صدای خون در آواز تذرو
میلاد حسینی| روزنامه نگار
دهه 60 دههای خاص و البته دشوار برای هوشنگ ابتهاج بود؛ همچون سایر نویسندگان و روشنفکران زمانه. سایه، روزهایی سخت را از سرگذراند و شعرهایش راوی سختی بود. اما چیزی متفاوت درون این تصویرسازی شاعر از روزهای سخت نهفته بود و آن میل عجیب به امیدواری بود؛ امیدی که ابتهاج در بسیاری از شعرهایش درست در لحظات پایانی به میان میکشد و دعوت به امیدواری میکند.
او سالها بعد هم یادآوری میکند که «امید هیچ معجزی به مرده نیست» و باز تکرار میکند که «زنده باش!» . در «یادگار خون سرو» هم میان تصویر اندوهی تاریخی سعی میکند نوری کمرنگ از امیدواری را زنده نگاه دارد. «اما به چشمهای تو ای چشمه امید/ شب پایدار نیست». سایه، مدام تکرار میکند که قلب آدمی به امیدی که در آن جاگرفته میتپد.
او سراسر در عصر بحران بود و هست و همین نگاه او را ارزشمند میکند؛ نگاهی که در آن خورشید از شبی سرد همچون آتش سرش را از زیر خاکستر بلند میکند. «دلا دیدی که خورشید از شب سرد/ چو آتش سر ز خاکستر برآورد» و بعد جهانی گلگون از خون را تصویر میکند که خونها به ثمر نشسته و از خون دلها، سروها قد بلند میکنند. سایه یادآوری میکند که زندهماندن امید بینتیجه نیست، اما نباید فراموش کرد... و تأکید میکند «دلا این یادگار خون سرو است».
کتاب «یادگار خون سرو» مشتمل بر 20 شعر از هوشنگ ابتهاج است که اوایل دهه 60 منتشر شد. یادگار خون سرو دفتری است متفاوت با دیگر کارهای سایه در زمان انتشارش؛ مجموعهای از شعرها که بیش از هر چیز یادآور تاریخ است. او که اعتقاد داشت شاعران برترین تاریخنگاران عصر خود هستند در یادگار خون سرو تلاش میکند تا به تاریخ نزدیک شود و آن را به رگههایی انسانی پیوند بزند. «آنجا که تاریخنویسان متوقف میشوند، شاعران آغاز میکنند» و هوشنگ ابتهاج روایتی از درون انسان را آغاز کرد تا صدای تاریخ باشد.
به یادگار خون سرو که فکر میکنم چه چیزی یادم میآید؟ طبیعتا اولیناش خود شعر درخشان ادگار خون سرو است. اما مسئله دیگر ماندگاری این شعرها در ذهنهاست.
شاعران این بخت را دارند تا کلماتی که نوشتهاند بیکموکاست در ذهن مخاطب حک و عینا تکرار شود. برخلاف داستاننویسان که بیشتر با ماجرا و صحنههایی که روایت شده در ذهنها به یاد آورده میشوند.
یادگار خون سرو سایه بارها خوانده و موسیقیهای زیادی با این شعر ساخته شد و آنقدر روایت درخشانی دارد که دههها بماند و بازخوانده شود و هر نسل خاطره خود را از شعر داشته باشد. به یادگار خون سرو که فکر میکنم جدیتر میشوم که باید همین کورسوی امید را حفظ کرد که ما همیشه در عصر بحران زیستهایم و از شبهای سرد رهایی نداریم.