آینده معلق دانشجو
خیلی از دختران جوانی که با اشتیاق وارد دانشگاه شده بودند حالا چندان راضی نیستند. آنها میگویند دانشگاه، آینده شغلیشان را تضمین نمیکند و بهتر بود مهارتی یاد میگرفتند
لیلی خرسند ـ خبرنگار
مراسم آغاز سال تحصیلی دانشگاهها چهارشنبه هفته گذشته برگزار شد و حسن روحانی، بهعنوان مهمان ویژه این مراسم، سخنران بود. وزیر علوم، وزیر بهداشت و... هم بهعنوان میزبان رئیسجمهور و دانشجویان صحبت کردند. همه حرفها بوی امیدواری میداد، صحبت از بهتر شدن بود، از تأثیرگذاری دانشگاه، ارتباط دانشگاه با جامعه و...؛ صحبتهایی که میتوانست به دانشجویان امیدواری بدهد که در چه راه مهمی پا گذاشته و چه ایدهآلهایی در انتظارشان است. برای ورودیهای جدید، طبیعی است که تحتتأثیر این سخنرانی و این امیدواریها قرار بگیرند و بهترینها را برای خودشان متصور شوند اما آنهایی که حداقل یک سال در دانشگاه بودهاند، اینطور فکر نمیکنند و حتی بسیاری از آنها از اینکه وارد دانشگاه شدهاند، پشیمان هستند. این حس را چند دختر دانشجویی که پاسخگوی سؤالات همشهری بودند، داشتند. این پشیمانی را میشود در خودشان یا اطرافیانشان دید.
مریم کاظمنیا پزشکی میخواند، اواخر دهه 70وارد دانشگاه شد و بعد از گرفتن پزشکی عمومی در یکی از دانشگاههای دولتی مشغول کار شد و حالا بعد از 10سال دوباره به دانشگاه برگشته که تخصص بگیرد. کاظمنیا شرایط امروز دانشگاه را نسبت به 2 دهه قبل متفاوت میبیند: «محیط دانشگاه با سالهایی که من پزشکی عمومی میخواندم، خیلی متفاوت شده است؛ نه استاد، استاد است و نه دانشجو، دانشجو. خیلی از استادان بهدنبال پول هستند و دانشجویان هم دنبال خوشگذرانی. ما استاد گلشن را داشتیم که میگفت شرح حال مریض باید 5 وجب باشد. وجب خودش را نشان میداد، دستهای بزرگی داشت و با اندازه دست او باید 15صفحه از وضعیت مریض مینوشتیم. منظورش این بود که باید مریض را زیر و رو کنی تا بدانی چه مشکلی دارد. اما الان استادان کلاس، درس و آموزش را میپیچانند تا زودتر به بیمارستان خصوصیشان برسند. فقط میخواهند کار موظفیشان را انجام بدهند و بروند.»
