فضای مجازی در تسخیر تصویرهای اغراق شده
یک جای کار میلنگد
نفیسه مجیدی زاده:
موهای آمبره، مژههای مصنوعی دائمی، لبها و گونههای پروتزشده، بازوهای ورمکرده، گیسهای طبیعی و مصنوعی اکستنشنشده، چسب روی بینی، ابروهای تتوشده و هفتقلم رنگ روی صورت، فقط بخشی از تغییراتیاست که رد آنها بر چهره و ظاهرشان نشسته است.
این تصویرها در حال تسخیر فضای مجازی و دنیای واقعی هستند و این یعنی یک جای کار میلنگد. بله، وقتی 90درصد از شاگردان یک کلاس آرایشگری در ترکیه، ایرانی هستند یعنی این تقاضا در ایران، بالاست و یک جای کار میلنگد؛ یعنی در ایران، زیبایی، جوانی، تناسب اندام و سلامت، در موارد قابلتوجهی، دارد تبدیل به امری بیمارگونه میشود. حالا کسی در راه شرکت در کلاس آرایشگری ترکیه است و ما همراهش میشویم.
اول: در سالن انتظار
کارت پرواز را توی دستات میچرخانی و در انتظار زمان پرواز هستی. آن بیرون، هواپیماهای غولپیکر آماده میشوند و مراحل سوختگیری و بازدیدهای فنی را طی میکنند؛ کارهایی که تو از آن سردرنمیآوری؛ کار تو با رنگهاست و با قیچی و...! تو برای خودت رنگهایی میسازی که خلبانها در خواب هم نمیبینند و حالا هم برای همین در راه یک کلاس آموزش رنگ خاورمیانه هستی و باقی قضایا اهمیتی ندارد... .
ماجرا به یکسالونیم پیش برمیگردد؛ وقتی عاطفه صفحه اینستاگرام این آرایشگر فوقالعاده را نشانت داد و شگفتزدهات کرد. همانموقع فهمیدی که قبل از تو مشتریانت هم نیّر* را میشناختهاند و تو چقدر از همه عقب بودهای!
بعد از آن، در اینستاگرام کارهایش را دنبال کردی؛ یکسالونیم با آه و حسرت! تا اینکه 2ماه قبل نیر در صفحه اینستای خود پستی گذاشت و اعلام کرد که در ترکیه کلاس آموزشی دارد اما هیچ توضیحی در مورد اینکه قرار است چه آموزشی داده شود، نبود؛ فقط شماره تلفن یک شرکت برای هماهنگی در ایران، اعلام شده بود؛ همین! فردای آن روز تماس گرفتی و خانمی که ثبتنام میکرد، گفت: «اگر میخواهی ردیفهای جلو باشی باید خیلی زودتر، ثبتنام و پولش را پرداخت کنی». هزینه صندلیهای قسمت ویآیپی که شامل ردیفهای اول و دوم میشد 4میلیون تومان و از ردیف دوم به بعد 3میلیون و 500 هزار تومان میشد. تو ثبتنام کردی و امیدوار بودی که در ردیفهای جلوتر باشی. همه اینها را به من گفتی و رفتی. و قرار شد مثل یک گزارشگر، هر شب وقتی که به هتل برگشتی، برایم پیام صوتی بگذاری!
دوم: هواپیمایی برای آرایشگرها!
هر شب هندزفری را در گوشهایم میگذارم و صدایت را میشنوم. برای تو، فقط دیدن او مطرح نیست؛ فکر میکنی که این دوره آموزشی در آینده کاریات تأثیر زیادی خواهد داشت و کافیاست بتوانی با او عکسی بگیری؛ دیگر تمام است!
در هواپیما آرایشگرهای زیادی را میبینی که برای شرکت در همایش آمدهاند؛ این را از حرفهایشان میفهمی؛ بعضیها گروهی آمدهاند و بعضیها با خانواده. «یعنی اینها صندلی چندم هستند؟»؛ فعلا مشخص نیست. چشمانت را میبندی و میخوابی... و میترسی که همه اینها خواب باشد. آیا این همه میل به زیبایی فقط در کشور ما وجود دارد؟ باید به همایش بروی و از نزدیک ببینی که آرایشگرهای خاورمیانه چه هجومی میآورند و تو فقط یکی از آنها هستی!
دنیای سماتیک
با دکتر مرتضی کریمی ـ دانشجوی دکتری انسانشناسی فرهنگی دانشگاه تهران ـ در این رابطه صحبت میکنم و او معتقد است که اهمیتدادن به بدن، مختص ایران نیست و در همه دنیا رایج شده است. میگوید: «البته در همه دنیا بدن، مهم و محل تقابلهای اخلاقی و ارزشهای اجتماعی شده و همانطور که برایان ترنر میگوید جامعه مدرن، یک جامعه سماتیک (بدنی، جسمی) است. تأکید جامعه بر مصرف، لذت، میل و تمایزگذاری، قسمتی از بیان و بازنمود هویت شخصیاست. در جامعه سماتیک و مصرفگرا، بدن، ماشین تولید این لذت و تفاوت است؛ پس هر چه این بدن، جوانتر، خوشاندامتر، زیباتر و سالمتر باشد، ارزش مبادلهای بیشتری دارد و ارزش اجتماعی بیشتری دریافت میکند. نمونههایی مثل تغییر جنسیت، شبیهسازی انسانی، اهدای عضو و حتی خودکشی و... مسئله اخلاقی محسوب میشوند اما در عین حال، به بدن مربوط هستند؛ بنابراین بدن، مهم شده و تمام ارزشهای اجتماعی و مادی، به بدن ربط دارند».
سوم: بویوکآدا و دیگر هیچ
پیامهای صوتی امروز متفاوت است؛ در پیام اول، شاد و خندان هستی و در پیام دوم، ناامید! در پیام اول از جزیره بویوکآدا میگویی. زیر درختانی که پر از گل است ایستادهای و میوههای رنگارنگ، بزاق دهانت را جمع میکنند؛ توتفرنگی، انجیر، گلابی، زالزالک و میوههایی که حتی اسمشان را هم نمیدانی! در جزیرهای که هیچ وسیله نقلیهای در آن نیست سوار درشکههایی میشوی که توریستها را جابهجا میکنند. معماری عجیب عثمانیها، کلیساهای ساختهشده به سبک یونانی و خانه متروکهای که لئون تروتسکی در دوران تبعید در آن زیسته است را هم میبینی. باورت نمیشود که این جزیره زیبا، روزگاری محل تبعید بوده و حالا محل تفریح است! بعدازظهر در همایش هستی و از دیدن شاگردان نیر جا میخوری! تو خبر نداشتهای که قرار است روز اول، شاگردان نیر آموزش بدهند و لحظهشماری برای رسیدن به روز دوم، آغاز میشود.
چهارم: روز اول؛ 90درصد ایرانی
روز اول همایش، تشریفات عالی و هتل درجهیک به چشمت میآید و بهجرأت میتوانی بگویی 90درصد افرادی که در این سالن بزرگ حضور دارند، ایرانی هستند و از شمال، مرکز، غرب، شمالغربی کشور و اصلا از همه استانهای ایران، نمایندههایی حضور دارند! با افراد زیادی صحبت میکنی و بیشتر به این نتیجه میرسی که همه دنبال مدرک هستند و عکسی که در کنار نیر بیندازند؛ همه معتقدند که اگر با این فرد، عکس داشته باشند در کارشان رشد بیشتری خواهند داشت. مثلا خانمی از خوزستان میگوید: «الان مشتریهای آرایشگاه مدام از ما میپرسند که شما تا حالا نرفتهاید جایی خارج از کشور دوره ببینید؟».
از بقیه کشورها هم هستند؛ تعداد کمی مرد از روسیه، خود ترکیه و کشورهای عربی حضور دارند که خیلی هم ذوق دارند. روز اول فهمیدهای که اروپاییها هم دنبال نیر هستند و او هفته قبل در ایتالیا کلاس داشته که ظاهرا خیلی هم شلوغ بوده و قرار است در دوبی و سوئد هم برنامه داشته باشد. یادم هست نخستین بار که اسمش را به من گفتی، در همه صفحات اینستاگرام، دنبال خانمی گشتم به نام نیر که آموزش آرایشگری میدهد اما پیدایش نکردم. با تو تماس گرفتم و گفتم که اینجا فقط عکس یک مرد هست با ریشهای خرمایی روشن! و فهمیدم که نیر همان مرد است!
شما یک اثر هنری زیبا هستید
دکتر کریمی در ادامه، از دلایل مهمشدن بدن در جهان میگوید: «حالا چرا بدن مهم شده است؟ چرا مثل گذشته همان عواملی که در جوامع پیشامدرن ملاک بودند، دیگر مهم نیستند؟ با مدرنشدن جامعه، اخلاق و ارزشها به سمت عرفیشدن رفت؛ ارزشها نسبی شدند و یکی از عوامل مهم بهوجودآمدن این وضعیت در دنیا، فضای مجازی بود. این نسبیشدن ارزشها، آنقدر وسعت پیدا کرد تا به جایی رسید که خود فرد باید ارزشهایش را تعریف کند.
نهادهای هنجاربخش که به طور سنتی ارزشها را میساختند، از بین رفتند و امروز دیگر آن نهادها آنقدر متکثر شدهاند که افراد از یک نهاد مشخص تبعیت نمیکنند بلکه بین بخشهایی از نهادهای مختلف، دست به گزینش میزنند.
الان یک نفر میتواند بگوید من مذهبی هستم اما در فضاهای غیرمذهبی هم باشد یا برعکس! مثلا در مراسم عزاداری مناسبتی میبینیم که همهجور آدمی میآید و میخواهد اعلام کند که مذهبیاست ولی هر کسی به شیوه خودش. این آدمها میخواهند خودشان ارزشها را تعریف کنند. اینجاست که بدن، منبع خیلی مهمی میشود و بدن شخصی و احساس به بدن، مساوی احساس به خود، مساوی فهم خود یا همان هویت میشود.
فوکو میگوید شما در جامعه مدرن، خودتان را تبدیل میکنید به یک اثر هنری و چون همه امکانات را دارید، میتوانید صورتتان را آرایش کنید و لباس بدوزید. در گذشتهها اینطوری نبود؛ برای آرایش میرفتند آرایشگاه و خیاط از روی الگوهای اجتماعی لباسها را میدوخت اما الان وضع تغییر کرده و هر کسی میتواند خودش را تبدیل به یک اثر هنری کند. و بدن، ماده خام و اولیه این اثر است. وقتی سلف و بدن به اثر هنری تبدیل شود، یکسری مسائل و پیامدهایی دارد که بخشی از آن تابع هنجارهای اجتماعیاست».
عرضه برای تقاضا
با سارا حاصلی ـ روانشناس و مشاور زنان و خانواده ـ درباره حضور آرایشگران ایرانی در کلاس آرایشگری ترکیه صحبت میکنم. او معتقد است که حضور آرایشگرهای ایرانی برای آموزش اصلا ایرادی ندارد اما در همین رابطه، به بحث افزایش تقاضا میپردازد و میگوید: «2سال قبل در یکی از دانشگاههای کشور خودمان و در سطح افراد تحصیلکرده، تحقیقی انجام شد. «ملاک ازدواج» برای 90درصد از مردهای شرکتکننده در این تحقیق، «زیبایی» بود.
این خیلی جای تامل دارد و همین گرایش مردان به زیبایی و اینکه برایشان از هر چیز دیگری بیشتر اهمیت دارد، ناخودآگاه گرایش زنها را هم ایجاد میکند؛ یعنی وقتی زیبایی برای کسی که قرار است تو را بهعنوان شریک انتخاب کند اینقدر اهمیت دارد، ناخودآگاه تو هم این گرایش را پیدا میکنی و ما این مسئله را در مردها هم داریم. مردهای بسیار زیادی هستند که برای اینکه ظاهرشان خوب و جذاب به نظر برسد و همان معیارهایی را که جهان دارد برایشان میسازد داشته باشند، تلاشها و جراحیهای عجیب انجام میدهند و مواد مکمل عجیب و غریب مصرف میکنند. البته نوع جذابیتها در مرد و زن کمی متفاوت است و زیبایی زنانه ـ مخصوصا درکشور ما ـ بیشتر زیبایی صورت به حساب میآید اما در مردها ظاهرا ورزشی و باشگاهیاست؛ به همین دلیل تلاش آقایان برای زیباترشدن، آنقدرها به چشم نمیآید اما این رقابت ایجاد شده و این نگاه وجود دارد».
روز دوم کلاس رنگ خاورمیانه!
پیامهای صوتی امروز را چند بار شنیدم. صدایت پر از هیجان است. تو نیر را میبینی؛ آن هم از ردیف سوم. میتوانی آنچه قبلا در اینستاگرام دیده بودهای را لایو و زنده ببینی! او روی موهای 6مدل رنگ میگذارد. 3مدل را دیشب دکلره گذاشته و 3مدل را از ابتدا تا انتها همانجا انجام میدهد. موی یکی از مدلها را کوتاه میکند و میگوید: «موی کوتاه اصلا به این چهره نمیآید؛ من میخواهم چهره این را عوض کنم» و واقعا با اکستنشن و رنگمویی که برایش میزند چهرهاش تغییر میکند.
تو در کلاس یک آرایشگر خاورمیانه هستی! از هدفون مترجمی که روی گوشات گذاشتهای، میشنوی: «نخستین چیزی که باید در کار رنگمو و آرایش یاد بگیرید این است که قیافه مشتری را دگرگون و زیبا کنید؛ نه اینکه صرفا مویی را رنگ کرده باشید؛ باید با آن رنگمو، کل صورت و فیس مشتری را زیرورو کنید! و تا زمانی که از مواد خوب استفاده نکنید به هیچ طریقی نمیتوانید به این هدف دست پیدا کنید». اسم برندهای مورد استفادهاش را میگوید و خبر میدهد که بهزودی برندی با نام خودش فعالیت خواهد کرد. از همه مهمتر اینکه به شما اجازه فیلمبرداری دادهاند و میتوانید کل زمان را فیلمبرداری کنید.
آنچه ما تولید کردهایم
دکتر کریمی به بحث الگوسازیها میرسد و میگوید: «رسانهها این الگوها را بازتولید میکنند. در رسانههای دولتی، بهظاهر این مسئله نقد میشود اما در همان رسانهها به این میل اجتماعی دامن زده میشود. مثلا در رابطه با مسئله پزشکی زیبایی مثالی بزنم؛ یک بار در تلویزیون، یک برنامه 3قسمتی پزشکی در دست تهیه بود و من هم بهعنوان کارشناس به همراه یک پزشک جراح بینی دعوت شده بودم. من یک جلسه رفتم و نقدی هم به برنامههای تلویزیونی داشتم اما برای 2جلسه بعدی، من را دعوت نکردند و برنامه فقط با حضور جراح بینی برگزار شد. وقتی منتقد حذف میشود، یعنی شما دارید خودتان این الگوها را بازتولید میکنید. این تناقض، جالب است که ما رویهای را حفظ میکنیم اما زیر اتفاقی افتاده که خودمان بازتولید کردهایم. در همین تهران از هر 3نفر، یک نفر بیماری قلبی دارد و ممکن است خودش هم نداند. گاهی شخص مشکل بهداشت دهان و دندان دارد اما میرود پولش را خرج عمل بینی میکند. آدمها بهخاطر بینی یا اندام نامتناسب با الگوهای اجتماعی، نفی میشوند و اینها ارزشهاییاست که ما تولید کردهایم».
وقتی سورپرایز شدیم
سارا حاصلی هم معتقداست: «میشود چند نگاه مختلف به این موضوع داشت. یکی از نگاهها این است که ما از طریق اینترنت و دنیای مجازی، به جامعه جهانی ورود پیدا کردهایم ولی یک ورود ناگهانی؛ مثل اینکه طفلی زودتر از موقع به دنیا بیاید و بدون خبر وارد شود؛ وارد شدهایم و همه را سورپرایز کردهایم و خودمان هم در واقع سورپرایز شدهایم؛ به خاطر اینکه بدون آگاهی و ادراک کافی از این مسائل زیباییشناختی که در جامعه جهانی وجود دارد، صرفا ورود کردهایم و داریم حجم بسیار زیادی از اطلاعات را میگیریم و ملاکهای جهان سرمایهداری که در بحث زیباییشناسی وجود دارد بر ما وارد میشود اما فاکتورهای لازم برای شناختشان را کسب نکردهایم؛ دانش کافی نداشتهایم؛ فقط ملاکها را گرفتهایم و فکر میکنیم باید این ملاکها وجود داشته باشد و صددرصد به مرحله اجراییشدن برسد».
غروب روز دوم: دارد تمام میشود
صدای تو گاهی آرام میشود و با متانت، درس پس میدهد. حالا لحظات پایانی همایش است؛ دارد تمام میشود. به شما مدرکی میدهند که اسم و فامیلتان در آن نوشته شده و خود نیر امضایش کرده است. اینجا مدرکگرفتن و عکسانداختن با نیر، خیلی روی بورس است و قدرت زیادی به تو میدهد! نیر در آخر به شما گفته است: «هر وقت توانستید داشتهها، علم و چیزی که یاد گرفتهاید را در اختیار بقیه بگذارید، آنروز بزرگ شدهاید و اگر ترسیدید چیزی را که بلدید کس دیگری یاد بگیرد، هنوز کوچک هستید و هنوز در کارتان موفق نشدهاید. من جوری در این کار، خودم را موفق میبینم که میگویم هر فرد دیگری که میتواند، این کار را انجام بدهد ولی راه بسیار طولانیای دارند تا به اینجایی که من رسیدهام برسند».
یک ارزش ناهمساز
دکتر کریمی معتقد است همانطور که گاهی در جراحی بینی، هماهنگی صورت از بین میرود و فرد احساس میکند که یک طرف صورتش، کج یا چشمش چپ شده، این رفتارها هم با مجموعه نظام ارزشی اجتماع ما هماهنگی ندارد و این میتواند حجم وسیعی از ضدارزشها و مسائل اخلاقی لاینحل تولید کند.
او میگوید: «جنبه مهمتر قضیه، مسئله اختلال در معنا و هویت است؛ اینکه بحران معنا ایجاد میکند؛ اینکه شما فکر میکنید زیبا یا خوشاندام نیستید یا چون آرایشهای رایج را انجام ندادهاید، متمدن و شهری نیستید و یا بهروز و باارزش نیستید؛ چون مصرفگرا نیستید. و این برای شما بحران ایجاد میکند. چرا دو دختر نوجوان در اصفهان خودکشی کردند؟ چون بازار رقابتی و سیریناپذیر مد و زیبایی، طوری شده که آدمها هر قدر هم که ارزشهای مورد پسند جامعه را داشته باشند و کامل به نظر برسند، باز هم این احساس را دارند که چیزی نیستند و از خودشان احساس رضایت ندارند.
