• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
چهار شنبه 2 مهر 1399
کد مطلب : 111069
+
-

پسر جوان وقتی همراه دوستانش به خانه‌ای متروکه رفته بود، به طرز عجیبی جان باخت

ماجراجویی در خانه اشباح

داخلی
ماجراجویی در خانه اشباح

کنجکاوی 6پسر جوان برای دیدن اشباح در خانه‌ای متروکه پایان تلخی داشت؛ چرا که یکی از آنها هنگام فرار از آنجا از ارتفاع سقوط کرد و جانش را از دست داد. به‌گزارش همشهری، ساعت 3بامداد دیروز به قاضی ساسان غلامی، کشیک جنایی تهران خبر رسید که پسر 21ساله‌ای در خانه‌ای متروکه در منطقه دربند جانش را از دست داده است. شواهد اولیه نشان می‌داد، پسر جوان به‌دلیل سقوط از ارتفاع و برخورد سرش با جسم سخت جان باخته است؛ با وجود این بازپرس جنایی همراه با گروهی از مأموران پلیس آگاهی راهی محل حادثه شدند. آنجا خانه‌ای متروکه بود که از مدت‌ها قبل هیچ‌کس در آنجا زندگی نمی‌کرد.  دوستان متوفی گفتند چون شنیده بودند در این خانه اشباح و اجنه حضور دارند، از سر کنجکاوی به آنجا رفته بودند، اما بعد از شنیدن صداهای عجیب و غریب هنگام فرار متوفی از ارتفاعی حدود 5متر سقوط کرده و سرش به آهن آلاتی که در آنجا بود برخورد کرده است. در این شرایط بازپرس جنایی دستور بازداشت 5 دوست متوفی که هنگام وقوع حادثه در آنجا حضور داشتند را صادر کرد تا جزئیات این حادثه مشخص شود.

تفریح در خانه اشباح
یکی از بازداشت‌شدگان پسر 18ساله‌ای است که می‌گوید حادثه به‌دلیل کنجکای او و دوستانش اتفاق افتاده است.

چطور شد که تصمیم گرفتید به خانه متروکه بروید؟
ما بچه‌های منطقه یافت‌آباد هستیم. گروهی دوستانه داریم که در اوقاع فراغت‌مان با هم به گشت‌و‌گذار می‌رویم. چندوقت قبل بود که متوفی گفت: خانه‌ای در منطقه دربند می‌شناسد که شنیده در آنجا اشباح و اجنه حضور دارند. او گفت: آنجا جای هیجان انگیزی است و پیشنهاد کرد که یک روز به آنجا برویم.
خانه متروکه را چطور پیدا کردید؟
یک روز که برای کوهنوردی به دربند رفته بودیم موقع برگشت، از ساکنان آنجا درباره این خانه پرس‌وجو  و پیدایش کردیم. همه می‌گفتند در آنجا سال‌هاست که هیچ‌کس زندگی نمی‌کند و چند نفر در آنجا اجنه و اشباح دیده‌اند. می‌گفتند در یکی از اتاق هایش حوضچه‌ای وجود دارد که در آنجا اجنه وجود دارند. می‌گفتند اگر روی دیوار بایستیم می‌توانیم اجنه را ببینیم و با آنها صحبت کنیم.
درباره شب حادثه بگو.
آن شب من با موتورسیکلت بودم، اما موتورم را در خانه گذاشتم و 6نفری با ماشین به آنجا رفتیم. آنجا جای عجیب و غریبی بود. شب بود و همه‌جا تاریک. وقتی وارد شدیم در آنجا تعداد زیادی کندوی عسل دیدیم. همه ترسیده بودیم. کمی که جلو‌تر رفتیم ناگهان زنبورها به ما حمله کردند و چند نفرمان را نیش زدند. همان موقع بود که من، متوفی و یکی دیگر از دوستان‌مان به سمت اتاقی که اشباح در آن حضور داشتند رفتیم.
در آن اتاق چه چیزهایی دیدید؟
هر 3 نفرمان ترسیده بودیم. وقتی وارد اتاقی که در آن حوضچه بود شدیم، صداهای عجیب و غریبی می‌آمد. گاهی صدای پچ پچ، گاهی خس خس و گاهی هم صدای خنده. نمی‌دانم که ما دچار توهم شده بودیم یا اینکه واقعا آنجا خبرهایی بود. در همین حال و احوال بودیم که ناگهان صدای بلند قهقهه شنیدیم و 3 نفری از ترس فرار کردیم. هر کدام‌مان از یک طرف تلاش می‌کرد از اتاق خارج شود.
دوست‌تان چطور دچار حادثه شد؟
اول من و بعد دوست دیگرم از آنجا خارج شدیم. ما وقتی بیرون آمدیم، ناگهان متوفی هم بیرون آمد، اما نمی‌دانم چطور شد که او از بلندی سقوط کرد. جایی که او افتاد مقداری آهن بود که او سرش به آهن‌ها برخورد کرد و وقتی بالای سرش رفتیم بی‌حرکت بود و فهمیدیم فوت شده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید