فرهنگ؛ نخستین قربانی
حمیدرضا زاهدی/ مترجم و روزنامهنگار
راننده اتوبوس در ایستگاه توقف کرده است. در اتوبوس نشستهایم. صدای نعرههایی را میشنویم که جوان موتورسوار بیرون اتوبوس راه انداخته. اصرار دارد راننده پایین بیاید. موتور را طوری پارک کرده که اتوبوس نتواند راه بیفتد. راننده که پیش از حادثه درباره توانایی و کسوت خود سخن میگفت، سیگارش را از پنجره به بیرون پرت کرده و سیگار بهصورت و چشم موتورسوار خورده است. هردو مقصرند؛ راننده که سیگار میکشیده و موتورسوار که بدون کلاه ایمنی موتور میرانده است. نمیدانیم از کی حمایت کنیم تا مردم بهکار و زندگی خود برسند.
جوان اصرار دارد خود را بچه تهران بنامد. با مشت به در و دیوار اتوبوس میکوبد و فحاشی میکند و حرفهای رکیک میزند. دیوانهوار به در و دیوار اتوبوس میکوبد. چنان فریاد میزند که خانمهای ته اتوبوس هم بشنوند. به خواست راننده به 110زنگ میزنم. اشغال است. از اتوبوس پیاده میشویم و راه میافتیم برای اتوبوس بعدی. هیچیک نه رعایت حال مردم را کردهاند و نهرعایت حق یکدیگر را. هیچیک قابل دفاع نیستند. انگار راهحل همه مشکلات برای هم شاخوشانه کشیدن شده است. از موتورسواری که توی پیادهراه از کنارت ویراژ میدهد و وقتی اعتراض میکنی فحشی هم نثارت میکند و میگذرد گرفته تا...
آنها که با کمال خونسردی همه ابزار فرهنگی را یک به یک کنار میزنند و در مدیریتهای فرهنگیشان هم تنها به سیاسیکاری نگاه میکنند، حالا بیایند و ببینند که چه بلایی سر شهر و مناسبات آدمهای شهر آوردهاند. فرهنگ نخستین قربانی است و شهری که هر روز بیشتر هویت میبازد، مصداق کامل قربانیشدن در این اوضاع است.