصیتهای مختلف را در جامعه تهران تصویر میکردند. عباس حکیم هم مجموعه داستان «پاشنههای برفی» را نوشت. داستانهای این مجموعه، زبان و نثری عامیانه داشتند و به خاطرات دوران کودکی میپرداختند که در بزرگسالی همگی رنگ باختهاند. نگاه اجتماعی در داستانهای حکیم گاهی شدت پیدا میکرد و به ساختار هنری داستان لطمه میزد. پاورقیخوانی و پاورقینویسی همچنان رونق سابق را داشت. در این سال فضای سیاسی وارد داستانها هم شده بود. هدایتالله حکیمالهی پاورقی «یادداشتهای یک دیکتاتور» را که قبلا در روزنامه اطلاعات منتشر کرده بود، به شکل کتاب چاپ کرد. حکیمالهی در داستانش از زبان دیکتاتور داستان، درگیری جامعه با استبداد در یک کشور خیالی را روایت میکرد و به بررسی دلایل شخصی و اجتماعی این موضوع میپرداخت. در پاورقی تاریخی این سال، احمد ناظرزاده کرمانی با رمان «شیرزاد یا گرگ جاده» به روایت زمانه حافظ از منظری جدید پرداخت؛ داستان راهزنی که توبه میکرد و به شاه شجاع که از شیراز رانده شده بود میپیوست و در رکاب او جان میداد. امنیت و آرامش مهمترین پیام این رمان تاریخی بود.