• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
یکشنبه 17 دی 1396
کد مطلب : 3381
+
-

چرایی اقبال مردم ایران به مناسبت‌های غیرایرانی در گفت‌وگو با سعید معیدفر

نشانه صلح‌دوستی بهانه‌ای برای شادی

نشانه صلح‌دوستی بهانه‌ای برای شادی

میترا فردوسی:

صحبت از جشن و شادی که می‌شود، تقویم ما  کمترحرفی برای گفتن دارد اما مردم، از هر چیزی برای شادی و خوشحالی استفاده می‌کنند.

سال‌‌هاست که  انواع جشن‌ها و تم‌های خاص مهمانی خارجی نیز به‌سرعت وارد فرهنگ ما شده‌اند و برای خیلی‌‌های دیگر هم هنوز جا هست.

 در روزهای گذشته دیدیم که بساط جشن کریسمس و سال نوی میلادی حسابی فراگیر شد و تزئینات کریسمسی، ویترین‌های شهر را به تصرف خود درآورد.

گوشه خانه بسیاری از ایرانی‌ها هم برای یک درخت کاج و آویزهای رنگی‌رنگی و هدیه‌هایی که بابانوئل با خود آورده بود، جا باز شد. به‌ناگاه اینستاگرام هم پر شد از یک بابانوئل مهربان که در عکس‌ها رو به دوربین لبخند می‌زند.

استقبال مردم از این جشن و آیین به قدری بود که تعجب خیلی از جامعه‌شناسان و تحلیل‌گران اجتماعی را برانگیخت. از آنجا که فرهنگ ایرانی با همه مسائلش موضوع این صفحه است، در این شماره سراغ واکاوی روی خوش نشان‌دادن فرهنگ ایرانی به آیین‌ها و مناسک کشورهای دیگر رفتیم و سعی کردیم ابعاد ماجرا را در گفت‌وگو با دکتر سعید معیدفر که در محافل دانشگاهی او را با پژوهش‌هایش در حیطه جامعه‌شناسی مسائل اجتماعی معاصر در ایران می‌شناسند، بشکافیم.

 

چندصباحی‌ست که مناسبت‌های مردم کشورهای دیگر در ایران به رسمیت شناخته شده و حتی جشن گرفته می‌شود. این اواخر به مدد شبکه‌‌های اجتماعی، پای این مناسبت‌ها بیش از قبل به عرصه اجتماعی ما باز شده و مشتریان بیشتری برای جشن‌گرفتن این مناسبت‌ها پدید آمده‌اند؛ مثلا در همین‌ ماه اخیر شاهد بودیم که ویترین خیابان‌ها پر از المان‌‌هایی ‌شد که مربوط به جشن کریسمس و سال نوی میلادی است. این موضوع در مورد برگزاری جشن‌های مشابه  هم مصداق دارد. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟ 

از آنجا که امکان دسترسی به عدد و رقم نداریم و مراکز پژوهشی مستقلی هم برای بررسی و مطالعه چنین تغییری شکل نگرفته‌اند، فقط می‌‌توانیم به نمود کنش‌های جامعه اکتفا کنیم.

نمی‌دانیم گستردگی چنین پدیده‌ای تا کجاست. اگر مراکز پژوهشی و آماری مستقلی برای بررسی و ارزیابی تغییرات داشتیم، می‌توانستیم دقیق‌‌تر و عمیق‌‌تر نظر بدهیم. همان‌طور که اشاره کردید، سال به سال میزان کنش‌ها و توجهات جامعه به نمادهای غربی و مسیحی بیشتر می‌شود.

این مسئله را می‌توان به شیوه‌های مختلف تحلیل کرد. جامعه ایران از گذشته، چندفرهنگی بوده است.

چندفرهنگ‌گرایی و تبادل فرهنگی در طول تاریخ چطور عمل کرده است؟ 

ایرانیان ازجمله اقوام و مللی بوده‌اند که تغییراتی را که در همسایگی آنها و در دنیای بیرون رخ می‌داده به خود می‌گرفته‌اند و در مقابلش مقاومت نشان نمی‌داده‌اند. ایرانی‌ها از قدیم، الگوهای دیگران را نیز در فرهنگ خود جای می‌دادند و حتی به شکل‌های تازه‌ای درمی‌آوردند.

به قول ویل دورانت «ایرانی‌ها همیشه سنتزگرهای فرهنگی ماهری بوده‌اند».

آنچه امروز به‌عنوان فرهنگ و تمدن ایرانی می‌نامیم، حاصل سنتز منحصربه‌فردی از فرهنگ اقوام و ملل مختلف دنیاست.

در شرق و غرب ایران همیشه اتفاق‌هایی می‌افتاده و ایران محل ترانزیت فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به حساب می‌آمده است؛ خصوصا در گذشته که هنوز قاره آمریکا کشف نشده بود، ایران در کانون مبادلات فرهنگی و تمدنی قرار می‌گرفت.

