• پنج شنبه 18 اردیبهشت 1404
  • الْخَمِيس 10 ذی القعده 1446
  • 2025 May 08
پنج شنبه 30 مرداد 1399
کد مطلب : 108139
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/68z3Q
+
-

درخت ارغوانی که «هوشنگ ابتهاج» برایش شعر معروف «ارغوان» را سروده، هنوز هم در خانه سابق این شاعر نام‌آشنا نفس می‌کشد

ماجرای ارغوان در خیابان کوشک

ماجرای ارغوان در خیابان کوشک

پرنیان سلطانی

«ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من / آسمان تو چه رنگ است امروز؟ / آفتابی است هوا؟ / یا گرفته است هنوز؟». این بخشی از درددل «هوشنگ ابتهاج» با درخت ارغوانی است که سال‌ها پیش در حیاط خانه‌اش نظاره‌گر رشد و بالندگی‌اش بود. درختی که هنوز هم بخش‌هایی از آن برقرار و استوار است، اما مهاجرت «سایه» به آلمان بین او و درخت پر از خاطره‌اش برای همیشه جدایی انداخت. استاد سایه به تازگی در نشستی مجازی از عکسی گفت که از درخت ارغوان خانه سابقش در تهران به دستش رسیده و با خواندن دوباره شعر ارغوان، یاد این درخت را زنده کرد و از اثرگذاری آن در زندگی‌اش گفت. صحبت دوباره از درخت ارغوانی که نقش مهمی در ادبیات کشورمان دارد و زمینه‌ساز خلق یک شعر ماندگار شده، بهانه‌ای شد تا سری به خانه سابق این شاعر نام‌آشنا بزنیم و گزارشی از این درخت معروف تهیه کنیم. اگر می‌خواهید بیشتر درباره شاخه همخون جدا مانده استاد ابتهاج بدانید، با ما به خانه سابقش در خیابان کوشک (شهید تقوی) بیایید؛ خانه‌ای که این روزها تبدیل به ساختمان اداری یک شرکت سیمانی شده است!


داستان یک شعر
شاید خیلی از ما شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج را شنیده باشیم و در مواقعی حتی بخش‌هایی از آن را زیر لب زمزمه کنیم. اما احتمالا کمتر کسی از ما می‌داند پشت این شعر زیبا و ماندگار چه داستان زیبایی نهفته است. پس بهتر است قبل از اینکه به‌خود شعر ارغوان بپردازیم، درباره درختی بگوییم که باعث خلق این اثر جاودانه شد؛ درخت ارغوانی که در خانه هوشنگ ابتهاج در تهران قرار‌داشت و هنوز هم برقرار و استوار است.

درباره درخت خشکی که جوانه زد
ماجرای درخت ارغوان خانه سایه به دهه 30برمی‌گردد؛ به زمانی که این شاعر خانه‌ای را در خیابان کوشک تهران خریداری کرد. در حیاط این خانه یک تنه خشک‌شده درخت ارغوان وجود داشت که همان زمان برخی از دوستان این شاعر معاصر پیشنهاد کردند آن را قطع کرده و از فضای آن برای کاشت گیاهان دیگری استفاده کند. اما ابتهاج این کار را نکرد. برعکس با تمام عشق و محبت خود به این درخت خشکیده رسیدگی کرد تا جایی که سرانجام ارغوان دوباره جان گرفت و سبز شد. استاد ابتهاج در سال 2012 و هنگامی که می‌خواست شعر ارغوان را در دانشگاه «یو‌سی‌ال‌ای» لس‌آنجس بخواند، درباره ماجرای این درخت گفت: «در خانه‌ای که داشتم، یک کنده‌ای از زیر خاک درآمده بود که قطر کنده زیاد بود و به‌نظر می‌رسید که این درخت باید 500، 400، 300سال عمر داشته باشد که یا پوسیده شده یا آن را بریده‌اند. بعد از چند هفته از دور این کنده یک پاجوش‌های نازک سبز روشن بیرون زد و من سعی کردم در مدت بنایی نگذارم آنجا آهک و آجر بریزد. در نهایت این پاجوش‌ها هر کدام به یک تنه ضخیم درخت تبدیل شدند!».

