من از یادت نمیکاهم!
محمود معتقدی/ شاعر
بیگمان چشمانداز تحولات اجتماعی و فرهنگی در قرون 19 و 20 میلادی در اروپا و جنبش مشروطه در ایران، هرکدام بنمایههایی بودند در جهت تحولات مدنی و فرهنگی در جامعه ما. در این رهگذر ادبیات به ویژه شعر فارسی از این منظر با دستاوردهای تازهای همراه گشت. در قلمرو شعر با تغییر ساختاری، شکلی و معنایی پس از دوره بازگشت، فضای شعر در برابر نگرش سنتی به تدریج به سمت نوآوری راه یافت. با ظهور نیما یوشیج، این عرصه فرهنگی از فضاهای قبلی و قالبهای شناختهشده به سمت موقعیتهای دیگر رفت. این تجربهها در آغاز از سوی نیما پیشنهاد شده بودند. پیش از نیما، چهرههای دیگری نیز در این زمینه به فضای مدرن نزدیک شده بودند که بیشتر محتوایی بود، اما تجربه نیما در فرم و محتوا بود.نیما با تخیلی مدرن، پنجرههای تازهای را گشود.
با نظریهپردازی درخشان ضرورت تغییر را مطرح کرد. در پیوند با مسائلی از این دست شاعر به موقعیتهای ادبی و عاطفی نیز توجه داشت و اغلب سرودههایش با نمادگرایی دستاوردی شد برای ساختارکردن نظام تازه شعری که تصویرها بر آن افزوده شده بود.
«افسانه» افکار عمومی را متوجه حرکتی تازه کرد. شکی نیست که مبانی ذهنی و زبانی شاعر در گذر زمان محورهای تازهای را فراهم کرد و موج نویی را در ادبیات به وجود آورد. آنچه نیما عرضه داشت، نوعی ساختارشکنی بر بستر فضاهای محتوایی و اندیشهای بوده است. نشانهشناسی چهره فقر و تفاوتهای طبقاتی و تقابل رنج و شادی در شعرهایش میدان داوری تازهای را به وجود آورد.
در پیوند با چنین مقولهای اندیشههای شاعرانه نیما در داوری سنتگرایان در روزگار خود مقوله مهمی بود. نیما در دفاع از راهش از هستی شعریاش چنین یاد میکند:
«من زندگیام را با شعر بیان کردم. من اینطور به سر بردم. احتیاجی ندارم کسی بپسندد یا نپسندد. خواستم دیگران هم بدانند چگونه میتوانند بیان کنند. زندگی من با دیگران آمیخته است.»