سیاهی جای سرخی
گزارش
27روز قبل، ابوالفضل 12ساله درست وقتی که خم شده بوده اکلیل سرنجش را از روی زمین بردارد، نارنجکی که در دستش بوده، رها میشود، یک قل کوچک میخورد و فقط یک صدای مهیب میشنود و دیگر هیچ. بعد از آن فقط بیمارستان، صورت سوخته، دستان کبود و زخمیاش را و ضجههای مادری را که دورش میچرخیده، به یاد میآورد. خانهشان در یکی از کوچه پسکوچههای خیابان شوش است و پیدا کردنش چندان سخت نیست.