• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 7 مهر 1398
کد مطلب : 81552
+
-

آینده‌ قاره‌ها را کدام جنگ‌ها تهدید می‌کنند؟

انفجار بزرگ

7یادداشت درباره نبردهای احتمالی در قاره‌های مختلف

انفجار بزرگ

تنش‌‌های اقلیمی و سیاسی در انتظار غرب آسیا
 نصرت‌الله تاجیک_ سفیر اسبق ایران در اردن و کارشناس مسائل غرب آسیا


غرب آسیا با توجه به دربرگرفتن خاورمیانه همواره دستخوش اتفاقات و تنش‌های متعددی بوده است. در میان تمام تنش‌های منطقه‌ای می‌توان از مسئله درگیری فلسطین با رژیم صهیونیستی به‌عنوان مهم‌ترین مسئله منطقه‌ای یاد کرد. این اتفاق ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وزیست‌محیطی دارد و حتی به سرنوشت مردم این منطقه گره خورده است. آمریکا نه‌تنها امنیت رژیم صهیونیستی را به امنیت خودش گره زده است بلکه تمامی اقدامات رژیم صهیونیستی را بدون پذیرش مسئولیت تأیید می‌کند. از سال 2000 منطقه شاهد چندین تنش جدی بوده است. بخشی از این اتفاقات به قضایای افغانستان و بحث پیروزی نیروهای جهادی بازمی‌گردد. در بازه زمانی سال 2000تاکنون ما شاهد رشد نیروهای جهادی در این منطقه بوده‌ایم که هنوز هم اثرات مخرب آن در منطقه قابل مشاهده است. در سال 2003 نیز آمریکا به عراق حمله و بحث مبارزه با صدام را شروع کرد. این اقدام زمینه شکل‌گیری نیروهای جهادی در عراق و پیوندشان با نیروهای جهادی افغانستان و پاکستان را مهیا کرد. نیروهای جهادی پس از افغانستان و پاکستان در گام بعدی سوریه را مقصد خود قرار دادند و شاهد رشد داعش در سوریه و مناطقی از عراق بودیم. براساس دیدگاه بنده اگر بخواهیم ریشه تنش‌های غرب آسیا را تحلیل کنیم، می‌توان گفت که این اتفاقات به ناامنی حاصل از دخالت آمریکا در منطقه بازمی‌گردد. نباید فراموش کرد که غرب آسیا از نظر اقتصادی محل تأمین انرژی جهان و از طرفی نیز مهد ادیان الهی با سابقه‌ای چند هزار ساله است و همچنین در این منطقه شاهد حمایت استثماری از رژیم‌ها برای کسب منافع اقتصادی هستیم. این موارد پارادوکس‌هایی ایجاد می‌کند که باعث می‌شود منطقه بستری آرام و ثباتی دائمی برای طراحی الگوی رشد و توسعه نداشته باشد و دائما در تنش باشد. برای پیش‌بینی آینده تنش‌های منطقه‌ای باید چند بحث منابع انرژی و تغییرات اقلیمی را مورد توجه قرار داد. تغییرات اقلیمی می‌توانند به تنش داخلی و همچنین درگیری میان کشورهای منطقه ختم شوند. در منطقه غرب آسیا با برداشت سریع منابع روبه‌رو هستیم، به همین دلیل باید گفت که این منطقه در آینده با فقر منابع مواجه خواهد شد و این می‌تواند زمینه معضلات بسیاری را ایجاد کند. از طرفی دیگر باید به بحث سیاست در منطقه هم توجه داشت. برهم زدن توازن ژئوپلتیکی باعث تنش‌هایی در منطقه خواهد شد.به‌عبارت دیگر حمایت‌های قدرت‌های بزرگ از یک قدرت منطقه‌ای توازن را برهم می‌زند و این اتفاق به نوعی درآینده موجب تنش خواهد شد. بنابراین منطقه غرب آسیا و خاورمیانه مخلوطی از چند تنش اقتصادی، ژئوپلتیکی، سیاسی و اقلیمی را در دهه آینده تجربه خواهد کرد.

اتحادیه اروپا بدون اتحاد
سیدجلال ساداتیان_ سفیر اسبق ایران در انگلیس



اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی موجب شده بود تا بیشتر کشورهای اروپایی زیر بلیت آمریکا قرار بگیرند. پس از فروپاشی شوروی، اروپا به سمت اتحاد حرکت کرد اما در نقاطی هم با چالش‌هایی جدی روبه‌رو شد.این چالش‌ها عمدتا به‌دلیل ملی‌گرایی‌ بود که براساس زمینه‌سازی‌ و نفوذ سیستم اطلاعاتی آمریکا شکل گرفت. آمریکا در تلاش است تا روند انسجام و همگرایی اتحادیه اروپایی را تضعیف کند و آنها را به سمت اعلام استقلال‌ها سوق دهد. در آخرین زنجیره ایجاد مشکل برای اروپا شاهد بودیم که در آلمان، ملی‌گراها کرسی‌های بیشتری را به‌دست آوردند؛ این اتفاق در اسپانیا و ایتالیا هم تکرار شد.موضوع ملی‌گرایی چالشی است که هم‌اکنون انگلستان را هم درگیر خودش کرده است؛ به این مفهوم که در زمان نخست‌وزیری دیوید کامرون، اتحادیه اروپایی اعلام کرد که فشارها برای ورود مهاجرین جنگی سوریه به اروپا افزایش یافته است. برهمین اساس آلمان پیشنهاد کرد که هر کدام از کشورهای اروپایی پذیرای تعداد مشخصی از مهاجرین به‌عنوان سهمیه آن کشور باشند.در مقابل چنین پیشنهادی، ملی‌گراهای داخل حزب محافظه‌کار به رهبری بوریس جانسون مخالفت خود را اعلام کردند و گفتند که انگلستان به اندازه کافی مهاجرپذیر هست و اتحادیه اروپا نباید برای انگلستان تعیین تکلیف کند. در نهایت این موضوع موجب شد تا پیشنهاد رفراندوم برای خروج از اتحادیه اروپا اجرا شود. هرچند رفراندوم برای خروج انگلیس از اتحادیه اروپا رأی ضعیفی آورد اما این درخواست استقلال‌طلبی، حاشیه‌هایی برای انگلیس ایجاد کرد. گرایش به استقلال‌طلبی تنها محدود به این چند کشور نمی‌شود، چرا که ما شاهد بودیم که بعد از روی کار آمدن بوریس جانسون، اسکاتلند تحرکات استقلال‌طلبانه‌اش را پیگیری کرد و حتی تصاویر ملکه انگلیس را ادارات اسکاتلند حذف کردند تا گرایش به جدا شدن از انگلستان را 
نشان دهند. بنابراین می‌توان گفت که از سال2000 تا‌کنون، عواملی همچون پر‌رنگ شدن گرایش‌های ملی‌گرایی و روند پذیرش مهاجران جنگی در کشورهای اروپایی چالش‌های مهمی را برای اتحادیه اروپا ایجاد کرده است. در آینده نیز تلاش‌های آمریکا برای پررنگ‌شدن ملی‌گرایی به‌منظور تضعیف اروپاگرایی می‌تواند موانعی را در مقابل اتحاد اروپا ایجاد کند و از این طریق مانع از شکل‌گیری قدرت مستقل اتحادیه اروپا شود.

سایه جنگ آب بر سر آسیای مرکزی 
بهرام امیراحمدیان_کارشناس مسائل آسیای مرکزی و استاد دانشکده‌ مطالعات جهان دانشگاه تهران


پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال1991 طبیعی بود که به‌دلیل محیط بسته و جامعه اسلامی این کشورها، افرادی که در اتحادیه شوروی، به‌دلیل گرایش‌های مذهبی امکان ظهور و بروز زیادی نداشتند در شرایط جدید بیشتر به قدرت دست پیدا کنند، به‌عنوان مثال در تاجیکستان حزب نهضت اسلامی برای سهم‌گیری در قدرت در برابر گرایش‌های سوسیالیستی ایستاد و با هم درگیر شدند. این تنش در قامت یک جنگ مسلحانه حدود 6سال طول کشید اما سرانجام با میانجیگیری ایران و روسیه به آرامش رسید. در کشور ازبکستان هم شاهد درگیری‌های مشابهی بودیم، نیروهای اسلام‌گرا در این کشور به قدرت نرسیدند و به نوعی با دولت درگیر شدند. دولت هم در مقابل به سرکوب این جنبش‌ها پرداخت.  یک حکومت بسته و مقتدر در ترکمنستان با نقش‌آفرینی مراد نیازف ایجاد شد. نیازف به‌عنوان رئیس‌جمهور مادام العمر انتخاب شد و حتی پس از مرگ او نیز یک حکومت توتالیتر بر سر کار آمد. قزاقستان هم سرنوشت مشابه ترکمنستان را در پیش گرفت. جمهوری قرقیزستان ازجمله کشورهای این منطقه بود که شکاف میان بخش شمالی و جنوبی‌اش موجب از هم‌گسستگی شد. این شکاف زمینه ایجاد اعتراضات مردمی را مهیا کرد و مردم با تکیه بر این اعتراضات توانستند عسکرآقایف، رئیس‌جمهور، را از کار برکنار و یک انتخابات دمکراتیک ایجاد کنند. با وجود برگزاری انتخابات دمکراتیک هنوز هم تنش‌های داخلی در این کشور وجود دارد. مرور این موارد نشان می‌دهد که محیط اجتماعی آسیای مرکزی به سمت‌وسوی حکومت‌های بسته و دیکتاتوری حرکت کرده است. در واقع باید گفت که دستیابی به کرسی‌های قدرت و شیوه‌های حکومت‌داری عامل اصلی تنش در آسیای مرکزی به شمار می‌آید. براساس شرایط جغرافیایی این منطقه می‌توان گفت که مهم‌ترین تنش آینده آسیای مرکزی درباره منابع آب خواهد بود. قرقیزستان و تاجیکستان 2کشوری هستند که بیش از 80درصد منابع آبی آسیای مرکزی را تأ‌مین می‌کنند. همواره میان کشورهایی که در مناطق پایین‌دست منابع آب قرار دارند (ترکمنستان، ‌ازبکستان و قزاقستان)، با قرقیزستان و تاجیکستان بر سر آب تنش وجود دارد، چرا که در دوره شوروی، براساس تقسیم کار، کشورهای بالادستی که 90درصد جغرافیای کشورشان کوهستانی است، مسئولیت تأمین آب را بر عهده داشتند و در مقابل، کشورهای پایین‌دستی نقش تامین‌کننده انرژی را داشتند. پس از فروپاشی شوروی بحث مبادله انرژی مطرح شد که در مقابلش کشورهای پایین‌دست معتقد بودند که کشورهای بالادستی کالایی برای عرضه ندارند؛ بنابراین کشورهای پایین‌دست به سمت تأسیس سدهای بزرگ و نیروگاه‌های برقابی رفتند تا جایی که سدهای عظیم قرقیزستان چالش‌ساز شد. بر این اساس با قطعیت می‌توان گفت که در آینده تنش آبی کشورهای آسیای مرکزی را فراخواهد گرفت، مگر اینکه کشورهای این منطقه از آسیا در مورد منابع آب به تفاهم برسند.

التهابات شرق آسیا؛ زمینه‌ساز جنگ سرد 
 پیرمحمد ملازهی_کارشناس مسائل شرق آسیا

2مسئله در شرق و جنوب شرق آسیا در دهه اخیر زمینه ایجاد تنش‌های مختلف را مهیا کرده‌اند. کشورهای جنوب‌شرق آسیا شامل اندونزی، مالزی، ‌تایلند، کامبوج و... می‌شود و منطقه شرق نیز دربرگیرنده کشورهای چین، ژاپن و کره‌های شمالی و جنوبی است.  در بخش آ سه آن(اتحادیه کشورهای جنوب‌شرق آسیا) کشورهایی مانند اندونزی، ‌مالزی و تایلند درگیر حاشیه‌های کودتا و اختلافات سیاسی بودند و در منطقه شرق آسیا هم 2مسئله بحران کره‌شمالی در حوزه فعالیت‌های هسته‌ای و تغییر سیاست‌های آمریکا در قبال کشورها و حضور نیروهای دریایی آمریکا در شرق آسیا بسیار قابل‌توجه است. حضور نیروهای دریایی آمریکا در این منطقه زمینه افزایش تنش‌ها را ایجاد کردند. پس از حضور ترامپ در کاخ سفید، تنش‌های چین با آمریکا چنان افزایش یافت که هراس ایجاد یک دور از مناقشات در این منطقه احساس می‌شود. جدا از تنش‌هایی که هر یک از کشورهای این منطقه به‌خود دیده‌اند، کشوری همچون چین از درون نیز با اختلافاتی گلاویز شده است. این اختلافات داخلی و سیاسی در 2منطقه هنگ‌کنگ و تایوان شدت گرفته است. از یک سو تایوان به‌دنبال استقلال است-در کمال تعجب طرفداران چین در مقطعی بالاترین رأی را در تایوان به‌دست آوردند؛ این مسئله در بحث استقلال‌طلبی تایوان نقش مهمی را ایفا می‌کند- ‌از سوی دیگر ما شاهد اعتراضات دنباله‌دار هنگ‌کنگ هستیم. از آنجا که چینی‌ها تعهد کرده بودند ساختار درونی هنگ‌کنگ به‌مدت 50سال همچون زمان حضور انگلیس‌ها اداره شود، به‌تدریج تغییراتی را در شرایط حکومتی ایجاد کردند که بحرانی جدی را رقم زد و حتی موجب شد تا چین به برخورد با اعتراضات بپردازد. اگر بخواهیم با عینک آینده‌نگری به تفسیر اتفاقات این منطقه بپردازیم باید بگویم که نگرانی از فعالیت‌های هسته‌ای کره‌شمالی به راحتی قابل‌حل نیست و در تنش‌های آینده این منطقه جایگاه مهمی خواهد داشت. از سوی دیگر بحث اصلی در این منطقه بر سر قدرت و هژمونی جهانی است که فضا را میان چین و آمریکا ملتهب کرده و رد این التهاب در سیاست‌های منطقه به خوبی قابل‌رویت است. به‌احتمال زیاد در سال‌های آینده رقابت میان آمریکا و چین بر سر قدرت جهانی افزایش خواهد یافت و چین تلاش خواهد کرد تا اجلاس شانگهای را به‌عنوان ناتوی جدید در مقابل ناتو ایجاد کند. برهمین اساس باید از شکل‌گیری جنگ سرد در این منطقه به‌عنوان تنش‌‌های آینده آسیای شرق یاد کرد.

مهاجران؛ مسئله آمریکای شمالی
رحمان قهرمان‌پور_کارشناس مسائل آمریکای‌شمالی


پس از حادثه11 سپتامبر مسئله امنیت برای ایالات متحده و آمریکای شمالی به یک موضوع مهم تبدیل شد. به‌دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی آمریکا و فاصله‌ای که با اروپا داشت، این منطقه از تنش‌ها و جنگ‌های اروپایی در زمان جنگ جهانی اول و دوم در امان ماند و در آن دوران کمترین خسارت‌ها را تجربه کرد اما بعد از 11سپتامبر روندهای کلی این منطقه تحت‌الشعاع قرار گرفت و مسئله امنیت به موضوعی جدی برای آمریکا در داخل و خارج تبدیل شد. آمریکا با سیاست‌های جنگ با تروریست در خارج از ایالات‌متحده و مسئله حقوق شهروندی، ‌قانونی‌بودن شنود و... در داخل مرزها‌یش به این حادثه واکنش نشان داد.حال شاهدیم روندی که بعد از سال 2001 در آمریکا شروع شده ‌اکنون به ناسیونالیسم سفید‌پوست میان طرفداران ترامپ ختم شده است. این افراد به‌صورت صریح و آشکار مهاجران را تهدیدی برای آمریکا معرفی می‌کنند و در جامعه آمریکا مسئله مهاجرین موضوعی حیاتی است و حتی پایش به رقابت‌های انتخاباتی نیز کشیده شده است. این نگاه حتی موجب اختلاف میان آمریکا و مکزیک شده است و طرفداران ترامپ معتقدند که باید میان آمریکا و مکزیک دیوار کشید تا مانع ورود مهاجران شد. اهمیت‌یافتن قدرت نظامی در آمریکای شمالی نیز بخش دیگری از تنش‌های این منطقه را تشکیل می‌دهد. پس از پایان جنگ سرد به‌خصوص در دوران بیل کلینتون آمریکا به سمت کاهش نسبی بودجه نظامی و کاستن از بعد نظامی قدرت حرکت کرد اما بعد از 11 سپتامبر شاهد رنسانس هسته‌ای در آمریکا شدیم و این روند در دوره ترامپ به‌شدت اوج گرفته است. برخلاف آمریکا، مسئله مهاجرت در کانادا چندان جدی نیست و جامعه کانادا به‌دلیل صبغه چند فرهنگ‌گرایی‌ای که داشت، توانست در برابر موج امنیتی‌کردن منطقه از جانب آمریکا، مقاومت کند و به مهاجرت دید منفی ندارد. هر چند گروه‌های کوچکی در این کشور ذات افراطی دارند اما موج بعد از 11 سپتامبر آنطور که آمریکا را تغییر داد، تأثیری بر سیاست‌های کانادا نداشت. کانادا تنها با تنش‌های اندکی در مسئله بومی‌های قطب دست و پنجه نرم می‌کند. داستان مکزیک، متفاوت از آمریکا و کاناداست. تنش‌های مکزیک حول نحوه پیشبرد توسعه و کنترل گروه‌های خلافکار مسلح و قاچاقچیان مواد‌مخدر شکل گرفته است و عمده‌ترین مسئله این کشور ثبات داخلی و حاکمیت قانون است. البته کنترل مرز آمریکا و مکزیک همواره عامل اختلاف این دو کشور بوده است و بر این اساس باید بحث مهاجرت و مواد‌مخدر را به موضوع جدی در روابط این دوکشور معرفی کرد. اگر بخواهیم با نگاه کلی به تنش‌های آمریکای شمالی بنگریم باید ظهور ترامپ در سال‌های اخیر را به‌عنوان نقطه اوج تنش‌های آمریکای شمالی معرفی کرد و می‌توان گفت که سیاست‌های ترامپ موجب افزایش تنش‌‌ها در آمریکای شمالی شده است. در آینده نیز مسئله مواد‌مخدر همچنان چالشی جدی در محدوده مکزیک خواهد بود و از سوی دیگر به‌نظر می‌رسد بحث مهاجرت در این قاره همچنان در رأس لیست موضوعات تنش‌آفرین قرار بگیرد؛ چرا که براساس گفته آقای فوکویاما بازگشت ناسیونالیسم سفیدپوست خطری برای سیاست‌های هویت لیبرال است و از نظر من براساس قدرتمندشدن موج ناسیونالیسم که ترامپ آن را در آمریکای شمالی نمایندگی می‌کند، باید به تحلیل آینده این منطقه پرداخت. بنابراین باید گفت که اگر همچنان تفکر ترامپ بر این قاره قالب باشد باید گفت که بحث مهاجرت با حاشیه‌های جدی‌تری در آمریکای شمالی روبه‌رو خواهد شد.

جنگ قدرت‌ها بر سر ثروت در آفریقا
جعفر قنادباشی_ کارشناس مسائل آفریقا


 ابتدای قرن 21 از سوی برخی از محافل بین‌المللی به‌عنوان قرن آفریقا نامگذاری شد. این قاره از نظر معادن جایگاه بااهمیتی دارد و همین عامل موجب حضور کشورهای توسعه‌یافته در این منطقه و شکل‌گرفتن تنش‌های مختلف شده است.
آمریکایی‌ها در اواخر دهه90، پیمان‌های جدیدی را با کشورهای آفریقا امضا کردند و به‌عنوان یک تازه‌وارد پایشان به این قاره باز شد. در کنار فعالیت‌های اقتصادی، نیروهای آمریکایی نیز در این منطقه حضور یافتند. در واقع آفریقایی که تا پیش از این حیاط خلوت فرانسه و انگلستان بود، با بازیگر جدیدی به نام آمریکا مواجه شد. آفریقا با ورود به سال 2000، از یک طرف ارتباطات و پیوندهایش با انگلستان سست‌تر شد و از طرف با آمریکا وارد تعاملات گسترده‌ای شد. این اتفاقات در سرنوشت دولت‌ها تأثیر مهمی گذاشت. کشورهایی که متکی به شرق بودند، تضعیف شدند و این اتفاق به معنی شکل‌گیری جنگ پنهان قدرت‌ها در آفریقا بود و در این دوران شاهد رقابت‌های جدی میان انگلیس و آمریکا در کشورهای مختلف آفریقا، ازجمله کنیا، نیجریه و تانزانیا بودیم. بنابراین کشورهایی همچون فرانسه و چین در کنار انگلیس و آمریکا براساس منافعشان و به‌صورت چراغ به نقش‌آفرینی در دولت‌های آفریقایی پرداختند. این روند را باید به عنوان چالش جدی در شیوه‌های حکومت‌داری دولت‌ها و تقسیم قدرت در آفریقا معرفی کرد. اما تنش دیگری که در آفریقا اتفاق افتاد به کشور سودان مربوط بود. درگیری به روند ثابت شرایط زندگی در این کشور تبدیل شده است اما در دهه اخیر با توجه به افزایش نقش‌آفرینی آمریکا در منطقه شاهد جدایی بخش جنوبی سودان بودیم. جنگ‌های بین‌المللی موسوم به «دریاچه‌های بزرگ» نمونه‌ای از منازعه‌های پیچیده و زنجیره‌وار در شرق و جنوب شرق قاره آفریقا است که بر اثر رقابت‌ها و سیاست‌های کشورهای غربی، به‌ویژه آمریکا در این منطقه شکل گرفته است. آفریقا جنگ‌هایی را در مناطق میانی و مرکزی پشت سر گذاشته است که به‌عنوان درگیری‌های دریاچه‌های بزرگ معروف هستند. این دریاچه‌ها به چشمه‌های رود نیل متصل می‌شوند. جنگ‌های دریاچه‌های بزرگ، ریشه شرقی و غربی نداشتند و فرانسه و آمریکا نقش اول را در ایجاد این جنگ‌ها ایفا می‌کردند. این جنگ‌ها بر سر معادن الماس و همچنین آب شیرین در این منطقه شکل گرفتند و بعد از کشتارهای بسیار از بین رفتند. اما می‌توان این جنگ‌ها را به‌عنوان یکی از معضلات مهم آفریقا در بازه زمانی 2003تا 2006 نام برد.
  بیماری ابولا نیز یکی از تنش‌های حوزه سلامت در آفریقا، به‌خصوص غرب آفریقا بود که موجب شد تا بسیاری از تحرکات سیاسی، ارتباط‌های دیپلماتیک و...کاهش پیدا کند و همچنین تعداد بالایی از ساکنان این منطقه جان خود را از دست بدهند. در کنار مسائل سلامتی، خشکسالی نیز به جان مردم آفریقا افتاده است و رد معضلات ناشی از خشکسالی در شاخ آفریقا کاملا هویداست و باید گفت که آب در دایره تنش‌های اصلی میان کشورهای مصر، سودان و اتیوپی جای دارد.
 در کنار تمام این اتفاقات نمی‌توان از بحث بیداری اسلامی که از سال 2001 شروع شد و به‌دنبالش ساختار بسیاری از حکومت‌ها تغییر کرد، به راحتی گذشت. در واقع باید گفت که این اتفاق همچون زلزله‌ای شمال آفریقا را لرزاند. درنهایت براساس شرایط موجود می‌توان اینگونه گمانه‌زنی کرد که معادن طلا و الماس و همچنین بحث خشکسالی می‌تواند زمینه جنگ‌های مختلفی را در این قاره فراهم کند.

درگیری آمریکای‌لاتین و مرکزی با خشونت
هادی اعلمی_کارشناس امریکای لاتین

مسائل بسیاری منطقه آمریکای‌لاتین را درگیر خود کرده است، اگر بنا باشد به گزینش مهم‌ترین عوامل تنش‌زا در این منطقه بپردازیم باید به سال‌های دهه 80 تا 90 میلادی بپردازیم. در آن سال‌ها شاهد اتخاذ سیاست‌های نئولیبرال بودیم و این سیاست‌ها ناشی از نسخه‌هایی بود که نهادهای چندجانبه بین‌المللی مانند صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و... برای این منطقه ‌پیچیدند. در این میان بسیاری از پژوهشگران چپ‌گرا اعلام ‌کردند که این نسخه‌ها بیشتر برای کشورهای اروپایی و آمریکای‌شمالی مناسب هستند و در این منطقه موجب افزایش فقر و بی‌عدالتی می‌شوند. در گذر زمان ناکارآمدی این سیاست‌ها در آمریکای‌لاتین مشخص شد و در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مانند آرژانتین، برزیل و...شاهد شکست مالی بودیم و اکثر کشورهای این منطقه درگیر سیاست‌های مالی نئولیبرال شدند. این روند موجب شد تا در اواخر دهه‌90یکسری تئوریسین‌های حوزه چپ اعلام کنند که این سیاست‌ها شکست خورده است و احزاب به‌خصوص به این مسائل دامن می‌زنند. در آن سال‌ها، نارضایتی‌ها به‌شدت افزایش یافت و نمونه‌ این اتفاق را می‌توان در درگیری‌های داخلی آرژانتین مشاهده کرد. این اتفاقات موجب شد تا از سال1998 و با روی‌کار‌آمدن هوگو چاوز موجی برای حرکت به سمت چپ‌گرایی آغاز شد و این حرکت به مرور زمان در میان کشورهای دیگر منطقه نیز تسری یافت. این نگاه جدید بر همکاری‌های جنوب- جنوب تأکید داشت و همین عامل موجب قدرت‌گرفتن چپ‌گرا در آمریکای لاتین شد. این عوامل دست به‌دست هم داد تا کشورهای آمریکای لاتین در اقتصاد سوسیالیستی خود موفق نشوند. شکست اقتصاد سوسیالیستی موجب شد تا کشورهای آمریکای لاتین پس از مرگ چاوز بحران‌هایی را تجربه کنند، به‌خصوص کاهش قیمت نفت بحران مالی 2008 را رقم زد که تأثیرات مخربی از خود در منطقه آمریکای‌لاتین به جای گذاشت. در واقع سیاست‌های چپ‌گرایی یکی از مولفه‌هایی بود که موجب ایجاد بحران در آمریکای لاتین شد؛ چرا که در دهه‌های اخیر شاهد بودیم کشورهای این منطقه از سیستم سوسیالیستی خارج شدند اما به سمت سیستم حامی‌پروری روی آوردند و حتی در کشورهایی مانند کوبا و ونزوئلا شاهد بی‌توجهی به نتیجه انتخابات‌ بودیم اما روند کلی آمریکای‌لاتین به سمت دمکراسی در حال حرکت است. بر این اساس می‌توان از پاسخگو‌نبودن نسخه‌ چپ‌گراها، فساد ساختاری، نابرابری‌های اقتصادی، ‌شکاف طبقاتی، خشونت، قدرت گروه‌های گانگستری، حاشیه‌نشینی و مسائل اقتصادی کلان به‌عنوان مهم‌ترین تنش‌های سیاسی، ‌اقتصادی و نظامی این کشورها یاد کرد. کشورهایی مانند گواتمالا، السالوادور و هندوراس که به مثلث آمریکای‌مرکزی معروف هستند، بالاترین نرخ خشونت را در این منطقه به‌خود اختصاص داده‌اند و در پی این خشونت شاهد افزایش مهاجرت مردم این کشورها به مکزیک و آمریکا هستیم. در واقع باید گفت که مردم این کشورها تنها به‌دلیل مسائل اقتصادی دست به مهاجرت نمی‌زنند بلکه افزایش خشونت به‌عنوان عامل اصلی تنش و دلیل مهاجرت در این منطقه است. میزان قتل و جنایت در مثلث آمریکای مرکزی در حدی بالاست که بسیاری از مردم به‌دلیل ترس از ناامنی مهاجرت می‌کنند. برهمین اساس باید گفت که آمریکای‌لاتین در دهه آینده همچنان با مسائل اقتصادی گلاویز خواهد بود و آمریکای مرکزی نیز براساس تحلیل من به‌زودی نمی‌تواند میزان قتل و کشتارها را کاهش دهد و زمینه را برای افزایش امنیت مهیا کند و به همین دلیل ناامنی و جنایت همچنان در صدر لیست تنش‌های آمریکای مرکزی قرار خواهد داشت.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید