نوروزهای قدیم کلی مراسم و آدابو رسوم داشتند که حالا فقط ردپایی از آنها باقیمانده است
نوستالژیهای بهاری
کافی است نگاهی به عکسهای قدیمی بیندازید یا سراغ کتابهای تهران قدیم بروید. آن وقت میتوانید ببینید که ما چه بلایی سر نوروزهایمان آوردهایم؛ دیگر صدای نوروزخوانان به گوش نمیرسد، توپ توپخانه هم که انگار یک قصه است، کسی هم برای کسی کارتپستال نمیفرستد. از آن همه نوستالژی نوروزی، شاید ردپایی باقیمانده باشد. حالا شب عید برای ما بیشتر مترادف است با خانهتکانی و ترافیک و کارهای عقبافتاده اما شب عیدهای قدیم، کلی برنامه و جشن و شادمانی داشت. اگر هنوز ردپایی از صمیمیت نوروزهای گذشته در زندگیتان هست که خدا را شکر، اگر نیست و فراموش شده، این گزارش را بخوانید!
حاجی فیروز؛
مردی با صورت سیاه
چند سالی میشود که دوباره به خیابانها آمدهاند. این روزها میتوان در چهارراههای شلوغ پایتخت و خیلی دیگر از شهرهای بزرگ کشور آنها را دید که میخوانند: «ارباب خودم سلام و علیکم، ارباب خودم سرتو بالا کن...»؛ این رسم تنها سنت نوروزی است که آخرین نفسهایش را در جامعه مدرن امروز میکشد و شاید تا چند سال دیگر، کسی «حاجی فیروز» را نشناسد. حاجیفیروز در رسوم قدیم کسی بود که در آستانه نوروز با نواختن و خواندن و شوخی و مسخرهبازی، مردم را سرگرم میکرد و معمولا جزو دستههای نوروزخوان بود. شخصیت حاجی فیروز بهعنوان پیامآور نوروز بهگونههای مختلف و با نامهای متفاوت در کشورمان شناخته میشد؛ در خراسان و بخشهایی از افغانستان «بیبینوروزک» در خمین و اراک «ننه نوروز» در شهرهای کرانه خلیجفارس«ماما نوروز» در گیلان «پیربابا» و «عروس گلی» و نامهای مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمونوروز.
کارتپستال؛
یادم تو را فراموش
بچههای دهه 60، شاید آخرین نسلی بودند که تجربه گرفتن کارتپستالهای نوروزی را داشتند. حتی شاید خودشان هم در نوروز این کارتها را برای اقوام و دوستان ارسال کرده بودند. از آن زمان که کارتپستالهای نوروزی در بازار بینالحرمین چاپ میشدند و طهرانیها، آنها را میخریدند و برای دوستان و آشنایان و اقوام میفرستادند سالها میگذرد. سنت فرستادن کارتپستال برای تبریک نوروز آنقدر کمرنگ شده که میتوان آن را کاملا فراموششده بهحساب آورد. حالا شبکههای اجتماعی و اساماس توانستهاند با کارتپستالهای الکترونیکی و پیامهای کوتاه تبریک ایام عید، جای آن کارتپستالهای سنتی را پر کنند. اما راسته شاهآباد از میدان بهارستان تا ابتدای مخبرالدوله و همچنین ناصرخسرو و بوذرجمهری (۱۵خرداد) ازجمله جاهایی بودند که تهرانیهای قدیم برای خرید کارتپستال به آنجا میرفتند. تصاویر بیشتر این کارتها، مناظری از طبیعت بود.
