چرا برخی ترقهبازی را دوست دارند؟
دکتر غلامرضا ترابی|روانپزشک:
ترقهبازی بهعنوان یک تفریح همیشه در انتهای سال ذهن مردم و سازمانها را بهخود جلب میکند؛ تفریحی که گاهی عواقب فاجعهآمیزی بهدنبال دارد. در این نوشتار سعی داریم که با مفهوم ترقهبازی از نظر علوم روانشناختی آشنا شویم تا کمکی برای درک بهتر و حل معضلات آن باشد.
علوم اعصاب و ترقهبازی
آمیگدال ناحیهای در مغز ماست که در احساس ترس، رنج و درد روانی نقش عمدهای دارد. صدای ناگهانی، منجر به تحریک نواحی مختلفی از مغز از جمله آمیگدال میشود. این تحریکات در نهایت باعث افزایش تهییج یا همان انگیختگی ما خواهد شد. گروهی از افراد بهدلیل اینکه سطح انگیختگی پایینی دارند برای درک هیجان به محرکهای شدیدتری نیاز دارند. به همین دلیل است که برخی با یک ترقه کوچک از جا میپرند و برخی با صدای انفجاری مهیب کمی تهییج میشوند. کسانی که آستانه تهییج بالایی دارند معمولا در شرایطی که محرکهای کمی وجود دارد بیشتر احساس کسالت کرده و برای هیجانی شدن و لذت، نیاز به محرکهای قویتری دارند. بنابراین از برخی تفریحات، مانند پرش بانجی، پینتبال و ترقهبازی بیشتر لذت میبرند. این تفریحات در یک چیز مشترک هستند: انتظار خطر. در علم نوروساینس نظریهای وجود دارد که انتظار یک محرک، تأثیر آن را افزایش میدهد؛ مثلا اگر به شما بگویند تزریق یک دارو دردناک است شما درد بیشتری را احساس خواهید کرد. در این فرایند، نواحیای در مغز تحریک شده و منجر به افزایش احساس درد میشوند. این ویژگی در ترقهبازی نیز وجود دارد. مغز ما قبل از فعالکردن یا پرتاب یک ترقه وارد فاز انتظاری شده و بیشتر انگیخته میشود. به همین دلیل تأثیر صدای انفجار روی مغز ما بیشتر میشود. از آنجا که این بیشانگیختگی تحت کنترل پرتابکننده ترقه است نهایتا بهعنوان یک پدیده لذتبخش تجربه خواهد شد.
گروه اجتماعی
تا اینجا متوجه شدیم که چرا مغز برخی از ما از صدای ترقه لذت میبرد. اگر اینبار هیجانی در یک فضای گروهی ایجاد شود تأثیر آن چند برابر میشود. در روانشناسی اجتماعی با مفهومی بهعنوان فردزدایی آشنا میشویم. این مسئله برای نخستینبار در مطالعات شخصی به نام «زیمباردو» مورد توجه قرار گرفت. آنچه زیمباردو مشاهده کرد این بود که اگر در گروهی قرار بگیریم و فضای آن گروه فردزدا باشد تمایل شدیدی به تبعیت از آن گروه خواهیم داشت. گروه فردزدا گروهی است سرشار از هیجاناتی مانند شادی یا خشم که در آن افراد کمتر یکدیگر را میشناسند. ویژگیهای یکسان افراد مانند همگونی سنی بر قدرت اثر این گروهها میافزاید. نتیجه آن است که آگاهی افراد به رفتار خویشتن کاهش مییابد. از دست دادن این آگاهی منجر به فردزدایی میشود. در این فرایند مهارهای رفتاری برچیده شده و شاهد بروز رفتارهای هیجانی شدیدی خواهیم بود. ریسکپذیری افراد افزایش مییابد و تکانههای خشم و شادی آزادانهتر ابراز میشوند. قضاوت فردی در این شرایط مختل شده و جمع کنترل افراد را بهدست میگیرد. مسلما در این شرایط احتمال تخریب و آسیب افزایش مییابد.
ویژگیهای شخصیتی
درست است که ترقهبازی برای گروهی لذتبخش است اما همه افراد به یک گونه ترقهبازی نمیکنند. اینکه چگونه و کی به این تفریح بپردازیم و اثر این تفریح بر دیگران را چگونه ارزیابی کنیم، به ویژگیهای شخصیتی ما برمیگردد. برخی توانایی همدردی و همدلی کمی با دیگران دارند. لذا نمیتوانند به درستی تجربه ترقهبازی را از نگاه دیگران درک کنند. نمیتوانند ذهن خود را به تجربه ذهنی یک سالمند بیمار نزدیک کنند یا احساس کسی را که صدای ترقه آزارش میدهد درک کنند. این افراد سلولهای کمتری در نواحی قدامی مغز دارند. ما باید بتوانیم محرومیتهای اجتماعی را تحمل کنیم، ارضای نیازهای خود را به تعویق بیندازیم، به میزان کافی احساس گناه را تجربه کنیم و بتوانیم تکانههای خود را به رفتارهای متعالی تبدیل کنیم. کسانی که در این ویژگیها نقص دارند فقط به نیازهای خود توجه کرده و ترقهبازی را تبدیل به ابزاری برای ارضای نیازهای خود و تخلیه خشمشان میکنند. جریان وقتی پیچیدهتر میشود که بدانیم نواحی پردازش هیجان در مغز برخی از افراد با دیدن درد و رنج دیگران بیشتر تحریک میشود. لذا ترقهبازی برایشان تبدیل به روشی سادیستیک و لذتبخش خواهد شد.
در سطح فرهنگ
به همه این موارد اشاره کردیم اما نباید نقش فرهنگ را فراموش کنیم. جامعه ایرانی جامعهای است که تمایل بالایی برای ایجاد ارتباط بین گذشته و آینده دارد. گویی اعتقادات پیشینیان میتوانند رهنمود و تعیینکننده مسیر پیش رو باشد. آنچه نام رسم و آیین بهخود بگیرد تأثیرات بیشتری روی رفتار ما دارد. مسائل باستانی و اسطورهای بسیار جذاب بوده و بیشتر از مشاهدات مستقیم و دانش مرسوم روی افکار ما مؤثر است. بنابراین هیجانی که نامِ رسمِ چهارشنبه سوری ایجاد میکند روی قضاوت ما تأثیر گذاشته و به عواقب آن مشروعیت میدهد. بهخاطر جمعگرایی قابلتوجه در فرهنگمان، اگر در بین گروهی قرار بگیریم بیشتر همرنگ آن میشویم. برخی از پیشفرضهای فرهنگی حمایتکننده از خشونت هم میتوانند منجر به بروز مشکل شوند. در فرهنگ ما قدرت و شجاعت معادل توانایی برای استقبال از خطر و به خطر انداختن جان خویش است. گمان میکنیم ترس و احتیاط معادل ضعف و ناتوانی است.