صادق خسروی علیا |خبرنگار: برف آمد و خیلی آرام روی شانههای شهر نشست. شب که به نیمه رسید قد و قامت برف بلند و بلندتر شد. کولاک از یک بامداد تا طلوع آفتاب نفس نگرفت و بارید و جادهها را از پا درآورد. اتوبان تهران کرج، جاده مخصوص کرج، بزرگراه فتح و تمام مسیرهایی که به استان البرز و کرج ختم میشد در یک چشم به هم زدن مسدود و قفل شدند. با رسیدن ساعت به نیمههای شب رفته رفته به جمعیت خودروهای اسیر در برف افزوده میشد و ماشینها زیر برف یکی یکی گم میشدند. پمپهای بنزین یخ بست و مسدود شد و سوخت خودروها هم ته کشید. شدت برف، برف پاکنها را از کار انداخت و خیلیها را در مسیر زمینگیر کرد. 10دقیقه توقف کافی بود که کولاک خودروها را محاصره و اسیر کند.
خودروهای امدادی انگشتشماری در طول مسیرهای منتهی به کرج به چشم میخورد که برف سنگین آنها را نیز از پای درآورده بود. کم کم ترافیک جای خود را به انسداد کامل مسیرها داد. خودروها روی پلها و در مسیر زیرگذرها از حرکت میایستادند و عبور از فراز جاده و گذرها بدون زنجیر چرخ غیرممکن شد. هزاران نفر در مسیرهای منتهی به کرج گرفتار برف و کولاک بودند اما فقط نوای موتور خودروها سکوت برفی را میشکست، آن شب (بامداد یکشنبه) کمتر دیالوگی بین آدمهای اسیر در برف و کولاک ردوبدل میشد. فقط یخ بستن شیشهها و کندی حرکت برف پاکنها برای چند ثانیه، آنها را از خودروهایشان پایین میکشاند. «آب، آب» گاهی شیشههای یخ زده ماشینها به سختی پایین میآمد و سرنشینان آن طلب آب برای فرزندان و سالخوردگان همراشان را میکردند. برخی نزدیک به 10ساعت مسیر یک ساعتی تهران تا کرج را در خودروهایشان حبس بودند. «بنزین، بنزین» درخواستهای پی در پی گرفتاران در کولاک بود. در میان همه این کاستیها دیالوگهای کوتاهی هم شکل میگرفت که نور امید را در دلها میتاباند. حرفهایی از جنس امیدواری که میگفتند بالاخره ماشینآلات برفروبی و نجات پیدا میشوند. «کامیونهای نمک و شن پاش در راهاند.» سحر شد، اما کسی رخسار امدادگران و جمال ماشینآلات غول پیگر برفروب را ندید. همه مغلوب غول برفی شدند هم آدمهایی که بدون تجهیزات در شب برفی به دل جاده زده بودند و هم مسئولانی که چراغ اتاق بحرانشان در شب برفی تا سحر روشن نشد.