در جستوجوی «خویشتن»ها
ابوالفضل جلیلی/ کارگردان سینما
اینسو و آنسو، در ترددهای روزانه، سرصحنه فیلمبرداری و خلاصه هرجا و همهجا با کسانی روبهرو میشوم که بیخیالی، ویژگی و مشخصه همه آنهاست. کسانی که به هیچ چیز دل نمیبندند، اما دلبسته هیچند. در جستوجویی نامرئی عمرشان را به سر میبرند بیآنکه خودشان را پیدا کرده باشند. سرهایی که خم شده است روی صفحه اینستاگرام. گاهی فکر میکنم اگر اینستاگرام را از آنها بگیری امکان زندگی برایشان دیگر وجود نخواهد داشت.
سرصحنه فیلمبرداری از همهجا علاقهمند به سینما میجوشد، از زمین عاشق سینهچاک بازیگری میروید. وقتی به یکی از اینها میگویم فقط یک جمله با احساس بگو، نمیتواند. میگویم نمیتوانی چون احساساتت رقیق نیست. چون موسیقی رپ ذهنت را مسدود کرده. میگوید موسیقی سنتی غمگین است. میگویم چون زندگی ما، مثل تاریخ ما غمانگیز است. روزگار ما زمانه تخصصهای یکشبه است؛ دورهای که اهل فن واقعی در هر رشتهای دارند توی خیابانها مسافرکشی میکنند و کسانی که زحمتی برای آموختن نکشیدهاند، جای آنها را گرفتهاند. در گذشته برای خبرنگار شدن، برای بازیگر شدن و در کل برای حرفهای شدن باید از اول مسیر، راه را با آموختن طی میکردی.
پس از سالها مجموعه آموزشها و تجربهها به شکل تخصص شکوفا میشد. اما این روزها کسی اهل طیطریق نیست. نردبان دیگران را میشود گرفت و بالا رفت. وقتی چنین شد در واقع به انصاف پشتپا زدهایم. همین میشود که در رفتارها و کردارها یک جو مهربانی نمییابی. همین است که هرچه سراغ مهربانی را بگیری آن را نمییابی. در روزگار راحتی و فراوانی تخصصها و متخصص شدنها، لطافت طبع در هیچجا و هیچ کجا دیده نمیشود تا آنجا که زندگی سرد و بیروح میشود. بیش از 10سال است که از این وضع چه در عرصه هنر و چه در پهنه جامعه گله دارم اما گوش شنوایی نمییابم.
انگار لیوان آب و خاک و نمک و شکر در دست داریم. وقتی از جداکردن اجزای این معجون گلآلود عاجز میمانیم شروع میکنیم به هم زدن تا ببینیم چه به دست میآید، کسی هم نیست بگوید لطفا لیوان را زمین بگذارید؛ هم زدن کار را خرابتر از چیزی که هست میکند. هممیزنیم و در جستوجویی نامرئی عمرمان میگذرد؛ عمر ما در جستوجوی «خویشتن»ها.