او از بیانگیزی دانشجویان هم میگوید: «دانشجویان هم برایشان مهارت پیدا کردن خیلی مهم نیست. فکرشان جای دیگر است. همهچیزشان خوشگذرانی شده است، شاید هم دلیلش این باشد که آیندهای برای خودشان نمیبینند. ما درس میخواندیم و مطمئن بودیم که درسمان تمام شود، کار میکنیم. در همه رشتهها اینطور بود. همه میدانستند که درسشان تمام شود، جایی استخدام میشوند اما الان از طریق سواد نمیشود درآمدزایی کرد. خواهرزاده خود من نخبه بود، در دوره کارشناسی برق میخواند و در ارشد مهندسی پزشکی شیراز قبول شد. مهندسی پزشکی قبلا از رشتههای پولساز بود اما او دچار دوگانگی شده و الان افسرده است. درس را هم رها کرد. این دوگانگی بهخاطر فاصله طبقاتی است که در دانشگاه ایجاد شده است. من هم از طبقه او بودم و شاید وضع مالی پدر او از من هم بهتر بود اما دوره ما همه با همهچیز مقابله میکردند. میجنگیدیم که شرایط را بهتر کنیم، ولی نسل امروز در مقابل شرایط تسلیم میشوند.» کاظمنیا در مقایسه دانشجویان دختر و پسر، وضعیت دانشجویان دختر را بدتر میبیند: «وضعیت دانشجویان امروز خیلی خوب نیست، ولی باز هم پسران انگیزه بیشتری برای درس خواندن دارند تا دختران. بیشتر دخترانی که پزشکی قبول میشوند، صندلی اشغال میکنند و تلاش چندانی برای پزشک خوب شدن ندارند. ذهنیت خیلی از آنها این است که نمیشود راحت کار پیدا کرد و بهترین کار این است که مدرکشان را بگیرند و ازدواج کنند اما چون پسران مجبور هستند کاری داشته باشند و درآمدزایی کنند، نگاهشان به درس و دانشگاه جدیتر است.» او بیتفاوتی دانشجویان امروز را ناشی از شرایط سیاسی جامعه هم میداند: «دانشجویان سیاستزده هم شدهاند. دورهای که من تازه وارد دانشگاه شده بودم، حس میکردم خیلی میتوانم تأثیرگذار باشم و خواستههایم را فریاد میزدم، ولی الان بیشتر دانشجویان نسبت به همهچیز بیتفاوت شدهاند و فقط ظاهر آنها بهتر شده است. بیشتر دنبال شبنشینی، دورهمی و مهمانی هستند.» ورود بعضی از دانشجویان با سهمیه به دانشگاه آنها را ناامیدتر کرده است.
او میگوید: «کسانی که با سهمیه در رشته پزشکی درس میخوانند، کم نیستند؛ همین موضوع هم بر انگیزه بقیه که با تلاش وارد دانشگاه شدهاند، تأثیر میگذارد. یک کانال تلگرامی هست که نشان میدهد کی با سهمیه به کدام دانشگاه رفته. آنها را تقریبا میشناسیم. یک همکلاسی داشتم که اصطلاحات انگلیسی را هم درست نمیتوانست تلفظ کند، ادامه درسها برایش سخت شد و انصراف داد. الان در تهران رادیولوژی میخواند.»
داریم وقت تلف میکنیم
فاطمه حاجیزاده، مدیریت صنعتی میخواند. از اینکه دانشجوست، حس خوبی ندارد: «3 سال پشت کنکور بودم. 3 برادر بزرگتر من هم دانشجو بودند و دانشگاه میرفتند؛ بهخاطر همین از دانشگاه و محیطش شناخت داشتم. به همین دلیل انتظار نداشتم بروم دانشگاه و آنجا اتفاق خاصی برای من بیفتد. الان هم که یک سالی است در دانشگاه هستم، خیلی خوشم نمیآید. دانشگاه از هر لحاظ با دبیرستان متفاوت است. در دبیرستان همه فقط دنبال درس بودند و ذهنشان به همین درس خواندن محدود شده بود و هدف داشتند اما در دانشگاه خیلیها بیهدف هستند و حتی از روی اجبار آمدهاند؛ پسران بهخاطر اینکه سربازی نروند، دختران هم دنبال این هستند که مدرکی بگیرند و با آن مدرک بتوانند مشغول کار شوند.»
حاجیزاده درس خواندن در دانشگاه را وقت تلف کردن میداند: «درس خواندن در دانشگاه از نظر من بیخودی است و وقتم تلف میشود؛ چون فقط درس است و در کنارش کارهای عملی ندارد که تجربهام بالا برود. من خودم کار میکنم و این مدل درس خواندن وقت تلف کردن است؛ برو دانشگاه سر کلاس بنشین، استاد بیاید یا نیاید، استرس دیر رسیدن داشته باشی، در ترافیک بمانی و...»
یکی از دلایلی که فاطمه را از درس خواندن در دانشگاه پشیمان کرده است، ضعف استادان است: «یکسری از درسها هم که با کار مرتبط است، استاد برای ارائه ضعف دارد. نظرم درباره استادان خیلی متفاوت بود. فکر میکردم درجه استادی خیلی بالاتر از معلمی است و به هر کسی نمیشود استاد گفت، ولی الان میبینم یک تعدادی از آنها اصلا سواد علمی ندارند و فقط برای گذراندن وقت میآیند، دیر میآیند، زود میروند، یک بخشی از درسها را حذف میکنند، درس نمیدهند و قدرت بیان خوبی ندارند.» او مطمئن نیست که با مدرک دانشگاهی بتواند کاری پیدا کند: «رفتن به دانشگاه نمیتواند آینده شغلی مرا تضمین کند. درست است که برای پیدا کردن کار مدرک میخواهند و بهخاطر همین یک عده به دانشگاه میآیند و صرفا بهدنبال گرفتن مدرک هستند اما اگر مدرک داشته باشی ولی تجربه کاری نداشته باشی، ردت میکنند. مهم تجربه است. بیشتر کسانی که دانشگاه رفتهاند، بیکارند یا کار مرتبط با درسی که خواندهاند، ندارند. صرف با مدرک نمیشود کار پیدا کرد.» البته دانشگاه خوبیهایی هم برای فاطمه داشته است: «تنها خوبیای که دانشگاه دارد، این است که روابط عمومی دانشجویان را بالا میبرد، خوب ارتباط برقرار کردن را یاد میگیرند؛ هم ارتباط با استادان و هم ارتباط با دوستان که همهاش نیاز ورود به جامعه است.»
پول دادیم تیتر خریدیم
مهشید سعیدی، دانشجوی دکتری مدیریت تکنولوژی دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است. او از اینکه هزینه کرده است و در مقطع دکتری درس خوانده، پشیمان است: «تصوری که من از دانشگاه و تحصیل در مقطع دکتری داشتم، چیزی نبود که الان میبینم. فکر میکردم دانشجوی دکتری علاوه بر اینکه مطالبی در حد و اندازه اسم دکتری باید یاد بگیرد، استادهایش هم باید در سطح اسم دکتری باشند اما متأسفانه علم و سواد آنها در همان حد دوره کارشناسی است. بعضی از این استادها از مدل تدریسشان مشخص است که چیزی برای عرضه ندارند. آنها سعی میکنند کلاس را بهعهده دانشجو بگذارند. این کار طبیعی است، ولی سرخط کلاس را باید بدهند، ولی نمیدهند. عین مطالبی که در دوره کارشناسی تدریس میشد، در دوره دکتری هم تدریس میشود، مطالب حتی در حد دوره کارشناسی ارشد هم نیست.» سعیدی خود دانشجویان را هم در پایین بودن سطح کلاسها بیتأثیر نمیداند: «کارشناسی ارشد متفاوتتر بود. ما تک و توک اساتیدی داریم که برند هستند و آنها تأثیرگذار بودند. البته خود دانشجویان هم خیلی ضعیف هستند. گزینش دانشجویان برای ورود به دکتری خیلی عمیق نیست و سطح علمی پایین است. دوره اولی که در این رشته قبول شدم، از هر 10نفر 7،6 نفر خوب بودند. سال بعد دانشجویانی که آمدند اصلا در حد دکتری نبودند. شنیدن این حرف که چرا استاد سخت میگیرد از زبان دانشجوی دکتری خیلی زشت و باورنکردنی است.»
مهشید کیفیت سیستم آموزشی دانشگاه آزاد را هم در مقایسه با دانشگاههای دولتی پایین میبیند: «قطعا سطح دانشگاههای دولتی بالاتر از دانشگاه آزاد است. کیفیت را باید از 2 نظر مقایسه کنیم؛ یکی از نظر سیستم آموزشی و دیگری از نظر سطح سواد استادان. سیستم آموزشی دانشگاه آزاد کیفیت بالایی ندارد و تنها بعضی از دانشگاهها بنام هستند و استادان برتر کشور در آنها تدریس میکنند.» او در ادامه میگوید:« دانشجو در نظام سنجش بهاصطلاح کنکور درست انتخاب نمیشود. از سال 92به بعد هم انتخاب دانشجویان مقطع دکتری رها شد. تعداد ورودیها را یک دفعه زیاد کردند. سال 93به یکباره 254رشته محل فقط در مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد ایجاد شد و دهکورههایی که قبلا اسمشان را هم نشنیده بودیم، در مدیریت صنعتی دکتری میگرفتند؛ درحالیکه قبل از آن رشته ما فقط در تهران و علوم تحقیقات دکتری داشت. رودهن که نه کارشناسی ارشد این رشته را داشت و نه استادش را، در این رشته دکتری گرفت. ما درسهایی داشتیم که تخصصی فناوری اطلاعات در مدیریت تکنولوژی بود ولی همان فناوری اطلاعاتی بود که در دوره کارشناسی خوانده بودم.»
سعیدی کمبود استاد تخصصی را یکی از اتفاقات میداند: «یکی از عواقب اصلی گسترش دانشگاهها و بالا رفتن تعداد دانشجویان، مواجه شدن با کمبود استاد است. کمبود استاد تخصصی در دانشگاه آزاد وحشتناک بیداد میکند. کلاس دکتری در شأن دانشجوی دکتری نیست. کلاس حداقل باید ویدئو پروژکتور داشته باشد، کتابخانهاش جا داشته باشد که من بتوانم یک ساعت بنشینم و مطالعه کنم. بعضی از دانشگاههای ما شبیه تولیدی جوراب هستند. آپارتمان چند طبقه است. حیاط 6 متری دارد یا اصلا حیاطی ندارند. 2 ساعت بین کلاس تعطیلی داری، باید در کوچه بنشینی یا جلوی در بایستی.» از نظر مهشید خیلیها از درس خواندن پشیمان شدهاند؛ خود او یکی از این نفرات است: «الان کلا استقبال از دکتری کمتر شده است. همه میبینند افرادی که قبل از آنها دوره دکتری را شروع کردهاند، به جای خاصی نرسیدهاند. من خودم از اینکه در این مقطع درس خواندهام، پشیمان شدهام. اگر من پولی را که برای دکتری دادم هزینه دوره مهارتی میکردم، مثلا دکوراسیون داخلی یاد میگرفتم، کمکم آن پول برمیگشت، ولی فقط ما پول میدهیم و یک «تیتر» برای خودمان میخریم.» سعیدی ارتباطی بین مدرک تحصیلی و شغل هم نمیبیند: «آینده شغلی با یک مدرک دکتری بهتر نمیشود. تفکر من این نبود که درس بخوانم و کار بهتر پیدا کنم، ولی تفکر یک عده بود. آنهایی میتوانند امیدوار باشند که با مدرک تحصیلی بهتر آینده شغلیشان بهتر میشود که کار دارند نه اینکه بیکار هستند. آنهایی که کار دارند و دکتری میگیرند، ممکن است پرستیژشان بالاتر برود یا اسم دکتری در ذهن کسی که پست میدهد تأثیر بگذارد و برای طرف سمت بهتری درنظر بگیرد. درسی هم که میخوانیم مرتبط با کارمان نیست. طرف کارمند بیمه و بانک بود مدیریت تکنولوژی میخواند و این هیچ ربطی به شغلش نداشت. 99درصد کسانی که درس میخوانند بهخاطر مدرک است. اگر نمیگویم صد در صد فقط بهخاطر اینکه با اطمینان حرف نزنم.»
یکی از عواقب اصلی گسترش دانشگاهها و بالا رفتن تعداد دانشجویان، مواجه شدن با کمبود استاد است. کمبود استاد تخصصی در دانشگاه آزاد وحشتناک بیداد میکند. کلاس دکتری در شأن دانشجوی دکتری نیست