• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
چهار شنبه 10 بهمن 1397
کد مطلب : 46558
+
-

برج‌ عاج‌نشین

برج‌ عاج‌نشین

چهره 90

مرتضی کاردر


«مسلم است من یک پرسوناژ تاریخی هستم. هیچ اسمش ‌گنده‌گویی نیست. من برای این آب و خاک یک پرسوناژ تاریخی هستم» 

بهمن محصص از برج‌عاج‌نشینان هنر مدرن ایران بود؛ از هنرمندانی که به کاری که می‌کرد آگاه بود و با اعتمادبه‌نفس جایگاه خودش را فریاد می‌زد. زمانی که در «چشمی که می‌شنود» درباره خودش جمله‌ بالا را می‌گفت ۳۶سال بیشتر نداشت.

هنرش نقاشی‌ها و مجسمه‌هایی بود از آدم‌ها، پرنده‌ها، حیوانات و موجودات مسخ‌شده، در شکل‌هایی غریب و رنگ‌هایی غریب‌تر که جهانی متفاوت را پیش چشم می‌گذاشت؛ جهانی که تلخ‌تر و متفاوت‌تر از آن چیزی بود که هنرمندان معاصر قبل و بعد از او خلق کردند.

با همین مجسمه‌ها و نقاشی‌های غریب، از صدرنشینان سال‌های شکوفایی هنر مدرن ایران در دهه‌های40و50 بود. قدر و قیمت خودش را می‌دانست و هنرش را ارزان نمی‌فروخت. هنر مدرن دنیا را خوب می‌شناخت. نقاشی می‌کرد، مجسمه می‌ساخت، شعر و نمایشنامه ترجمه می‌کرد، حتی «صندلی‌ها»ی اوژن یونسکو را روی صحنه برد.

با این حال، او هم مثل بسیاری از هنرمندان ایران، سال‌های زیادی را در تنهایی و فراموشی سپری کرد. در همان سال‌های صدرنشینی‌اش به ایتالیا که هنر را آنجا آموخته بود، بازگشت. سال‌های بعد را بیشتر در ایتالیا و گاه در ایران سپری کرد.

سال‌هایی رسید که هنرهای تجسمی دیگر رونق نداشت و رونقی هم اگر بود کسی به‌دنبال نقاشی‌ها و مجسمه‌های بهمن محصص نبود. او دیگر از صدرنشینان هنر مدرن ایران نبود اما در سال‌های انزوا و فراموشی نیز قدر و منزلت و جایگاه خودش را فراموش نکرد. می‌دانست دیر یا زود کسانی پیدا می‌شوند که او را دوباره کشف می‌کنند. می‌دانست که دوباره بر صدر خواهد نشست.

سال‌ها گذشت تا نسل نوی علاقه‌مندان هنر ایران، بهمن محصص را دوباره کشف کنند. وقتی در جست‌و‌جوی ریشه‌های هنر مدرن ایران به بهمن محصص رسیدند، با جهان غریب و آدم‌های مسخ‌شده‌اش آشنا شدند.

کشف دوباره او همزمان شد با دست به‌دست گشتن فیلمی به نام «فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد»؛ فیلمی که ماه‌های آخر زندگی‌ بهمن محصص را نشان می‌داد. هنوز بر برج عاج نشسته، هنوز طناز، هنوز تلخ. فی‌فی از خوشحالی... بسیاری که فقط نام محصص را شنیده بودند با تماشای این فیلم با جهان او و کارنامه هنری‌اش آشنا شدند. کشف دوباره محصص سبب شد مستند« چشمی که می‌شنود» ساخته احمد فاروقی قاجار نیز پس از نیم‌قرن از فراموشی دربیاید و مخاطبان بسیاری را به تماشای آقای نقاش در سال‌های جوانی بکشاند. سبب شد که آثارش از گوشه و کنار جمع شود و در 2 گالری تهران به نمایش درآید و انبوه علاقه‌مندان جوانش را به تماشای دوباره بخواند. دریغ که دیگر نیست تا صدرنشینی دوباره‌اش را ببیند.
 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید