کرونا هست، عشق هست اما اشباح هم هستند
فریدون صدیقی- استاد روزنامهنگاری
غافلگیر شد، مثل ابتلای به عشق در نگاه اول، مثل ساری که بیخبر از درخت پرید. غافلگیر شد، مثل باران وسط تابستان که پیش از طنین هاوار پر شعف ما، آوار میشود و سیل میشود و نهتنها تابستان که زندگی بسیارانی را با خود میبرد!
ترامپ قلدر غافلگیر شد و رفت اما کرونا هر لحظه جهان را غافلگیر میکند و به جمعیت 50میلیونی طرفداران بیمارش هر روز اضافه میکند. دریغا که جاننثارانش تا دقیقه اکنون به یک میلیون و 300 هزار نفر رسیده است. اینگونه است که ما غافل میمانیم از حال و روز قربانیان بیصدا و گوشهنشینی که چون اشباح در خرابهها پرسه میزنند و با طناب اعتیاد خود را حلقآویز میکنند! 3میلیون معتاد رسمی و یک و نیم میلیون خانمها و آقایان معتاد غیررسمی، آمار تلخ و زهری در کنار مبتلایان به کووید-19 است.
رفیقی از عشاق قدیمی اعتیاد گویا دارد میمیرد، یعنی باید گفت مدتهاست مرده است گرچه ظاهرا زنده است. او که تا پای جان رگهایش را خشک کرده است. حالا شبحی است که ما و چند تای دیگر هر از گاهی اگر پیامی از او رسد یک طوری، پولکی به دستش میرسانیم تا خداحافظی بازنده بودن را به تأخیر اندازد. یکبار یکی از ما که قسم میخورم من نبودم به شوخی گفت، خفهاش کنیم و هر کدام چند سال حبس بکشیم تا او اینقدر خشکیده و خار کنج دیوارهای شکسته نشود. من گفتم کاش یکی بود شعرنوشتههایش را به وقت نشئگی که با سرانگشت روی خاک خطخطی میکند، یادداشت میکرد! یکی دیگر از ما گفت شعر بدون زندگی شعار است. بهار یخزده در پاییز کروناست. این را همه معتادان جهان میدانند!
مرثیه نخوان او نخواهد شنید
و از راهی که رفته برنمیگردد
زندهها میتوانند
به دروغ گریه کنند
اما مردهها
به دروغ نمیمیرند
هزار سال پیش یعنی آن سالهای دیر و دور، تعداد معتادان دور از زندگی، کم بود و نزدیک اگر بود پوشیده و پنهان بود، سیمایی که پناهجوی تاریکیها بود. یادم هست یکبار از سر اتفاق مردی میانسال و نازک با موهای پارافین زده و آراسته دیدم که پای منقل فلوت میزد. دانستم مرد معتبر و خوشنامی است که بهجای سیگار، روزی یکبار در منزل یا محفل دوستان با احتیاط کامل، اعتیاد دود میکند. راست این است آن سالها حتی معتادان پرکار هم، خودپنهان و با ملاحظه بودند. طوری در آمد و رفت بودند که نسیم هم باخبر نمیشد، چه برسد به مصرفکنندگان پارهوقت که تذکر خطرات پرکاری در مصرف، با حاشا و مکافات توهین او همراه بود. حتی شاعر معتاد و پریشانگیسویی که هزار بیت شعر از500 شاعر از بر بود دیوان کامل حاشا بود. البته نانوشته نماند آن هزار سال پیش اوردوز هنوز کشف نشده بود تا معتادی در لحظه، خود را به دار فانی بیاویزد و من تنها در برخی از عکسهای عکاسان شجاع، تصویر زن یا زنانی را میدیدم که اعتیاد زرورق میکردند در خرابههای آخر دنیا و چقدر رخسارشان پایان بود.
روزهای رفته
به چوبکبریتهای سوخته میمانند
جمعآوری نشده
در قوطیهای خویش
هر کاری میخواهی بکن
آنها دوباره روشن نمیشوند
حالا و اکنون که تعداد جانباختگان حوادث رانندگی، سکته قلبی و فشارخون در رقابتی کم مثال با کرونا پیش میرود، اعتیاد هم خودشیرینی میکند و بیسروصدا دشمنان سرسخت و بدجنس تندرستی را حمایت میکند! همین دیروزهای کمی دور که تنه به ته تابستان میداد در حاشیه خیابان دیدم جوانی سرش روی شانه اعتیاد، خمیازه میکشد وقتی با مکث و تأمل نگاهش کردم در غفلتی دیرباور تکهسنگی چنان به طرفم شلیک کرد که اگر خودم را ندزدیده بودم خون پیادهرو شده بودم. چقدر رکیک غرق توهینم کرد که از خجالت آب شدم. عجیب بود آنهایی که در آمد و رفت بودند هیچ تعجبی از این نمایش شرمگین نکردند. ظاهرا غافلگیر فقط من بودم که مثل باد گیج، خودم را میان عابران گم کردم و رفتم تا یادم نرود در روزگار گرانی، بیکاری و کرونا و تنهایی، ما فقط میتوانیم به خودمان در آینه خیره شویم و تذکر دهیم و امیدوار باشیم فردا را دوباره از پشت پنجره ببینم و شاید مجنون پیامک بنویسد؛
زندگی بهخاطر تو دست در دست فردا میگذارد
خواهش میکنم فردا را تنها نگذار لیلی!
میدانم تو پاداشی هستی
برای سالهای رنج و عذاب من
برای اینکه هرگز دل
به لذات حقیر مادی نبستم
برای اینکه هیچگاه به عاشقی نگفتم
تو تنها عشق منی!
* شعرها بهترتیب؛ محمدصالح (ازبکستان)، فکرت صادق(آذربایجان) و انا آخماتووا (روسیه)