
یک نیمه پرکشش
چهارراه استانبول

سحر عصرآزاد :
«چهارراه استانبول» به نویسندگی و کارگردانی مصطفی کیایی قرار است همچون فیلمهای متأخر کارنامه این فیلمساز، با محوریت معضلات و مشکلات جوانان پیش رود اما به دلیل تعدد مضامین و عدمامکان تمرکز حساب شده بر هر یک از آنها، از رسیدن به قوام دور میماند.
کیایی در ششمین فیلم کارنامهاش به دلیل شخصیتپردازی بهشدت وامدار «بارکد» است و زوج بهرام رادان و محسن کیایی را با وجود تغییر گریم میتوان ادامه فرید و میلاد دانست؛ از نوع حرف زدن و جنس رابطه گرفته تا خاستگاه اجتماعی و جنس درگیری و دغدغهمندیهای هر یک که برآمده از همان فیلم است. فیلم با روایتی خطی و سرراست، داستانی چند خطی و منشعب از یک حادثه محوری را از قبل از حادثه تا بعد از آن به تصویر میکشد که به واسطه التهاب و به روز بودن حادثه پلاسکو، از این ماجرا بهعنوان هسته مرکزی استفاده شده است. تکیه بر این جذابیت رئال با توجه به جنس روایت کیایی که معمولا در فرم قصهگویی بازیگوشیها و جسارتهای خاص خودش را دارد در کنار کارگردانی حساب شده و خوش ریتم را باید امتیازهای اولیه این فیلم دانست که باتوجه به هدف قرار دادن مخاطب جوان و مسائل و مشکلاتش همراهی برانگیز است.
نیمه اول فیلم با چینش موقعیت و رسیدن به حادثه آتشسوزی پلاسکو گرم و روان پیش میرود؛ بهخصوص باحضور حیرت انگیز سعید چنگیزیان در نقشی متفاوت و جذاب که تواناییهای او را که بیشتر در تئاتر شکوفا شده، به نمایش میگذارد. در میانه فیلم یعنی واقع شدن رویداد پلاسکو و طبعا التهاب و تعقیب و گریزی که به واسطه نگرانی و تعلیق برای سرنوشت کاراکترها بهوجود میآید، فیلم همچنان ریتم خود را حفظ میکند؛ البته با این نقطه ضعف که نمیتواند از آتشنشانها تصویری روشن و شفاف و دراماتیزهشده ترسیم کند؛بهخصوص رابطه کاراکتر مهدی پاکدل با برادرش - که از همان ابتدا با علامتی که روی کلاهش وجود دارد، معلوم است باید مرگ در انتظارش باشد و این کلاه از زیر آوار علامت شناساییاش باشد!- پرداخته نمیشود و طبعا نمیتوان انتظار داشت در انتهای فیلم مخاطب با سرانجامِ این خط فرعی همراهی کند.
به همین ترتیب وقتی این کاراکتر پردازش نشده، کنش و واکنشهایش در میانه حادثه پلاسکو و اعتراضهایش به مدیران و بالادستیها، همدلیهایش با آتشنشانها و دلسوزیهایش با خانوادههای آنها به جای اینکه تأثیری در مخاطب برانگیزد، شعاری و اغراق شده میشود. فیلم ضربه اصلی را از جایی میخورد که با حذف کاراکترهای رادان، کیایی و ماهور الوند، این نگرانی را بهوجود میآورد که آنها در موتورخانه ساختمان پلاسکو گیر افتادهاند اما پس از دقایقی این نگرانی را رفع میکند. از آن پس، دنبال کردن خط قصه پلاسکو جذابیت، تعلیق و اهمیتی در درام ندارد و دیگر چیزی جز به بیراهه رفتن قصه نیست؛ نه اینکه حادثه پلاسکو همراهیبرانگیز نباشد اما فیلم باید بتواند با دراماتیزه کردن این رویداد واقعی در قالب قصه خاص خودش و شناسنامهدار کردن کاراکترهایی مخصوص به این قصه، به آنها هویت بدهد. متأسفانه این رویکرد در رابطه با کاراکترهای درگیر بحران پلاسکو شکل نمیگیرد و همین نکته باعث میشود در حاشیه قرار بگیرند نه در متن درام و طبعا نه همراهی برانگیز.