در جستوجوی معصومیت از دست رفته
تکنگاری برای سردار آزمون؛ ستارهای از تبار عشقهای رنگباخته
بهروز رسایلی
مهمترین استعداد سالهای اخیر فوتبال ایران؛ این شاید کوتاهترین و گویاترین تعبیر ممکن در مورد سردار آزمون باشد. داریم به جام ملتهای آسیا میرسیم و این یعنی دوران حضور آزمون در تیم ملی ایران دقیقا 4 ساله خواهد شد. درست از جام ملتهای قبلی در استرالیا بود که سردار دلبریهایش را شروع کرد. نخستین گل ملی او مهرماه 93 در بازی دوستانه با کرهجنوبی به ثمر رسید و دومین گل ملیاش هم در بازی تدارکاتی با عراق؛ آخرین مسابقه ایران پیش از جام ملتهای قبلی که پشت درهای بسته برگزار شد. چند روز بعد بود که سردار در مرحله گروهی جام ملتها آن گل استثنایی را برابر قطر به ثمر رساند؛ گلی که هم 3 امتیاز میارزید و هم نوع به ثمر رسیدنش رسما به منزله اعلام حضور یک استعداد خارقالعاده در فوتبال ایران بود. بعدتر ضربه سر تماشایی آزمون تور دروازه عراق را هم لرزاند، اما همه میدانیم آن گل برای ادامه پیشروی و ماجراجویی تیم ملی کافی نبود. جام ملتها برای ما تمام شد اما برای سردار نه. پسرک سفید چهره دوستداشتنی با آن صورت معصومش همچنان به درخشش در میدان ادامه داد؛ گاهی در لباس تیم ملی مثل مقدماتی جامجهانی و گاهی با لباس تیمهای باشگاهیاش در روسیه. استایل حیرتانگیز گل این پسر به بایرنمونیخ، خیلیها را شوکه کرد؛ گلی که قشنگ نشان میداد ما با یک بازیکن معمولی طرف نیستیم. در چنان روزهای قشنگی بود که خواب تولد یک علی دایی جدید را میدیدیم؛ حتی کمی فانتزیتر و چالاکتر. افسوس که قصه روزگار همیشه باب میل ما نوشته نمیشود. اینگونه بود که دوران غلتیدن روی سراشیبی شروع شد؛ روزهایی که دوستشان نداشتیم و نداریم.
بزرگترین مشکل سردار آزمون شاید نوعی «بلاتکلیفی هویتی» باشد. او انگار محبوس در تناقضات پرشماری است که احاطهاش کردهاند. سردار از سپاهان به فوتبال ایران معرفی شد اما بعدتر به سمت پرسپولیسیها غش کرد؛ چنانکه سر تمرینات روبینکازان همبازی روسیهایاش را وامیداشت در نشان دادن عدد 6، به او کمک کند! او هر زمان هم که به تهران میآمد، در تمرینات پرسپولیس حاضر میشد تا هوش از سر هواداران این تیم ببرد. بعدتر سردار به سمت تراکتورسازی پیچید و حمایتش از این تیم را علنی کرد، پس از آن هم سر و کلهاش در سایتهای هواداری افراطی استقلال پیدا شد و شروع کرد به لایک کردن پستهای حیرتانگیز و آنچنانی. ما در طول چند سال گذشته اساسا با چنین پدیدهای مواجه بودهایم؛ کسی که خودش را سرباز تیم ملی میداند، اما بعد از جامجهانی به آن پشت میکند و بر سر مردم منت میگذارد که «ما از تعطیلاتمان گذشتیم و برای شما بازی کردیم.» انگار تنها اصل تغییرناپذیر زندگی فوتبالی سردار، «قربان بردیف» است؛ بقیه عشقها زود به زود رنگ میبازند. این معجون غریب وقتی با افت فنی و برخی حواشی زرد و عجیب همراه شد، کمکم رنگ معصومیت را از چهره سردار ربود و پایگاه اجتماعیاش را متزلزل کرد؛ آنقدر که این اواخر بزرگترین جرم کیروش، اصرار به دعوت از او با وجود خداحافظیاش از تیم ملی تلقی میشد.
حالا جام ملتهای دوم سردار دارد از راه میرسد. مسابقاتی مثل این، شبیه «امتحان نهایی» هستند؛ یعنی کارزاری که حتی شاگردهای تنبل و بیانضباط هم میتوانند با خروج سربلندانه از آن، همه کمکاریهای طول ترم را جبران کنند. حالا باید امیدوار باشیم این جام ملتها، مهمترین استعداد فوتبال ایران را به دامان مردم برگرداند. خبر خوب این است که سردار در بازی دوستانه با قطر بعد از 12بازی برای تیم ملی گل زد. ما منتظر میمانیم؛ منتظر اینکه سردار درون زمین از ساقهای پایش اعاده حیثیت کند و بیرون از آن، از معصومیت چهرهاش. کاش این انتظار، بیپاسخ باقی نماند.