علیرضا محمودی /دبیر گروه ادب و هنر
این روزها، قاعده ابلاغ حکم مدیریت فرهنگی، دعوت به چالش بازی باخت- باخت یا دعوت به مراسم گردنزنی است. کلاه مدیر فرهنگی در دورانی که درآمدهای نفتی در جاهای مهمتری باید سوخت شود، نمد چشمگیری ندارد. در 4دهه اخیر، روش مدیریت فرهنگی این بوده که مدیران، سیاست نظارت و هدایت را با چاشنی حمایت به خورد هنرمندان میدادند و تعریف مجوزفرهنگی با تعارف وام بند«ج» همراه بوده است. وقتی مدیرفرهنگی نمیتواند دست به جیب کند و پروژههای فرهنگی را هل بدهد، چیزی جز ماشین مجوز نیست.
داستان مدیریت فرهنگی فارسی یک داستان کوتاه نیست. یک پاورقی مسلسل است که ضدقهرمانان آن، در ابتدای هر قسمت قرار بود قهرمانان تعادل، توازن و تقارن، احیاگر ارزش و منجی رونق باشند، به آثار فاخر فخر بفروشند و از شرافت آثار شریف پاسداری کنند. اما این قهرمانان خیلی زود از چشم همه میافتادند. فرقی نداشت که از مدیران دست پایینی نزدیک بودند یا از مأموران اعزامی به مناطق دوردست، از هنرمندان یا هنرشناسان، در شناخت میلان کوندرا و جوزف کنراد مشکل داشتند یا فرقی برای عملهجات طرب طهران و طرفداران مشرب ساموئل بکت قائل نبودند، همه آنها در ابتدا با یک تناقض سرشان به سنگ میخورد؛ از یک طرف هنرمندان یقهشان را میگرفتند که فضای فرهنگی را از هر ناهنرمندی پاک کند و نگذارد زمین بازی هنر، جای جلوهگری کسانی باشد که نان سیاست را با قاتق هنر لقمه میکنند. ازطرف دیگر وزرا ، وکلا و مدیرانی بالادستی، فقط در یک صورت به آنها رخصت رفتن در گود را میدادند که صحنه فرهنگی کشور را برای هنرنمایی آنها مهیا کند و با پشتوانههای مالی و سیاسی و به بهانههای هدایتی و نظارتی سهم مناسبی از این سفره نصیب آنها کند. مدیر جدید هنوز چای اول مدیریت را هورت نکشیده، حال قهرمانان تراژدیهای یونان را به شکل عمیقی درک میکرد. اگر سفرهاش را از اهل سیاست جدا میکرد، سرش به سنگ میخورد. هنرمندان دستخالی و بیاعتماد چطور باید به کسی که هیچ فرقی با قبلیها نداشت اعتماد کنند. مدیران قبلی از رشته اعتماد هنرمندان و نویسندگان نخ نازکی هم باقی نگذاشته بودند. در یک دولت چهارساله زمانی برای اعتمادسازی نیست. وقتی اجرای سیاستهای کلان فرهنگی در سایه سیاستهای روزمره دولتهای مستعجل، از حد تجلیل از پیشکسوتان فراتر نمیرود و در جنگهایجناحی و خاکریزهایگروهی، ارشاد بر فرهنگ، هدایت بر نظارت، مصلحت بر سیاست و سرمایهگذار بر سرمایهگذاری غالب است، پس آدم عاقل با کسانی نشست و برخاست میکند که هوای او را در دولت و مجلس و جاهای مهم دیگر داشته باشند نه هنرمندانی که یا معلومالحالند یا مغضوب الاثر.
در چنین فضایی وقتی خبری از رفتن و آمدن کسی در مدیریتهای دولتی فرهنگی میآید، همه قبل از اینکه بپرسند سابقهاش چیست، میپرسند با کدام گروه و جناحی نشست و برخاست دارد. مدیرفرهنگی بیش از آنکه برای حل تناقضها بهکار دعوت شود، برای تداوم آنها حکم میگیرد. چون هیچ دولتی وقت و حوصله این را ندارد که با اجرای سیاستهای فرهنگی کلان کشور و حرکت به سوی خصوصیسازی فرهنگی به سری که درد نمیکند دستمال ببندد. پس مهمترین ویژگی مدیر فرهنگی شنیدن نقدها در مجامع عمومی و تحمل ناسزاها در محافل خصوصی است تا هنرمندان حرفی برای گفتن نداشته باشند و منتقدان بهانهای برای حمله کردن.
حالا که به لطف قانون و اصرار مجریان کنار گذاشتن بازنشستهها در مدیریتهای فرهنگی، اجباری شده و سلطنت بیپولی در گاوصندوق مدیران فرهنگی جاخوش کرده، مدیریت فرهنگی دچار بحران عمیقتری شده و پیدا کردن مدیر برای سمتهای فرهنگی سختتر. مدیران جوان تمایلی به چنین چالش بیهیجانی ندارند و با تجربهها هم میدانند که فقط با حرف نمیشود هنرمندان را راضی کرد.
این روزها خیلی از ناشران و تهیهکنندگان، مجوز فعالیتهای فرهنگی دارند و سرمایه ندارند. آنها محقند که دنبال نهادهایی بروند که هم قدرت مجوز گرفتن دارند و هم پول کافی دستمزد دادن. مدیران فرهنگی دولتی جدید علاوه بر توانایی در ادامه تناقضهای فضای فرهنگی باید کار دیگری هم بلد باشند. آنها باید ظاهر همهچیز را حفظ کنند و در کنار نهادهای تازه نفس تولید کنند که همه هنرمندان ایران را دور خود جمع کردهاند، همچنان مدیریت دولتی را مؤثر نشان بدهند. بدون شک چنین فضای تجربه نشدهای در فرهنگ دولتی ایران، باعث تجربههای تازهای در نقل و انتقالات مدیران فرهنگی خواهد شد؛ مدیرانی که توانایی چندگانه خود در جوش دادن اشتراکات گروهی سیاسی را بروز بدهند و در هنگام برپایی جشنوارهها، قانون تقسیم جوایز را با دقت اجرا کنند و امیدوار باشند که خزان وامهای حمایتی در قدم باد بهار تمام خواهد شد و دوباره با سیاستهای هدایتی و نظارتی به صحنه بازخواهند گشت و قدرت سفارشیسازی را از دفتر مدیران نهادهای دیگر به دفتر خودشان منتقل خواهند کرد.
تا آن روز به جای فیلمهای گروه هنروتجربه و گالریهای شمال تهران و تماشاخانههای پیشرو باید در حکمهای مدیریتی فرهنگی دنبال تولد ستارهها و بازگشت کهنهسوارها باشیم. مدیریت در «شرایط حساس کنونی» اگر هنرهشتم نباشد، کم از باقی هنرها نیست.
یکشنبه 13 آبان 1397
کد مطلب :
36463
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/Gxp0
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved