سفر معنوی در زمستان
هرمز علیپور _ شاعر
روزهای آخر فصل پاییز مثل روزهای زمستان حالت دوگانهای در انسان ایجاد میکند؛ از یک طرف در آدمی وسوسه قدمزدن و بودن در متن فضای زمستانی را برمیانگیزاند و از دیگر سو نشستن در گوشهای دنج و گرم را دلپذیرتر از هر وقت دیگری جلوه میدهد. با این همه معمولاً ماه آخر پاییز و ماههای فصل زمستان را، بهار محافل ادبی و مکانهای هنری میدانند؛ زیرا در غیاب تفریحات زمستانی که فضایی باز را طلب میکنند، بهترین گزینه برای سپریکردن اوقات فراغت هستند. با وجود این به نظر میرسد این مکانها هم کمکم رونق خود را از دست دادهاند. درواقع ارتباط مستتر و پنهانی بین تمام رشتههای هنری و کتاب وجود دارد. انگار هر وقت کتاب گران و بازار آن کساد میشود، این مکانها هم رونق خود را از دست میدهند. به نظرم در چنین اوضاعی بهترین کار احیای جمعهای خانوادگی و پیوند دادن هنر و دلمشغولیهای فرهنگی و ادبی با آنهاست. دقیقا مثل کاری که از دیرباز در شبهای یلدا انجام میشود؛ اینکه خانوادهها دور هم جمع میشوند و شبی بلند را با خواندن افسانههایی مانند «حسین کرد شبستری» و تفأل به دیوان حافظ سحر میکنند.
این کار در برخی شبهای سرد سال قابل تکرار است و میتوان در کنار اعضای خانواده و خویشاوندان، شعر و داستان خواند، بخشی از یک کتاب خوب را بازخوانی کرد، درباره داستانی که چند نفر در جمع آن را خواندهاند صحبت کرد و به این ترتیب با یک تیر دونشان زد. هم اوقات فراغت را با قابل اطمینانترین و موافقترین آدمهای دنیا که همان قوم و خویش آدمند، سپری کرد و هم به بهترین نحو ممکن در پربارشدن اوقات خود کوشید. هر فصل اقتضائات خود را دارد. اگر در بهار و تابستان میشود پای درختی سایهدار یا آبی روان نشست، در زمستان هم میتوان در فضای خانه با کتاب سفری معنوی داشت.