با خواندن این گزارش و دیدن فیلم به خانهموزه تازه تأسیس مهدی اخوان ثالث بروید
یادی از خالق باغ بیبرگی
الناز عباسیان
«نذر کردهام/ یک روزی که خوشحالتر بودم/ بیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خورد/ که ضربههای روی سر را باید آرام بوسید/ و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد/ یک روزی که خوشحالتر بودم/میآیم و مینویسم که/ این نیز بگذرد/ مثل همیشه که همهچیز گذشته است و/ آب از آسیاب و طبل توفان از نوا افتاده است.» چه زیبا سروده است مهدی اخوان ثالث شاعر پرآوازه ایرانی که این نیز بگذرد و مثل همیشه خاطرههاست که در یادها میماند. خاطره که این بار حوالی خانه شاعری از دیار خراسان پرسه میزند. کسی که خود را «م. امید» نامید و چیرهدستیاش در سرودن شعر با لحن حماسی و پوشاندن رختی نو در قالب شعر، او را ماندگار کرد. اخوان ثالث 30سال پیش از میان ما رفت اما با هر بار زمزمه شعرهایش، یاد و خاطره او زنده میشود. البته بهتازگی برای پاسداشت خاطرههای چنین شاعر با صلابت، اقدام خوبی صورت گرفت و شهرداری تهران درصدد نوسازی خانه این شاعر فقید و تبدیل آن به خانهموزه شد. از اینرو ۲۹ مردادماه این خانهموزه به طور آزمایشی افتتاح شد. البته بنا به ضرورت رعایت فاصلهگذاری اجتماعی، برگزاری این آیین در فضای واقعی امکانپذیر نبود و تلاش شد حداقل در فضای مجازی، افتتاح رسمی و عمومی این طرح را انعکاس دهند. چهارم شهریور، سالروز درگذشت این شاعر نوگرای خراسانی است و این مناسبت بهانه ما را برای گرفتن گزارش از خانهموزه مهدی اخوان ثالث دوچندان کرد. با ما همراه باشید تا برای نخستین بار شما را با دیدنیهای منحصربه فرد این خانه آشنا کنیم. علاوه بر این گزارش مکتوب شما میتوانید سری به سایت ما بزنید و با یک کلیک روی دکمه نمایش تصاویری از گوشه و کنار این خانه تاریخی را تماشا کنید و لذت ببرید. همچنین میتوانید کیوآرکد کنار صفحه را با تلفن همراه خود اسکن و بازدید مجازی از این خانهموزه را شروع کنید.
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
«لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست! آرام و قرار دل دیوانه من باش...» با زمزمه این شعر از مهدی اخوان ثالث از کوچه پسکوچههای خیابان زرتشت به کوچه خجسته میرسیم. کوچه هم با درختان چنارش، حال و هوای شاعرانه دارد. خانه شمالی ۲ طبقه میان کوچه، همان جایی است که خالق «باغ بیبرگی» و «ارغنون» سالها زندگی میکرده است. در سفید دو لنگه نسبتا عریض در کنار تابلویی از معرفی خانهموزه، در نگاه اول توجه ما را به خود جلب میکند. وارد خانه میشوم و زیر لب میگویم: «دمت گرم و سرت خوش باد/ سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای.» گویی سردیس امید شاعران با همان ابهت همیشگی به ما خوشآمد میگوید. حیاط هم که صفای خاص خودش را دارد. کوچک است اما زیبا و با طراوت و پر از درختان و گیاهان سبز. برخلاف بسیاری از حیاط خانههای شمالی، اینجا جایی برای پارک خودرو تعبیه نشده و در سه ردیف باغچهها با گل و برگهای زیبایشان عرض اندام میکنند. باغچه سمت چپ بزرگتر و پر درختتر است. از درخت انجیر گرفته تا گلبرگهای سوزنی دیوار جنوبی و غربی خانه را احاطه کردهاند. میانه حیاط هم که باغچه مستطیل شکلی تا نزدیک پلههای ورودی خانه کشیده شده. رزهای سرخ و خوشبوی باغچه، عطر خاصی به حیاط بخشیدهاند. دیوار شرقی خانه هم از حضور سبز و با طراوت گیاهان بیبهره نمانده و پیچکها از باغچه و گلدانهای کوچک قد کشیدهاند. از تماشای این حیاط خاص که فارغ میشویم نمای خانه مقابلمان ظاهر میشود. خانه دو طبقه به سبک خانه دهه ۵۰ و ۶۰ که بسیار نورگیر و روشن است. برای اثبات ادعای نورگیر بودن این خانه فقط کافی است به حصیرهای چوبی مقابل پنجرهها اشاره کرد. حصیرهایی که روزگاری سایهبان خانههایمان بودند و حالا به خاطراتمان پیوستهاند. از چند پله کوچک وارد خانه میشویم. طبقه اول ۲ اتاق تو در تو و یک آشپزخانه کوچک در انتهای راهپلهها دارد. اتاق اولی با مبلهای راحتی و یک تلویزیون ۲۹ اینج قدیمی و چند کمد و پنکه و... پر شده است. آن طرفتر یک میز ناهارخوری قرار گرفته که بیهیچ توضیحی میتوان دریافت که اینجا اتاق نشیمن خانه است. سادگی لوازم و اثاث خانه با زبان بسته، خبر از بیقید و بیتکلّفی صاحبخانه میدهند. از راهرو وارد طبقه دوم خانه یا همان اتاق کار استاد میشویم. ساعتی ساده و قهوهایرنگ در میانه راهرو ما را متوجه گذر زمان میکند. ساعتی که روزگاری چشم در چشم شاعر ارغنون میرقصیده و حالا چشم به روی دوستدارانش باز کرده است. در این مسیر تصاویری از روزهای دور و نزدیک استاد در قابهای ساده و در عین حال زیبا ما را با روزگار دور و نزدیک صاحبخانه آشنا میکند.
خاطرات قاب گرفته در اتاق کار استاد
«قاصدک! هان چه خبر آوردی؟ / از کجا وز که خبر آوردی؟ / خوش خبر باشی، اما، اما گِرد بام و درِ من/ بیثمر میگردی انتظار خبری نیست مرا/ نه ز یاری نه ز دیار و دیاری، / باری، برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس/ برو آنجا که تو را منتظرند.» این شعر زیبای مرحوم اخوان ما را بس به یاد روزهای دور میبرد. روزهایی که استاد در همین اتاق کار مینشست و در کنج تنهاییاش از عشق و جنون میسرود: «تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم!» خلوتگهی که در آن دست شب را به روز میسپرد؛ «از آتش دل شب همه شب بیدارم/چون شمع ز شعله تاج بر سر دارم/ از روز دلم به وحشت، از شب به هراس/ وز بود و نبود خویشتن بیزارم.» برای عاشقان و شیفتگان اخوان ثالث تماشای اتاق مهجور و سادهاش چیز عجیبی نیست؛ چرا که مصرع به مصرع شعرهایش خبر از گذشته دردکشیده و روزگار بیزرق و برقش میداد. اینجا در خانهموزه شاعر معاصر ایرانی، عکسها، حرفهای زیادی برای گفتن دارند. عکسها از روزهای دور، از سالهای سخت میگویند. از سفرها و دیدارها، از دوستیها و رفاقتها میگویند. در خانه استاد نیازی به ورق زدن آلبوم عکسهای او نداریم و در هر پلکزدنی تصویری از آلبوم قدیمی او روی دیوار نقش بسته است؛ «ز پوچِ جهان هیچ اگر دوست دارم/ تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم.» مفهوم این شعر را میتوان در عکسهای قدیمی او یافت. جایی که از سفرهایش به گوشه و کنار ایران عکس گرفته است.