نرگس و سنبل؛
پای ثابت سفرههای هفتسین
اصلا نوروز بدون نرگس و سنبل برای تهرانیهای قدیم مفهومی نداشت. اگر گل پونه، نعنا و ریحان، سبزیهای نوروزی بهحساب میآمدند و چغاله بادام و گوجهسبز نوبرانههای نوروزی بودند، نرگس و سنبل هم جزو جدانشدنی سفرههای هفتسین تهرانیهای قدیم به حساب میآمدند و چنان عطر و رایحه خوشی را در فضای خانه پخش میکردند که اهل خانه بهار را با تمام وجود احساس میکردند. فروش پیاز این گلها در طهران به همراه کوزه مخصوص در اطراف سبزهمیدان بسیار رواج داشت. کوزهفروشهای دورهگرد میدانستند که خرید کوزه سوراخدار برای کاشت پیاز گل نرگس و سنبل از خریدهای حتمی خانوادههاست و به همین دلیل از چند وقت مانده به سال نو، سر و کلهشان پیدا میشد. حالا سالهاست که رسم کاشت پیاز این گلها در آستانه نوروز از تهران رخت بربسته و جای آن را گیاهان آپارتمانی و گلهای مصنوعی که هیچ سنخیتی با نوروز ندارند گرفتهاند.
جشن حنابندان؛
زیباییای برای استقبال از بهار
الان آرایشگاههای مردانه و زنانه جای سوزن انداختن ندارد. به محض اینکه کار یک نفر تمام میشود، نفر بعدی سر جایش مینشیند. نونوار شدن فقط مخصوص امروزیها نیست بلکه مردم در گذشته هم برای برگزارکردن هر چه باشکوهتر نوروز، از همه تواناییهای خود برای زیبایی و آرایش بهره میبردند. یکی از آرایشهایی که جنبه عمومی و همگانی داشت و زن و مرد از آن استفاده میکردند حنا بود. براساس رسم و رسوم طهرانیها، مرد و زن در آستانه نوروز، حنا را بر دست و پا میبستند و با این روش بدن خود را با اشکال مختلف رنگین میکردند تا نونوار شوند. مورخان و کارشناسان میراث فرهنگی میگویند که آیین حنابندان یک رسم سراسری بوده و در بیشتر شهرهای ایران رواج داشتهاست. این رسم حتی تا همین چند سال پیش در شهر بردسیر بهطور گسترده اجرا میشد و شاید هنوز هم قدیمیهایی در این شهر پیدا شوند که به این رسم پایبندند.
نوروزخوانی؛
خبردار که بهار آمده است
بعضی از رسمهای نوروزی بهطور کامل فراموش شدهاند و حالا هیچ اثری از آنها باقی نمانده است. یکی از این رسمهای کاملا فراموششده «نوروزخوانی» است. جای این یکی واقعا در کوچهپسکوچههای محلههایمان خالی است. یکی از مراسمی که یادگار دوران جمشید است و تا همین چند دهه قبل در طهران برگزار میشد «نوروزخوانی» بود؛ به این صورت که چند روز پیش از نوروز، 3 یا 4 نفر خواننده و نوازنده به کوچهها میرفتند و با خواندن اشعاری فرا رسیدن نوروز را خبر میدادند و برای اهالی هر یک از خانهها دعای خیر میکردند. اشعاری که نوروزخوانان بیشتر میخواندند ترجیعبند بود و متناسب با شأن صاحبخانه خوانده میشد. این اشعار در 3 بخش خوانده میشد؛ یکی نوروزخوانی در مدح ائمه(ع) و پیامبر(ص)، دیگری اشعاری در وصف زیباییهای طبیعت در بهار و امید به زندگی بهتر و سوم اشعاری که در مدح افراد یک خانه و متناسب با شأن آنها سروده میشد.
توپ توپخانه؛
صدایی که به گوش نمیرسد
شاید از مادربزرگها و پدربزرگها شنیده باشید که در طهران، لحظه تحویل سال با شلیک توپ توپخانه اطلاعرسانی میشد. الان هم هرچند تلویزیون و رادیو سعی میکنند همان صدا را در لحظه تحویل سال پخش کنند اما قطعا حس و حال آن دوران را ندارد. تا قبل از سال۱۳۴۰ شمسی بهرغم آنکه رادیو در دسترس مردم بود و اعلام سال نو، از طریق این رسانه صورت میگرفت اما باز هم ملاک طهرانیها برای تحویل سال نو، غرش توپ میدان توپخانه بود که درست لحظه تحویل سال نو را اعلام میکرد و عرض و طول طهران هم آنقدر نبود که صدایش به گوش مردم نرسد. 3-2دهه قبلتر از این تاریخ هم، توپ مروارید در میدان ارک، اعلامکننده تحویل سال و آمدن نوروز به مردم بود. هنوز هم خیلی از موسفیدان چشم انتظارند تا توپ تحویل سال در شود و آنها قبول کنند که عید شده ولی سالهاست که صدایی از توپخانه به گوش نمیرسد.
طعم خوراکیهای نوروزی واقعا چشیدنی بود
هم سبزیپلو، هم بستنی
هنوز هم خیلی از خانوادهها در شب سال نو، سبزیپلو ماهی درست میکنند و با خوردن این غذای خوشمزه ایرانی به استقبال نوروز میروند. فقط باید حواسمان باشد که شاید در برخی از خانهها که اتفاقا در همسایگی ما هستند، پدر خانواده توان مهیا کردن این غذا را نداشته باشد، آن وقت است که باید ایرانیبودن خود را نشان دهیم و نگذاریم سفره شب عید هیچ خانوادهای بدون این غذا بماند. چند سالی هم هست که کمپینهای خیریهای از سوی مردم شکل گرفته که سبزیپلو ماهی شب عید را برای خانوادههای نیازمند و بیبضاعت تهیه میکنند. به هرحال در تهران قدیم، خوراکیهای مخصوصی هم برای نوروز وجود داشت؛ خوراکیهایی که دیدنشان، مژدهدهنده آمدن بهار بود. در اینجا میتوانید با نمونه این خوراکیهای شب عید طهران آشنا شوید.
شیرینی ایرانی
حالا بازار پر شده از شکلاتها و شیرینیهای خارجی که مردم برای خریدنش ساعتها در صف میایستند و نیمنگاهی هم به شیرینیهای سنتی خودمان که تا همین چند دهه قبل مهمان سفره نوروزی طهرانیها بود نمیاندازند. نان برنجی، نان بهشتی، لوز، راحتالحلقوم، مسقطی، نان نخودچی، خاتون پنجره، نقل بیدمشک و سوهان لقمهای ازجمله شیرینیهای ایرانی بود که در سفرههای عید چیده میشدند. تهراننشین اگر از شهرستان آمده بود، حتما شیرینی محلی خودش را هم سر سفره میگذاشت. حاجیبادوم، قُرابیه، کاک، نانبرنجی و... از چهارگوشه کشور سر سفره عید میآمد تا نشانهای از مسقطالرأس صاحبخانه باشد. مردم شیرینیهای فرنگی را یا نمیشناختند یا قبول نداشتند و قنادیهای راسته نادری و شاهآباد، بهخصوص کافههای معروفش در این روزها، شیرینیفروش میشدند. مردم میدانستند شیرینی فرنگی با وانیل و کاکائو زینت یافته و طعم شیرینی ایرانی را ندارد.
بستنی نوبر
با شروع زمستان در طهران، روزها سرد و کوتاه و شبها یخبندان و بلند بود و برخلاف نیمهاول سال، پس از شب یلدا، آمد و شد و رفتوآمد میان مردم بسیار کم صورت میگرفت و با پشت سر گذاشتن چله بزرگ، مردم هنگام ورود به چله کوچک، کار رفت و روب برای نوروز را آغاز میکردند. اما در همین روزها، یک نوبرانه دیگر هم از راه میرسید که خیلی از طهرانیها مشتری پروپاقرص آن بودند و حالا اصلا خبری از آن نیست؛ نوبرانهای به نام بستنی. در آن روزگار بستنیهای غلامحسینخان لقانطه در کافه لقانطه خیابان نظامیه و ممدریش در خیابان ری، کوچه مروی و همچنین اکبر مشدی در خیابان ری، زبانزد خاص و عام بود که بعضا نام آنها به روزگار ما هم رسیده است. کاروبار بستنیفروشان طهران تا واپسین روزهای عید نوروز، سکه بود و بعد از عید، اگر هوا مساعدت میکرد و رو به گرمی مینهاد، استقبال خوب بود و اگر نه، از پایان اردیبهشت، بار دیگر بستنی، خواهان فراوانی پیدا میکرد.