یعنی شما در نظام بههمریخته ارزشیتان اگر همه ارزشهای روز را هم داشته باشید، احساس میکنید چیزی نیستید؛ زیبا و خوشاندام نیستید؛ از بس که الگوها و هارمونی ارزشی به هم ریخته است. نتیجه این تفکر همان است که بینی فرد، سالم و زیبا و بهنجار است اما او باز میرود عمل زیبایی انجام میدهد. اینجا هم از نظر معنایی، صورتی وجود دارد. وقتی یک ارزش ناهمساز مثل یک بینی جراحیشده وارد این صورتبندی معنایی میشود چشم و لب معنایی شما را نامتقارن میکند».
بازگشت: پرواز روی آسمان
آخرین پیامها را در راه بازگشت میفرستی؛ رؤیای جزیره بیوکآدا و تنگه بسفر را گذاشتهای گوشه ذهنت تا هر وقت نیاز بود سراغ آن بروی. الان منتظری که شرکت برگزارکننده همایش، عکس تو و نیر را برایت ارسال کند تا زودتر، تصویر پروفایلت را عوض کنی. حالا در آسمان ایران هستی و فردا برایت روز دیگریاست.
پاتولوژیکها خیابانها را فتح میکنند
و در آخر باز هم به سراغ دکتر کریمی میروم که به درهمریختگی هارمونی ارزشی و هنجاری اشاره میکند؛ «جامعه به سمت مصرف این ارزشهای نمایشی رفته است. در این حالت شما از ارزشهای دیگر بازمیمانید؛ از نظر اقتصادی مصرفگرا میشوید و تولیدکننده نیستید. ما در هر دوره سنی اولویتهایی داریم. اولویت بچه، بازیاست. در نوجوانی، تحصیل و در دانشگاه، پژوهش یا ازدواج، اولویت میشود و در مرحله بعدی، شغل و مهارت، اولویت است و... . اما این ارزشهایی که منطبق با منظومه ارزشی ما نیستند تعادل و هماهنگی را به هم میزنند. همه این ارزشها و اولویتهای افراد را کنار میگذاریم و فقط به یک اولویت که زیباییاست، میپردازیم.
مسئله بعدی این است که ما کاتولیکتر از پاپ میشویم. زیادهروی میکنیم و در مصرف آن کالاهای فرهنگی، از خود آنها هم جلو میزنیم. در جامعه بدنی (سماتیک) به این سمت میرویم که از ظاهری هم ظاهریتر میشویم تا جایی که ارزشهای آنها وارونه میشود؛ مثلا در کشورهای اروپایی، شاید همانقدر که زیبایی مهم است، ورزشکردن و سلامت بدن هم مهم باشد اما اینجا آدمها پول را برای سلامتشان خرج نمیکنند. اینجا آقایان میروند بدنسازی و خودشان را شبیه چیزی میکنند که از نظر زیستشناسی، پاتولوژیک است؛ یعنی وقتی بازوها آنقدر بزرگ میشود که فرد نمیتواند بینیاش را بخاراند، به موجود معیوبی تبدیل میشود که دستش درست بالا نمیآید؛ یعنی از ارزشها به صورت نادرستی تبعیت میکنیم که ربطی به اصل آنها ندارد. به همین تعبیر «بدنسازی» توجه کنید! خود این واژه، یعنی ساختن بدن؛ یعنی بدن چیزیاست که شما میتوانید بهعنوان یک اثر شخصی، یک اثر هنری، آنطور که دلتان میخواهد آن را بسازید. و البته همانطور که گفتم، در ایران همین امر ساده که تا حدود زیادی به زیبایی، جوانی، تناسب اندام و سلامت مرتبط است تبدیل به امری پاتولوژیک میشود.»
* اسم انتخابی گزارشگر به جای اسم واقعی