موزهای برای زندگی
گزارشی از موزه معصومیت در استانبول
یاخشی حبیبپور:
نخستینبار که پرسانپرسان به دنبال «موزه معصومیت» از خیابان «استقلال» در شهر استانبول، وارد کوچههای پر شیب منتهی به خیابان «چوکور کوما» شدم، به هیچ عنوان تصورش را هم نمیکردم که با چنین گنجینهای مواجه خواهم شد. در عین اینکه آن زمان هنوز کتاب «موزه معصومیت» را نیز نخوانده بودم، اما با دیدن هر طبقه از این مکان، دچار چنان اندوه، شادی، اعجاب و درد همراه با احساسات بیاننشدنی دیگر شدم که تا سالها بعد نیز بهعنوان یکی از شگفتانگیزترین نقاط دیدنی در ژرفای وجودم باقی ماند. پس از خواندن کتاب، اشتیاق دوباره و اینبار آگاهانه دیدن موزه در تمام وجودم بود تا سفر دوباره به استانبول. اینبار هنگام جستن آدرس، دیگر نهتنها بهدنبال موزه اورهان پاموک بلکه در جستوجوی خانه «فسون» و در انتظار نگریستن دوباره زیارتگاه «کمال» (شخصیتهای داستان) و همچنین مشتاق استنشاق هوای آن روزگار استانبول بودم.
همینطور که محو تماشای بناها و ساختمانهای اطراف هستم، از دور خانهای سهطبقه، با نمای سیمانی و زرشکیرنگ با معماری خاص دوران رنسانس خودنمایی میکند و ما را چون افسونگری به درون خود فرامیخواند.
موزه معصومیت براساس کتابی به همین نام نوشته اورهان پاموک، نویسنده ترکیهای ساخته شده است. اورهان پاموک، برنده جایزه نوبل ادبیات، این موزه را در ارتباط با رمان خود، موزه معصومیت که با همین نام منتشر شده است تأسیس کرده. رمان و موزه که بر محور داستان زندگی 2خانواده در استانبول قرارگرفته به موازات هم خلق شدهاند. در تاریخ ۱۷می۲۰۱۴ این موزه جایزه موزه سال اروپا را از آن خود کرد. رمان و موزه تصویری از زندگی طبقه مرفه استانبول بین سالهای۱۹۷۰ و ۲۰۰۰ ارائه میدهد.
«کمال باسماخی»، جوانی تحصیلکرده از طبقه مرفه و اروپادیده استانبول است که بهناگاه در دوران نامزدیاش دلباخته دختر 18ساله از اقوام فقیر خود بهنام «فسون» میشود و... .
بعد از تهیه بلیت ورودی موزه، نخستین نکتهای که توجه را جلب میکند، لوگوی پروانهایشکل گوشه بلیت است که داستان خود را دارد و حتی در بدو ورود به موزه، در کف سالن طبقه اول نیز همین نقش را که قسمتی از گوشواره فسون است، میبینیم. نوری گرم، ملایم و مطبوع کل فضا را دربرگرفته. انگار از تمام هیاهوی شهر جداشده و وارد محلی مقدس، اما بیزمان شدهای؛ عبادتگاهی که گویی بارها و بارها قدم به آنجا گذاشتهای.
در سمت راست در ورودی، ناگهان تابلویی تو را میخکوب میکند. 4213 عدد تهسیگار فسون که از سال1976 تا 1984 توسط کمال بهصورت پنهانی جمعآوری شدهاند و زیر هر کدام یادداشتی نیز نوشته شده است. نحوه خاموشکردن هر سیگار، بیانگر احساس خاص فسون در آن لحظه مجرد بوده و از دید کمال، یادگار یک لحظه تاریخی!
مجسمههای شیشهای، ساعتهای قدیمی، فندکهای از کار افتاده، قوطیهای قرص، منوی رستورانها و... . این ویترینها تنها تصویرسازی صرف و لغت به لغت کتاب نیستند بلکه راوی بخشهای غیرقابل بیان، فضاها، احساسات و هیجانات و حتی طعم رویاهای شخصیتهای داستان هستند. زنگوله آویزان جلوی در مغازه در خیابان «نیشانتاشی» در یک روز بهاری آن روزهای استانبول....! بوفهها با ترکیبی از اشیا، عکس و ویدئو آرت تو را با خود در حال و هوایی سوررئالیستی، با داستان همراه میکنند و در هر احساس نابی، صادقانه شریکت میسازند. موضوع اعجابآور موزه ورای آشناکردن مخاطب با داستان و شخصیتهایش این است که همزمان و به موازات دیدن و لمس داستان، با فرهنگ، آداب و رسوم و شیوه زیست مردم استانبول دهه70 نیز از طریق همین اشیا آشنا میشویم. اینکه چگونه اکثریت طبقه متوسط، شبها دور تلویزیونهایشان که تنها یک کانال دارد جمع میشوند (درحالیکه مجسمه سگ کوچکی که نماد ثبات و حس امنیت است روی تلویزیونها جای خوش کرده) و شام میخورند، طبقه بورژوازی استانبول آن دوره و غربزدگی این قشر، عادتها و بازیهای مرسوم مردم و بعد، آشنایی و قدمزدن در تکتک خیابانها، رستورانها و سینماهای استانبول؛ استانبولی که همانند فسون، زیبا و بیبدیل است و افسونگر.
در روانشناسی مبحثی به نام تصعید روانی وجود دارد که بدینشکل تعریف شده است: تصعید، تغییر شکل عقدهها، شکستها و ناکامیها بهصورت آفرینش و خلق آثار ادبی، هنری و صنعتی و یا هر چیزی که میتوان بر آن خلقکردن نام گذاشت را شامل میشود. برای تسکین دردها و عقدههای روانی، شکستها، تحقیرها و مواردی از این دست، رویآوردن به خلق و آفرینش در حیطههایی که فرد در آن، توانایی و استعدادهایی دارد، بهترین تغییر شکل مصائب روانی فرد در طول زندگی خود است و حالا، اینجا در این مکان است که امر تصعید یا والایش را با تمام وجود احساس میکنیم؛ از میل وسواسگونه و شاید شرمآور جمعآوری اشیا تا نمایش آنها بدین شکل و در چنین فضایی.
برای درک و چرایی ساخت موزه معصومیت و دیدگاه اورهان پاموک به قسمتی از کتاب رجوع میکنیم:
کسی که کمی ارتباط میان فرهنگها و موزهها را بشناسد، میداند که در پشت تمدن غرب که مهر و نشانش را بر تمدن جهانی برجای گذاشته، موزهها ایستادهاند. نخستین مجموعهداران حقیقی، بعدها پایهگذاران موزهها شدند! آنان اشیای جمعآوریشده را طبقهبندی و فهرستبرداری کردند (نخستین فهرستها را میتوان نخستین فرهنگ لغات هم نامید، هر چند نمیدانستند با این اشیا چه خواهند کرد و اینکه حتی در حال جمعآوریاند یا نه!).