سبزیپلو
یک شب مانده به تحویل سال، زمان خوردن سبزی پلو با کوکوی سبزی، سیر تازه و ماهی فرا میرسید. علت عقیده به پلوی سبزیدار این بود که میگفتند خوردن آن دل را زنده و احشا را تازه میکند بدن را رطوبت مفید میبخشد و روح تازه به تن میدمد. با توجه به اینکه در تهران سبزی تازه هنوز نرسیده بود و وسایل تندرو برای رساندن ماهی تازه به تهران موجود نبود، بیشتر تهرانیها از سبزی خشک و ماهی دودی استفاده میکردند. سبزی تازه در گلخانهها عمل میآمد و به قیمت گزافی فروخته میشد و تازه به دوران رسیدهها برای آنکه نشان بدهند سبزی و ماهی تازه استفاده کردهاند، آشغال سبزی و کله ماهی را کنار در خانه خود میگذاشتند. از طرفی بسیاری از افراد خیر در این شب به یاری مستمندان شتافته و با بردن برنج، روغن، ماهی و تخممرغ به خانه آنها، دلشان را شاد میکردند.
عیدی کتاب در تهران قدیم
عیدیدادن و عیدیگرفتن فقط مخصوص بزرگترها و کوچکترها نبود و از نیمهدوم اسفند بازار برخی از کتابها، رونق میگرفت و داغ میشد. همانگونه که کارتپستال رد و بدل میشد، برخی کتابها نیز در این روزها برای هدیه و عیدیدادن خریدار پیدا میکردند. دیوان حافظ و رباعیات خیام جایگاه خاصی در فهرست عیدیهای نوروزی تهران قدیم داشتند و کلیات سعدی، دیوان اشعار پروین، بهار و شهریار هم خوب فروش میرفت. نکته جالب توجه برای جلب مشتری و تشویق به هدیه و عیدیدادن کتاب، ارائه تخفیف به میزان نسبتا چشمگیر بود.
در حوالی بازار چه خبر بود؟
هجوم هر دمافزون مردم به بازار برای خرید شب عید، این امکان را به کسبه نمیداد که در داخل مغازه پاسخگو باشند و بعضی از آنها با در اختیارگرفتن فضای بیرون دکان، به نوعی دستفروشی رو میآوردند. هرچند برخی از مشاغل فقط میتوانست حالت دستفروشی داشته باشد و دکان و محل خاصی را طلب نمیکرد. گلفروشها و تربچهنقلی و گل پونه، نعنا پونهفروشیها و حتی آجیلفروشها از شهرهای دور و نزدیک به حاشیه سبزهمیدان، میدان بهارستان، شاهآباد، نادری و ناصرخسرو و چهارراه گلوبندک میآمدند.
درشکه سواری در تهران قدیم
امروز ازدحام جمعیت در چهارسوی چهارراه گلوبندک، برای حمل اجناس خریداری شده برای عید بسیار چشمگیر است. رانندههای تاکسی قلاب انداخته و ماهی درشت میگیرند و تنها مسافر دربستی سوار میکنند اما در روزگاران نه چندان دور، در حاشیه جنوب و شمال چهارراه گلوبندک، تا دلتان بخواهد درشکه پشت درشکه ایستاده بود تا مردم را به مقصد برساند. یادتان باشد تهران آنقدرها هم بزرگ و وسیع نبود و شعاع شرق و غرب و شمال و جنوب پایتخت معلوم بود. کوچکترها کنار دست درشکهچی مینشستند و با او «گل میگفتند و گل میشنیدند» تا به مقصد برسند.
همهچیز نونوار میشد
خانه که شستهورُفته میشد، لباسهای نو که خریداری میشدند، کرسی از میان اتاق اصلی خانه به پشتبام میرفت. بنفشهها میشکفتند، شکوفههای سیب و آلوچه زنبورها را بهخود فرا میخواندند و عطر دلآویزشان هوش از سر میربود، سبزهها از لابهلای آجرهای وسط حیاط سربرمیآوردند، شیرینیها به پستوی خانه میرفتند تا به موقع سر سفره بیایند و هفتسینی که برای هر سین آن باید سلیقه خاصی به خرج میدادند، همه و همه فقط معطل شنیدن دعای تحویل سال بودند. آن روزها انگار همهچیز نونوار میشد.