قصههای کهن
![زمان به خویشتن](/img/newspaper_pages/1401/11-Bahman/08/zendegi/10-06.jpg)
ابوحازم مکی به قصابی گذر کرد که گوشت فربه داشت.
قصاب گفت: «از این گوشت بستان.»
گفت: «سیم ندارم.»
گفت: «تو را زمان دهم.»
گفت: «من خویشتن را زمان دهم، نیکوتر از آنکه تو مرا زمان دهی و من خود را آراسته گردانم.» قصاب گفت: «لاجرم استخوانهای پهلوت پدید آمده است.»
گفت: «کرمهای گور را هم این بس بود!»
تذکرهالاولیا - عطار نیشابوری