نگاهی به زندگی مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث شاعر بلندآوازه معاصر در اسفندماه ۱۳۰۷ در مشهد به دنیا آمد. پدرش علی اخوان ثالث که تباری یزدی (فهرج) داشت، از عطار طبیبان مشهور مشهد بود و امروز هم آن مغازه عطاری با نامِ «علی آقا عطار» اداره میشود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند. در دبیرستان با محمد قهرمان آشنا شد و این دوستی به شکلی صمیمانه و عمیق تا پایان عمر اخوان ادامه پیدا کرد. اخوان دلبسته موسیقی بود اما گرایش تحصیلی فنی حرفهای را پیگرفت و در رشته آهنگری در خرداد۱۳۲۶ از هنرستان مشهد فارغالتحصیل شد. هنگام تحصیل در مشهد همراه با محمد قهرمان به انجمنهای ادبی میرفت. استعداد شگرف اخوان در سرودن قصائد فخیم به سبک خراسانی، اعجاب و شگفتی استادان خراسان را به همراه داشت. در بهمن۱۳۲۶ در جلسه انجمن ادبی خراسان در منزل استاد گلشن آزادی، عبدالحسین نصرت از استادان خراسانی به اخوان پیشنهاد میدهد که تخلص امید را برگزیند و اخوان میپذیرد. در ۱۳۲۶ نخست در لویزان تهران و سپس در پلشت ورامین به معلمی مشغول شد. در کنار معلمی با مطبوعات ادبی همکاری میکرد و رفته رفته فعالیتهای سیاسی خود را که از مشهد آغاز کرده بود در تهران پیگرفت. در سال ۱۳۲۹ با دختر عمویش ایران (خدیجه) اخوان ثالث ازدواج کرد و در ۱۳۳۱ زندگی مشترک را آغاز کردند. نخستین مجموعه شعر اخوان با نام ارغنون در سال۱۳۳۰ منتشر شد. ارغنون شامل اشعار اخوان در قالبهای قدمایی است. بعد از کودتای بیستوهشت مرداد ۱۳۳۲ اخوان به خاطر فعالیتهای سیاسی دستگیر و ۱۱ماه زندانی شد. پس از آزادی از زندان با مجلات ادبی و بهویژه با مؤسسه «گلستان فیلم» متعلق به ابراهیم گلستان همکاری کرد و در سال۱۳۳۶ در رادیو تهران به کار نگارش و ویرایش ادبی مشغول شد. ۱۳۳۵ دفتر «زمستان» را منتشر کرد که مورد توجه ناقدان قرار گرفت. 3سال بعد «آخر شاهنامه» را منتشر کرد و در سال۱۳۴۴ هم دفتر از «این اوستا» به چاپ رسید. این سه دفتر جایگاه اخوان را به عنوان شاعری بزرگ در شیوه نیمایی تثبیت کرد. در همین سال برای بار دوم به مدت ۶ماه زندانی شد. در ۱۳۴۸ نخست دفتر «پاییز در زندان» را منتشر کرد و سپس برای همکاری با تلویزیون آبادان به آن شهر مهاجرت کرد. در تلویزیون آبادان برنامهای به نام «دریچهای به باغ بسیار درخت» را در زمینه شناخت شعر و ادبیات فارسی تهیه میکرد. شهریور ۱۳۵۳ دختر جوانش لاله در سد کرج غرق شد. اخوان برای مراسم تدفین و عزاداری لاله به تهران آمد و دیگر به آبادان بازنگشت. در این دوره همکاری خود با بنیاد فرهنگ ایران و رادیو تلویزیون ملی ایران را آغاز کرد. در ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران و چند دانشگاه دیگر به تدریسِ ادبیات دوره سامانی و ادبیات معاصر پرداخت. ۱۳۵۷ کتاب «بدعتها و بدایع نیما» را منتشر کرد و در شهریور همان سال منزل خیابان زرتشت را خرید. همین سال 2دفتر «دوزخ اما سرد» و «زندگی میگوید اما باید زیست» را منتشر کرد. این دو دفتر بعدها به همراه پاییز در زندان با هم منتشر شدند و به «سه کتاب» یا «سه دفتر اخوان» مشهور شدند. در نوروز۱۳۶۹ به دعوت «خانه فرهنگ آلمان» برای برگزاری شب شعر به آلمان رفت. پس از آن به دعوت مؤسسههای فرهنگی و دوستان و ایرانیان مقیم اروپا به انگلستان، دانمارک، سوئد و فرانسه سفر کرد. این سفر که تا ۲۹ تیر ۱۳۶۹ به درازا کشید، نخستین و آخرین سفر خارجی او بود. حدود ۳۵ روز بعد از بازگشت به ایران در ۴ شهریور در بیمارستان مهر درگذشت.
خانه زندهیاد اخوان، ثبت ملی شده است
خانه اخوان ثالث به همت شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران بازسازی شده است. علیرضا آقایی، مدیرعامل این شرکت درباره بازسازی این خانه میگوید: «خانه زندهیاد اخوان ثالث اوایل دهه۸۰ با هدف تبدیل شدن به خانهموزه، از سوی خانواده این شاعر فقید به شهرداری منطقه۶ فروخته و در سال۸۲ ثبت ملی شد. البته در این واگذاری، وسایل زندگی اخوان ثالث نیز برای احداث خانهموزه، در خانه باقیماند. پس از چند سال، مراحل مرمت و بازسازی بخشهایی از خانه انجام و این ملک، پس از کشو قوسهای مختلف، بهعنوان خانهموزه اخوان در خیابان زرتشت تهران افتتاح شد.» او درباره جزئیات این بازسازی میگوید: «بعد از پایان مطالعات ابتدایی، در سالهای اخیر مرمت و بازسازی انجام شد. همکارانم بسیار تلاش کردند تا در جریان مرمت با چیدمان لوازم اصلی خانه، شکل و شمایل و همچنین معماری اولیه خانه مطابق با رضایت فرزندان و خانواده این شاعر تأثیرگذار تاریخ ادبیات کشورمان حفظ شود. علاوه بر اعضای خانواده بهویژه مزدک اخوان ثالث برخی دوستان و همدورهایهای مرحوم اخوان نیز در جریان مرمت، از خانه بازدید کردند. همچنین به خانواده اخوان ثالث تعهد داده شده است از لوازم آن مرحوم حفاظت شود. با توجه به متراژ کم خانه اخوان، یکی از برنامهها، توسعه این خانهموزه است؛ بنابراین پیگیر تملک خانه مجاور این منزل هستیم تا آمفیتئاتر و محل برگزاری نشستهای ادبی را فراهم کنیم. توسعه خانهموزه اخوان، این مکان را به قطب فرهنگی منطقه و شهر تبدیل خواهد کرد. البته این کار نیاز به ملاحظاتی دارد؛ زیرا هرگونه تغییر فیزیکی خانه همجوار، احتمال صدمه به خانهموزه را ایجاد میکند». ناگفته نماند خانهموزه اخوانثالث با توجه به شرایط کرونایی، به طور مجازی راهاندازی شده. برای این منظور کمپینی با هشتگ خانه شعر امید، ایجاد و شب اخوان ثالث با حضور ادبا برگزار شد. علاقهمندان با ارسال ویدئو شعرخوانی یا نقاشیشعر در این برنامهها مشارکت داشتند.
لحظه دیدار نزدیک است
پنجرههای بزرگ، نور آفتاب را با گشادهدستی به خانه آوردهاند. اینجا اتاق کار استاد است. از پنجره که باغچه سبز و حیاط باصفا را تماشا میکنیم ناخداگاه یاد این شعر استاد میافتیم؛ «بهار، ای بهار بهشتی، سلام! / نسیم، ای نسیم بهاری، درود! / فرحبخشِ دریا و ساحل، سلام! / طربزای شهر و صحاری، درود! / دمِ دلکش باغ و بستان، سلام! / نسیمِ خوش کوهساری، درود!» و حس میکنیم صاحبخانه شاید روزی مثل ما از همین جا و همین نقطه شعر باغ و بستان سلام را زمزمه کرده است. با نگاهی گذرا به اشعار، آرا و منش ادبی اخوان ثالث میتوانیم به این نکته پی ببریم که یکی از وجوه اخلاقی او تواضع است. از اینرو در شعر اخوان کمتر با «من»ِ شاعر روبهرو میشویم. در خانهاش هم میتوان این تواضع و فروتنی را حس کرد. میپرسی چطور؟ از خانه ساده و نسبتا خلوت و کتابخانهای که از بیشتر شاعران و ادیبان کتاب دارد. اما با تمام تواضع، اخوان چهره با ابهتی داشت. این ابهت شاعر خراسانی بهخوبی در مجسمهای که پشت میز کار او قرار گرفته، مشهود است. اصلا وقتی وارد اتاق میشوی این چهره است که مجدد به تو سلام میدهد و تو شاید مثل ما یاد این شعرش بیفتی؛ «گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم/ دیدمش و ز یاد بردم گفتههای خویش را/ دیدم و آمد به یادم دردمندیهای دل/گرچه غافل بود آن مه مبتلای خویش را.» این طرفتر طاقچه کوچک روی دیوار ما را به سالهای دور میبرد. سالهایی که طاقچه بار زیبایی و تزیین خانههایمان را یک تنه به دوش میکشیدند. قاب عکسهای روی دیوار با نظم خاصی نصب شدهاند. زینببخش این اتاق کار، کتابخانه ساده اما پرمحتوا و پر ارزش استاد است. میان صدها کتاب ادبی و تاریخی و... کتابهایی از نیما یوشیج، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، شفیعی کدکنی و... خودنمایی میکنند.