• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 18 آبان 1398
کد مطلب : 87187
+
-

فرایند پیچیده شکار در ایران

فرایند پیچیده شکار در ایران

محمود کرمی _ بوم‌شناس جانوری، استاد دانشگاه تهران

شکار، یکی از ابزارهای مدیریت حیات‌وحش است. از آنجا که هدف بلندمدت هر کشوری باید حفظ میراث طبیعی (در این مورد تنوع زیستی) باشد، این ابزار باید به‌درستی و بر پایه شناخت علمی از جمعیت‌های مورد شکار در چارچوب فرایند کلی حفاظت به‌کار گرفته شود. چنانچه جنبه‌های فرهنگی، اجتماعی، قانونی و علمی شکار مورد توجه قرار نگیرد، چه بسا پیامدهای آن برای جمعیت‌ها زیانبار و به کشمکش‌های اجتماعی نیز بینجامد. ابزار شکار ‌‌نه خوب است و نه بد، بلکه برحسب مورد می‌تواند به نتایج مثبت یا منفی بینجامد؛ اگر شمار سم‌داران یک زیستگاه بیش از گنجایش برد باشد و جمعیت طعمه‌خواران نتوانند به کاهش جمعیت کمک کند، با بهره‌برداری از طریق شکار می‌توان به کاهش جمعیت و جلوگیری از تخریب پوشش گیاهی اقدام کرد. ابزار دیگر ‌صید گونه‌ها و انتقال به زیستگاه‌هایی است که جمعیت خود را از دست ‌داده‌اند؛ مثلا، جمعیت گوزن دم‌سفید آمریکایی به‌علت از بین رفتن طعمه‌خواران بزرگ گرگ در شرق آمریکا، کاهش علاقه به شکار به‌ویژه شکار گوزن ماده، آنچنان رو به افزایش رفت که هم‌اکنون آفت تلقی می‌شود. گوزن‌ در جاده‌ها موجب تصادف شده و با وارد شدن به مزارع و فضا‌ی سبز شهری مشکل‌آفرین شده‌اند. درست مانند جمعیت خوک وحشی در ایران. 

یکی از پیچیدگی‌ها در صدور پروانه شکار سم‌داران بزرگ علاقه‌مندی شکارچیان به شکار حیوانات نر است؛ نرهابا داشتن جثه بزرگ(گوشت بیشتر) از شاخ‌های زیبایی برخوردارند که ‌ارزش تروفه و نمایشی برای شکارچی دارند. سم‌داران ماده کوچک‌ جثه هستند وتزئینات ندارند. ‌ماده‌ها می‌توانند بچه‌دار شوند و شکارچی حرفه‌ای  تمایلی به شکار آن‌ها ندارد. نرها چند همسری هستند و شمار آنها در جمعیت کمتر است. پس ‌جمعیت می‌تواند افزایش یابد و با کاهش تعداد نرها (صدور پروانه شکار بیشتر) نمی‌توان رشد جمعیت را مهار کرد؛ مانند اتفاقی که برای گوزن دم‌سفید آمریکا افتاد.  پرسش آن است که باتوجه به شمار کمتر نرها و بیشتر ماده‌ها، چه تعداد مجوز شکار حیوان نر و ماده باید صادر شود تا به اهداف مدیریت دست یافت؟ 
افزایش جمعیت انسان در شهرها و قطع رابطه شهرنشینان با محیط‌ طبیعی، موجب شکل‌گیری تجسم غیرواقعی و احساسی از دنیای طبیعی می‌شود که مدیریت ‌حیات‌وحش را دشوار می‌کند. مرگ حیوانات بر اثر حوادث، بیماری، سرما، طعمه‌خواران و ... توسط مردم شهرنشین غیرطبیعی و دلخراش تلقی شده و در هرگونه کوششی برای کاستن جمعیت‌ها، حساسیت‌های جامعه باید در نظر گرفته شود. طبیعتا با صدور پروانه شکار و درآمد ناشی از آن نمی‌توان هزینه مدیریت حیات‌وحش را تامین کرد. بنابراین ‌شاید گردشگری برای دیدن حیوانات‌وحشی در زیستگاه‌های طبیعی جایگزین مناسب‌تری باشد. در مورد اکثر جمعیت‌ گونه‌ها که رو به کاهش و نابودی‌اند، باید شکار با دوربین عکاسی، جایگزین شکار با تفنگ شود.

