رسول بهروش
عصر سهشنبه با مارک ویلموتس بلژیکی در خاک کرهجنوبی یک بازی دوستانه برابر تیم ملی این کشور برگزار کردیم که به نتیجه مساوی یک بر یک انجامید. این دومین تجربه ویلموتس روی نیمکت تیم ملی بود. او مقابل سوریه نمایشی چشمگیر و تهاجمی از تیمش گرفت و جلوی کره هم از این موضوع عدول نکرد؛ «ما در سئول تیم خوب و شجاعی بودیم، بیشتر از همه نبردهای این سالیان با حریف سنتی روی دروازه آنها یورش بردیم. در مالکیت توپ، تعداد پاسها و شوتها کارنامهای بهتر از میزبان به جا گذاشتیم و البته طبیعی بود که در ازای این جسارت، موقعیتهای گل بیشتری هم به کرهایها دادیم.» حالا این 2 بازی تحت نظر ویلموتس تبدیل به سوژهای برای مقایسه عداوتآمیز او با کارلوس کیروش شده است؛ یک گروه میگویند دیدید بالاخره توانستیم تهاجمی و خوشگل بازی کنیم؟ و گروه دیگر هم میگویند دیدید بدون کیروش یتیم شدیم و بعد از 8سال از کره گل خوردیم و اینگونه است که ما هیچ فرصتی را برای دشمنی، کینه، درگیری و دوگانهسازی از دست نمیدهیم.
سر جدتان بس کنید لطفا! هیچ اتفاق عجیبوغریبی نیفتاده؛ جز اینکه تیم ملی این مملکت استثنائا در یک مسیر درست گام برداشته است. در دورهای که کارلوس کیروش به تهران آمد، فوتبال ملی ما واقعا به حضور او نیاز داشت. با او به اندازه یک تاریخ، یک دنیا بحث و جدل داریم اما هیچ منتقد منصفی نمیتواند اثرگذاری مربی پرتغالی در آن روزگار نفرینشده را از یاد ببرد. اگر فراموش کردهاید، باید یادتان بیاوریم در نیمه دوم دهه 80 حیثیت تیم ملی زیرنظر 3 مربی کمتوان ایرانی به حراج رفت و کار به جایی رسید که سال89 و در فاصله اندکی پیش از حضور کیروش، بیش از 15بازیکن عموما متوسط دعوت افشین قطبی را رد کردند و حاضر نشدند پیراهن تیم ملی را به تن کنند. شایعات زیادی وجود دارد که حتی در جریان برگزاری جامملتهای 2011 هم برخی بازیکنان اسمی تیم، سادهترین اصول انضباطی اردو را رعایت نمیکردند. بلافاصله بعد از شکست برابر کره و حذف از آن تورنمنت هم مصاحبههای طوفانی شاگردان قطبی علیه او شروع شد. کارلوس در چنان هنگامهای به ایران آمد، نظم و دیسیپلین را حاکم کرد، به تیم شخصیت داد، ارج و قرب را به پیراهن ملی برگرداند و در بعد فنی ساختار دفاعی تیم ملی را ترمیم کرد. اینها مهم بودند. اگر امروز تیم ما اعتماد به نفس کافی دارد و میشود از آن برای ارائه فوتبال تهاجمیتر استفاده کرد، ریشه این خودباوری در پروژهای است که کیروش پیش برد. به کارلوس اما هزار انتقاد هم وارد بود؛ ازجمله اصرار او بر فوتبال تکبعدی نتیجهگرایانه و بدتر از آن، جنبههای سخیف و مبتذل شخصیتیاش؛ ستیزهخواهی و کینهجویی بیپایانی که عملا تیم ملی را از نماد دوستی به محور دشمنی تبدیل کرد و نهایتا باعث شد روزگار یکی از بهترین مربیان تاریخ فوتبال ایران در فضایی غریبانه و غمانگیز به پایان برسد. این بخش از ماجرا بیشتر از همه تقصیر خودش بود؛ هرچند فرهنگ «بتسازی» ایرانی و قداستبخشی بیوقفه به مربی پرتغالی هم در انحراف او تأثیر زیادی داشت.
به هزار و یک دلیل دوران کارلوس کیروش در تیم ملی ایران به پایان رسیده بود و ما نیاز به فضایی تازه داشتیم. هر قدر هم که از فدراسیون فوتبال بیزار باشیم، باز جوانمردانه نیست که اعتراف نکنیم استخدام ویلموتس در این شرایط تحریم، محدودیتهای مالی و سمپاشیهای عامدانه و هدفمند کیروش واقعا کار بزرگی بود. رزومه مربی بلژیکی به غنای کارنامه کارلوس نبود و شاید این مسئله در ابتدا توی ذوق میزد اما حداقل در این دو بازی، قضاوت مطلوب منتقدان و شور و حرارتی که از ویلموتس میبینیم، باعث دلگرمی شده است. حالا وقت لذت بردن از این شرایط و امید بستن به آینده است؛ نه اینکه یک دوقطبی جدید بسازیم؛ ویلموتس را بر سر کیروش بکوبیم و برعکس. خیلی فرصتسوزی بزرگی است که از شیفتگان کیروش، یک جمعیت «آنتی ویلموتس» بسازیم و آنها را تبدیل به اپوزیسیون تیم ملی کنیم. این چند سال به اندازه کافی جنگیدیم و اعصاب هم را خرد کردیم؛ آیا واقعا کافی نیست؟
پنج شنبه 23 خرداد 1398
کد مطلب :
59111
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved