
دلسوزی بیمنطق ما

فرورتیش رضوانیه
روزنامهنگار
امکان ندارد از یک بیمارستان یا ساختمان پزشکان خارج شوید، اما یک گدا جلویتان سبز نشود. او میداند شما در آن لحظه احساساتی میشوید و برای آنکه بیمارتان شفا یابد، درخواستش را رد نمیکنید تا دعایتان مستجاب شود. وقتی مقابل خودپرداز میایستید، میبینید یک یا چند کاغذ یادداشت روی بدنه آن چسبانده شده: «دختر ۸سالهام داره از دستم میره خواهش میکنم کمک کنید»، «مادرم سرطان داره»، «نذارید شب شرمنده پیش زن و بچهام بروم» و پایین متن هم یک شماره کارت نوشته شده. این مدرنترین شیوه گدایی است. مشتری بانک با خودش میگوید اشکالی ندارد، بگذار ۱۰هزار تومان هم برای طرف بفرستم. از من که چیزی کم نمیشود. حساب کنید اگر روزی ۱۰نفر گول آن یادداشت را بخورند، درآمد هفتگی گدا چقدر خواهد بود. او پس از چسباندن یادداشتها در خانهاش روی کاناپه لم میدهد و چپ و راست پیامک واریز وجه دریافت میکند و از محل موجودی حسابش به فروشگاههای آنلاین جنس سفارش میدهد و به ریش شهروندان سادهلوح میخندد. شما از صبح تا شب کار میکنید و زحمت میکشید، اما بهراحتی پولتان را بهحساب یک فرد شیاد میریزید که از راه گولزدن مردم به ثروت رسیده است. اگر روی دستگاه خودپرداز یادداشت گدایی دیدید، آن را بردارید و داخل سطل زباله بیندازید. میدانید چرا تعداد دستفروشها و متکدیان هیچوقت کمتر نمیشود؟ چون آنها میدانند اگر سر کار بروند، درآمد کمتری خواهند داشت و باید زحمت بیشتری بکشند. پس وقتی میتوانند از کف پیادهرو بهراحتی پول جمع کنند، نیازی نمیبینند که دنبال شغل بگردند و عرق بریزند. در واقع دلسوزی بیمنطق ما باعث گسترش مشاغل کاذب شده است. بسیاری از شهروندان در تماس با سامانه۱۳۷ از دستفروشها شکایت میکنند، اما بهمحض آنکه مأموران شهرداری به آنجا میرسند و از وانت سد معبر پیاده میشوند، رهگذرها با موبایلشان مشغول تصویربرداری میشوند و به آنها دشنام میدهند و بلافاصله ویدئو را با توضیحاتی مبالغهآمیز برای ادمینهای شبکههای اجتماعی ارسال میکنند. یا وقتی متصدی ایستگاه مترو قصد دارد یک دستفروش مرد را از واگن بانوان خارج کند، مسافرها به او حمله میکنند و موبایلش را میشکنند.