آیا باید از طریق فروش پروانه شکار به بیگانگان درآمد ارزی داشت؟برای کدام جمعیت و منطقه حفاظت‌شده باید پروانه صادر شود؟ پارک‌های ملی مصون از شکار هستند. آیا سرریز حیات‌وحش به مناطق آزاد به اندازه‌ای است که باید مجوز برای آن‌ها صادر شود؟ درآمد‌ها باید به چه مصرفی برسند؟ آیا فرایند بوروکراتیک موجود و ‌نارسایی‌های مدیریتی اجازه می‌دهد درآمد‌ها صرف بازسازی زیستگاه،‌ احداث آبشخور، مطالعات علمی، یا کمک به جوامع محلی که  حیات‌وحش آنها برداشت شده است، شود؟ اگر جوامع محلی از عواید ناشی از فروش پروانه شکار (چه به خارجی‌ها و چه داخلی‌ها) بهره‌مند نشوند به چه دلیل باید از حیواناتی که در نزدیکی آنان و گاه با هزینه آن‌ها زندگی می‌کنند، حفاظت کنند؟ تجربه درباره جمعیت آهوی سهرین زنجان نشان می‌دهد که اگر جامعه محلی سودی از راه فروش پروانه شکار به غیربومیان کسب نکند، خود در راه شکار و بهره‌برداری از جمعیت اقدام خواهد کرد. اصولا رسم نیست سرانجام طرح‌هایی که در عرصه مدیریت حیات‌وحش به اجرا گذاشته شده پس از 5 یا 10سال ارزیابی شودتا موفقیت و شکست آن‌ها درسی برای آینده باشد. تغییر مدیران و مسئولان سازمان محیط‌زیست نیز که هر یک با خود طرح‌ها و اولویت‌های جدیدی را به ‌ارمغان می‌آورند، چنین بستری فراهم نکرده است.
نمی‌دانم برخی از ادعا‌هایی از این قبیل که برخی از گونه‌های حیات‌وحش در زمان‌های مقرر باید از چرخه حیات‌وحش حذف شوند، یا  گونه‌های پیر در حیات‌وحش منجر به اخلال در چرخه حیات‌وحش و کاهش جمعیت گونه‌ها می‌شوند بر کدام پایه علمی استوار است. موجب تعجب است که به رسمیت شناختن شکار قانونی در تمام جهان و ازجمله ایران متکی به چنین گزاره‌هایی باشد. این دفاع بدی از فرایند شکار است که آثار زیانبارش بیشتر از نقدهایی است که مخالفان شکار بر آن وارد می‌کنند. اگر منظور از حذف شدن از جمعیت مردن باشد، باید گفت میزان مرگ‌ومیر، طول عمر گونه‌ها در میان نرها و ماده‌ها و رده‌های سنی مختلف، طبق اصول شناخته‌شده دانش بوم‌شناسی به وقوع می‌پیوندد که در جمعیت‌های مختلف و حتی یک گونه معین متفاوت است. براساس اصل جانشینی فقط بخشی از مرگ‌ومیر کل یک جمعیت را که به علل مختلف اتفاق می‌افتد، می‌توان با شکار جایگزین کرد؛ مثلا اگر جمعیتی ،100رأس خود را به علل ناشی از بیماری، طعمه‌خواری، حوادث، کمبود غذا و سرمازدگی از دست بدهد، تنها 20رأس از آن میان را می‌توان با شکار جایگزین کرد. اگر تعداد شکارشده به40رأس افزایش یابد، کل میزان مرگ و میر به بیش از 120رأس افزایش خواهد یافت.

برای استفاده درست از ابزار شکار، برای مدیریت، دانستن تعداد جمعیت مورد بهره‌برداری و میزان تولید آن ضروری است. برآورد جمعیت‌ ساده نیست و پی‌بردن به میزان تولید دشوارتر. سرشماری به‌ندرت درباره جمعیت‌های خاص انجام‌پذیر است. پس چگونه می‌توان میزان بهره‌برداری از جمعیت‌ را که احتمالا شکار غیرمجاز آن‌ها نیز صورت می‌گیرد، به‌درستی تعیین کرد؟ روش‌ها، زمان شکار، تعداد، جنس و رده سنی حیواناتی که شمارش می‌شوند، نوع سلاح و حتی فشنگ‌ مورد استفاده نیز باید از استاندارد لازم پیروی کند تا مرگ سریع حیوان را به‌دنبال داشته و سبب پیامدهای ناگوار زیست‌محیطی و اجتماعی نشود. سال‌ها در آمریکا از ساچمه سربی برای شکار پرندگان استفاده ‌می‌شد که بعدها مشخص  شد تجمع ساچمه‌های سربی در سنگدان به مسمومیت پرندگان منجر می‌شود و استفاده از ساچمه‌ها ممنوع شد.
تصمیم‌گیری درباره استفاده از شکار قانونی به‌عنوان یک ابزار مدیریتی کار دشواری است که نیازمند آگاهی از بوم‌شناسی جمعیت حیات‌وحش و اشراف بر جنبه‌های اجتماعی، اقتصادی و محیطی است. شمار فزاینده‌ جمعیت انسانی در شهرهای بزرگ بر پایه جنبه‌های فلسفی و اخلاقی مخالف شکار هستند. اما با توجه به اینکه مرگ‌ومیر در جمعیت‌ها اتفاق می‌افتد و گاهی جمعیت از ظرفیت برد زیستگاه بیشتر می‌شود، می‌توان شکار قانونی را به‌عنوان ابزاری به‌کار گرفت و کوشید که تعارض بین موافقان و مخالفان شکار را با تأکید بر جنبه‌های بوم شناختی به‌عنوان مبنایی برای گفت‌وگو بین طرفین از میان برداشت.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید