گریه پشیمانی فوتبالیست قاتل در دادسرا
جوان فوتبالیست که بهخاطر حسادت به برادرش با او درگیر شده و وی را به قتل رسانده است، دیروز در جلسه بازپرسی درحالیکه اشک میریخت مدعی شد که هرگز قصد جنایت نداشته و ناخواسته دست به قتل برادرش زده است.
بهگزارش همشهری، این حادثه صبح سهشنبه حوالی شرق تهران رخ داد. مقتول جوانی 36ساله بود که چندماه قبل با دختری عقد کرده و قرار بود بهزودی مراسم عروسیاش را جشن بگیرد. او با یک ضربه چاقو به قتل رسیده و عامل جنایت کسی جز برادر کوچکترش نبود که مأموران او را دستگیر کردند. متهم در بازجوییها مدعی شد که همیشه به برادرش حسادت میکرده و با او درگیر بوده است و درنهایت نیز بر سر همین حسادت دست به قتل او زده است. او که جوانی 28ساله است دیروز برای تحقیق به دادسرای جنایی تهران انتقال یافت و وقتی پیش روی قاضی کامران رضوانی قرار گرفت جزئیات درگیری مرگبار با برادرش را فاش کرد و گفت که هرگز قصد کشتن او را نداشته است. متهم درنهایت با قرار قانونی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات تکمیلی در این پرونده ادامه دارد.
فوتبالیستی که قاتل شد
متهم مهندس عمران است و مهاجم سابق یکی از تیمهای فوتبال ایران. خودش میگوید از کودکی عاشق فوتبال بوده و در یکی از تیمهای سابق لیگ برتر بازی کرده است. حالا اما باورش نمیشود که در سن 28سالگی دست به جنایت زده و جان برادر بزرگترش را گرفته است. او وقتی جزئیات جنایت را تعریف میکند اشک میریزد و گاهی از شدت گریه نمیتواند حرفهایش را ادامه بدهد.
دلیل درگیری با برادرت چه بود؟
من به برادرم حسادت میکردم، اما از عمد و بهخاطر این حسادتها او را نکشتم. من نمیخواستم این اتفاق بیفتد و باور کنید همهچیز در یک لحظه رخ داد.
چرا با هم درگیر شدید؟
همهچیز برمیگردد به تبعیضی که همیشه پدرم بین من و برادرم قائل بود. او برادر بزرگترم بود و پیش پدرم محبوبتر. پدرم او را بیشتر از من قبول داشت. همیشه هوای او را داشت و مرا سرزنش میکرد. پدرم در کار ساختوساز است. حتی از نظر مالی هم هوای برادرم را بیشتر از من داشت. بهطوری که آپارتمان طبقه اول را به نام او زد. علاوه بر این هرازگاهی به او پول میداد و بهتر بگویم همیشه او را میدید و مرا نادیده میگرفت. چند روز قبل از حادثه هم شنیدم که 150میلیون تومان پول به برادرم داده است. وقتی این را شنیدم پیش مادرم رفتم و از پدرم گلایه کردم و گفتم چرا تبعیض قائل میشود. مادرم با پدرم فرق دارد. او همه بچههایش را به یک اندازه دوست دارد. ما 2 برادر بودیم و یک خواهر. بعد از اینکه با مادرم حرف زدم، او صبح روز حادثه سر میز صبحانه به پدرم اعتراض کرد که چرا همیشه هوای پسر بزرگتر را دارد که همه این حرفها را برادرم شنیده و از من عصبانی شده بود. اصل درگیری من و برادرم همین بود که ای کاش من هیچوقت اعتراضی نمیکردم.
برادرت چه عکسالعملی نشان داد؟
پسرجوان درحالیکه گریه میکند ادامه میدهد: روز حادثه من به مغازه رفتم چون در یک مغازه موبایلفروشی کار میکنم. در آنجا متوجه شدم وسایلم را در خانه جا گذاشتهام. به خانه برگشتم و مقابل در خانه، مربی کیکبوکسینگ برادرم را دیدم. برادرم تحصیلکرده، مدرس زبان انگلیسی و ورزشکار بود. مربیاش میگفت نیمساعتی میشود که منتظر برادرم است و هرچه به او زنگ میزند، پاسخ نمیدهد. به خانه رفتم و در راهپله برادرم را دیدم و گفتم مربیات منتظر است. او ناگهان به سمتم هجوم آورد و درحالیکه عصبانی بود، گفت که چرا به کمک 150میلیونی پدرم به او اعتراض کردهام. درحالیکه سرم را به زمین میکوبید فریاد میزد که دیگر در زندگی او دخالت نکنم. مادرم رسید و این صحنه را که دید فریاد زد و بعد از آن من بیهوش شدم. بهوش که آمدم روی تختم بودم و مادرم بالای سرم بود و درحالیکه گریه میکرد، گفت که ای کاش هرگز به پدرم حرفی نمیزد. من سکوت کردم و دلم میخواست استراحت کنم. مادرم به کلاس قرآن رفت و لحظاتی پس از رفتن او مربی برادرم مرا صدا زد و از من خواست تا به طبقه اول بروم و با برادرم آشتی کنم. من هم چون از برادرم میترسیدم یک چاقوی میوهخوری همراه خود بردم. وقتی رفتم برادرم با چوب ضربهای به دستم زد و من هم او را هل دادم که روی مبل افتاد. بعد روی او افتادم و نمیدانم چه شد که چاقو به قلبش خورد. (با گریه): برادرم همیشه به من محبت میکرد و بیشتر از پدرم هوایم را داشت. دلم میخواهد زودتر قصاص شوم. چون بهشدت عذاب وجدان دارم و هنوز باور نمیشود که فقط در یک لحظه عصبانیت جان برادرم را گرفتهام.