سمبل خانواده
اما آن تنه خشکیده درخت که بعدها تبدیل به درختی تنومند شد، برای شاعر قصه ما فقط یک درخت نبود. عشق باغبانانه سایه به ارغوان از این درخت یک نماد ساخت؛ نماد خانواده، وطن، باورها و عقاید این شاعر معاصر. در همان نشست سال 2012، شاعر ارغوان درباره وابستگی‌اش به این درخت گفت: «این درخت ارغوان با بچه‌های من قد کشید و بزرگ شد. من به‌خود درخت واقعا دلبستگی پیدا کردم و در آن سالی که از خانه و زندگی جدا و دور بودم، یاد این درخت همیشه با من بود و به یک سمبل برای همه‌‌چیز تبدیل شد؛ به سمبلی برای زن و بچه، زندگی خصوصی، آرزوها و آرمان‌ها و تصورات و ایده‌هایی که آدم برای جهان و انسان دارد».

یکی از اعضای خانواده!
اهمیت درخت ارغوان در زندگی هوشنگ ابتهاج به قدری است که سایه بارها از آن به‌عنوان یکی از اعضای خانواده خود نام برده است! همچنین تعریف می‌کند که در زمان فروش خانه به‌دلیل مهاجرت از ایران، وقتی چشمش به درخت ارغوان افتاد، از آن خجالت کشید و به سوی دیگری نگاه کرد!

شکل‌گیری شعر ارغوان در زندان
حالا که از اهمیت جایگاه درخت ارغوان در زندگی این شاعر نام‌آشنای معاصر گفتیم، وقت آن رسیده که به شکل‌گیری شعر ماندگار ارغوان بپردازیم؛ شعری که در زندان سروده شد و بی‌شک به یکی از بهترین و ماندگارترین شعرهای هوشنگ ابتهاج تبدیل شد. 2سال بیشتر از دهه60 نگذشته بود که ابتهاج به زندان اوین افتاد و درست یک سال بعد در اردیبهشت‌ماه سال 1363آزاد شد. درست است که حبس یکساله برای این شاعر حساس به اندازه یک عمر گذشت، اما اگر این روزها در زندگی هوشنگ ابتهاج نبود، هیچ‌وقت شعر ماندگار ارغوان خلق نمی‌شد. ابتهاج در روزهایی که از خانه و زندگی و همسر و فرزندانش دور بود، از درخت ارغوان حیاط خانه‌اش سمبلی ساخت و با او به درددل پرداخت؛ درددلی که امروز همه ما آن را شنیده یا حتی از حفظ زیر لب زمزمه می‌کنیم: «من در این گوشه که از دنیا بیرون است / آفتابی به سرم نیست / از بهاران خبرم نیست / آنچه می‌بینم دیوار است / آه، این سخت سیاه / آنچنان نزدیک است / که چو برمی‌کشم از سینه نفس / نفسم را برمی‌گرداند / ره چنان بسته که پرواز نگه / در همین یک قدمی می‌ماند / کورسویی ز چراغی رنجور / قصه‌پرداز شب ظلمانی است / نفسم می‌گیرد / که هوا هم اینجا زندانی است».

ارغوان در شعرها ریشه دوانده
علاوه بر شعر معروف ارغوان، ردپای این درخت همواره در شعرهای استاد ابتهاج دیده می‌شود؛ به‌عنوان مثال وقتی سایه شنید در تهران توری برای بازدید از خانه و درخت ارغوانش راه‌اندازی شده، شعر «ارغوان می‌بینی؟» را سرود؛ شعری که در آن از روزگاری یاد می‌کند که خانه‌اش محفل ادبی و جایگاه شاعران و علاقه‌مندان به ادبیات بود: «ارغوان می‌بینی؟ / به تماشاگه ویرانی ما آمده‌اند / مانده‌ایم تا ببینیم نبودن را / آخر قصه شنودن را / پشت این پنجره بسته هنوز / عطر آواز بنان مانده است / شهریار اینجا / شعر نقاشش را خوانده است / آن شب افشاری / با کسایی و قوامی و ادیب / تا قرایی و فرود / وان درآمد از اوج / شجریان، لطفی / چه شبی بود، دریغ / زندگی روی از این غمکده گردانیده است / ارغوان / در و دیوار غریب افتاده، چه تماشا دارد؟»یا در وقتی دیگر وقتی غربت بر دل شاعر ارغوان سنگینی می‌کرد، سرود: «آفتابا چه خبر؟ / این همه راه آمده‌ای / که به این خاک غریبی برسی؟ / ارغوانم را دیدی سر راه؟ / مثل من پیر شده است؟ / چه به او گفتی؟ او با تو چه گفت؟ / نه، چرا می‌پرسم / ارغوان خاموش است / دیرگاهی است که او خاموش است / آشنایان زبانش همه رفته‌اند / ارغوان ویران است / هر دومان ویرانیم».

خواندن این شعر برایم دشوار است
خواندن شعر ارغوان همیشه برای هوشنگ ابتهاج کار دشواری است و او را به گریه می‌اندازد. خودش در همین نشست مجازی‌اش که چند هفته پیش برگزار شد، درباره اینکه همیشه تلاش می‌کند این شعر را بدون غلبه احساس بخواند، گفت: «راستش را به شما بگویم خواندن این شعر برای من دشوار است. معمولا سعی می‌کنم از اول شعر را با لحن دیگری که لحن خودم نیست بخوانم تا به جاهایی که می‌رسد بتوانم به راحتی از آن بگذرم. گاهی هم یادم می‌رود این کار را بکنم و دسته گل به آب می‌دهم و خواندن قطع می‌شود!». با این حال شنیدن این شعر ماندگار از زبان شاعر پراحساسش حتما حس بهتری دارد. بنابراین اگر دلتان می‌خواهد ارغوان را با صدای ابتهاج بشنوید، می‌توانید ویدئوهای مربوط به خوانش شعر او را از اینترنت دانلود کنید و به این ترتیب درددل‌های شاعر ارغوان با درخت زیبای خانه‌اش در تهران را با صدای خودش بشنوید.

ثبت به نام شرکت سیمان!
و اما بشنوید از خانه‌ای که هوشنگ ابتهاج تا قبل از مهاجرت به آلمان و زندگی در شهر کلن، در آنجا روزگار می‌گذراند. خانه‌ای 2طبقه با آجرهای قرمزرنگ که در خیابان کوشک قرار دارد و به خانه ابتهاج یا خانه ارغوان معروف است. این خانه که روزگاری محفل شاعران بود، به‌خاطر درخت ارغوان مشهورش در 26آبان‌ماه سال 1387با شماره ثبت 23878به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران در فهرست سازمان میراث‌فرهنگی به ثبت رسید. جالب اینکه کارشناسان میراث‌فرهنگی به‌دلیل وجود درخت ارغوان به‌عنوان معروف‌ترین نماد خانه، نام ارغوان را برای ثبت این بنا انتخاب کردند! اما امروز به جای اینکه این خانه جایی برای بازدید علاقه‌مندان به شعر و ادبیات باشد، در اختیار شرکت سیمان تهران قرار دارد و از آن به‌عنوان دفتر اداری این شرکت سیمانی استفاده می‌شود!

نگاهی به درخت ارغوان
اگر چه خانه ابتهاج در تهران به خانه‌ـ موزه‌ای برای بازدید تبدیل نشده است، اما اگر خیلی دلتان می‌خواهد درخت ارغوان را از نزدیک ببینید، می‌توانید از شنبه تا چهارشنبه در ساعت اداری به خیابان فردوسی، خیابان شهید تقوی (کوشک)، کوچه شهید انوشیروانی، پلاک 22بروید و با رفتن به حیاط خانه، از این درخت اثرگذار در زندگی شاعر پرآوازه کشور و متعاقب آن شعر فارسی دیدن کنید.

درختی با چهار تنه
اگر بخواهید درباره مشخصات ظاهری درخت ارغوان خانه سایه بیشتر بدانید، باید بگوییم که سن دقیق این درخت که از گونه کانادایی است، مشخص نیست. اما از تنه بر جا مانده از آن می‌توان نتیجه گرفت که این درخت عمری چندصدساله دارد! به علاوه اینکه درخت محبوب ابتهاج دارای چهار تنه جدا از هم است که در میانه حیاط کوچک خانه ابتهاج، درست کنار حوضی با کاشی‌های آبی قرار‌دارد.

بی‌تاب در گل کردن!
درخت ارغوان درخت بسیار زیبایی است که در فصل بهار به‌ویژه اردیبهشت‌ماه، غرق شکوفه‌های ارغوانی رنگ می‌شود و منظره بسیار زیبایی را به نمایش می‌گذارد. خود هوشنگ ابتهاج درباره ویژگی منحصر به فرد درخت ارغوان می‌گوید: «ارغوان درختی است که چند تفاوت با درخت‌های دیگر دارد که یکی از آنها بی‌تابی در گل کردن است! معمولا در همه درختان شیره رنگین و عطرآگین تنه درخت، از رگ‌های درخت بالا رفته، به سرشاخه‌ها می‌رسد و بعد گل می‌دهد. اما این شیره در درخت ارغوان از همان پایین، بدنه سفت و سخت درخت را شکافته و از همانجا، گل می‌کند!»

قطعه «ارغوان»
علیرضا قربانی، خواننده برجسته موسیقی سنتی کشورمان چند سال پیش شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج را خواند. این قطعه زیبا یکی از قطعه‌های آلبوم «حریق خزان» است که سال 1391با آهنگسازی «مهیار علیزاده» منتشر شد. طول مدت این ترانه 5دقیقه و 5ثانیه است و امکان دانلود آن در فضای مجازی به راحتی وجود دارد.


همه‌چیز درباره ه.ا. سایه
امیر هوشنگ ابتهاج معروف به «هوشنگ ابتهاج»، ملقب به «سایه» و متخلص به «ه.ا. سایه»، یکی از شاعران برجسته معاصر ایرانی است که ششم اسفند‌ماه سال 1306در شهر رشت به دنیا آمد. او سرودن را از نوجوانی آغاز کرد و به تجربه‌های «فریدون توللی» و «نیما یوشیج» گروید، اما هیچ‌وقت از سرودن غزل هم غافل نشد. به‌طوری که او را از پیشگامان سرشناس شعر نو می‌شناسند و همزمان از او به گزیده‌گویی و پاکیزه سخن گفتن در غزل‌سرایی یاد می‌کنند. ابتهاج در جوانی به تهران آمد و در خانه‌ای در خیابان کوشک ساکن شد؛ خانه‌ای که درخت ارغوانش برای او نماد خانه، وطن و مهربانی بود و یکی از زیباترین اشعار این شاعر برجسته معاصر را رقم زد. درنهایت خالق آثار ماندگاری از جمله سراب، سیاه‌مشق، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو و تاسیان مهر، در سال 1366ایران را به مقصد آلمان ترک کرد و این روزها در سن 92سالگی در شهر کلن اقامت دارد.


ارغوان شاخه همخون جدا مانده من...

بی‌شک شعر ارغوان یکی از زیباترین و ماندگارترین اشعار استاد هوشنگ ابتهاج متخلص به «ه.ا.‌سایه» است. دلیلش هم همانطور که در گزارش ذکر شده، علاقه این شاعر توانمند معاصر به درخت ارغوانی است که در حیاط خانه‌اش در تهران قرار داشت. در ادامه نگاهی به شعر ارغوان می‌اندازیم؛ شعری که ابتهاج آن را در زندان و در دوری از خانه و خانواده‌اش سروده است:
ارغوان
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی است هوا؟
یا گرفته‌است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه، این سختِ سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو برمی‌کشم از سینه نفس
نفسم را برمی‌گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه‌پرداز شب ظلمانیست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی است
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطر من
گریه می‌انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می‌گرید
چون دل من که چنین خون‌آلود
هر دم از دیده فرو می‌ریزد
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می‌گذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من...







 

این خبر را به اشتراک بگذارید