یکی از مسائلی که سیاحان و جهانگردان و حتی شرق‌شناسان در مورد فرهنگ ایرانی ذکر کرده‌اند، غریبه‌پرستی ایرانی‌هاست؛ به‌نظر شما اینکه ما مناسک و مراسم ملت‌های دیگر را حتی بیش از آیین‌های خودمان به رسمیت می‌شناسیم می‌تواند به این خصلت مربوط شود؟

بله. به تعبیری، ایرانی‌ها مهمان‌نواز و حتی از دید بعضی‌ها غریبه‌پرست بوده‌اند یا هستند.

ایرانیان غریبه‌ها را طرد نمی‌کرده‌اند بلکه اتفاقا آنها را در کانون توجه قرار می‌داده‌اند و سعی می‌کرده‌اند با آنان مراوده داشته باشند؛ حتی گاهی ویژگی‌‌های فرهنگی و شخصیتی خود را تا حدی به تعلیق درمی‌آورده‌اند تا یک بیگانه احساس بیگانگی نکند بلکه با فرهنگ و تمدن ایرانی احساس مؤانست داشته باشد.

یکی از دلایلی که امروز در ایران، ولنتاین، کریسمس و هالووین را مورد احترام قرار می‌دهند همین است.

ما ایرانی‌ها حتی اگر مخالفت‌هایی با هم داشته باشیم، نسبت به سایر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها رویکردی دوستانه بروز می‌دهیم.

یک بخش از مناسبت‌‌هایی که گفتید مربوط به همین همزیستی فرهنگی و تمدنی‌است که پدیده جدیدی نیست. وجه دیگر، می‌تواند مربوط به غلبه تمدنی غرب باشد.

بی‌تردید در چند قرن گذشته، غلبه تمدنی و فرهنگی مغرب‌زمین را شاهد بوده‌ایم و آنها توانسته‌اند در همه زمینه‌های فرهنگی، هنری و... فعال، نوآور و کارآمد باشند؛ درحالی‌که فرهنگ و تمدن مشرق‌زمین منفعل ماند. این غلبه الزاما از نظر نظامی نبود بلکه جنبه فرهنگی، علمی و تمدنی داشت.

در این شرایط، فرهنگ‌های مغلوب، تا‌حدی به سمت ویژگی‌ها، ارزش‌ها و نمادهای فرهنگ غالب می‌روند و به آن می‌بالند.

بسیاری از تحلیل‌گران با نگاه سرزنش‌گرانه، به اقبال مردم نسبت به آیین‌های بیگانه و به‌اصطلاح غربی می‌نگرند و این رفتار را نوعی غرب‌زدگی و بی‌هویتی فرهنگی می‌نامند که باید جلویش را گرفت (با این پیش‌فرض که اگر مثلا این آیین‌ها متعلق به کشورهای همسایه و شبیه خودمان بود هم ما را شیفته می‌کرد؟)؛ چقدر با این تحلیل موافق هستید؟

در جامعه خودمان نیز گاهی می‌بینیم که طبقات پایین برای اینکه احساس بدی نداشته باشند متأسی از ارزش‌های طبقه بالاتر می‌شوند که ما اسمش را «طبقه برای خود» می‌گذاریم؛ یعنی طبقه‌ای که گرچه جایگاه پایین‌تری دارد، می‌خواهد با تأسی‌جستن از طبقه بالاتر که مورد توجه و دارای اعتبار بیشتری است، به اعتبار و احترام برسد؛ مثلا طبقات پایین، مانند طبقات بالا لباس می‌پوشند و سبک زندگی آنها را انتخاب می‌کنند؛ اگرچه به لحاظ مادی، همان توان را نداشته باشند.

فرهنگ و تمدن غربی در جامعه ما و بسیاری از کشورهای مشرق‌زمین، فرهنگ و تمدن غالب به حساب می‌آید؛ به همین دلیل، نمادها و نشانه‌‌های آن نیز مورد توجه است.

بعد از انقلاب سال57 و حتی قبل از آن، زمانی که گرایش‌های سوسیالیستی و کمونیستی علیه غرب و سرمایه‌داری مغرب‌زمین به‌وجود آمد، چند دهه با نمادها و نشانه‌های فرهنگ غرب مبارزه می‌کردیم و آن را تحت عنوان غرب‌زدگی می‌شناختیم و سعی می‌کردیم که «خودمان باشیم». بعضی انقلاب‌هایی که در مشرق‌زمین اتفاق افتاد از جمله انقلاب سال‌57، در واقع کنشی نسبت به گرایش‌های مسلط ضدامپریالیستی، ضدسرمایه‌داری و ضدغربی بود که اتفاقا از خود غرب شروع می‌شد.

مارکس که خودش یک فرد غربی است، نوعی ضدیت با فرهنگ و تمدن سرمایه‌داری و غربی نشان می‌دهد.

اگر تقویم را ورق بزنیم می‌بینیم که در آن  مناسبت‌‌های رسمی شادی کم‌تعداد است.

به نظر می‌رسد که مردم دارند با افزودن مناسبت‌های شاد که حتی مایه مذهبی هم دارد (مثل تولد حضرت مسیح(ع)، جشن شکرگزاری و...) تقویم شخصی‌شان را پروپیمان می‌کنند!

 اگرچه ملت ما هیچ فرصتی را برای شادی از دست نمی‌دهند. شادی‌های عمومی و جمعی در جامعه ما به‌شدت کم شده‌اند.

حتی نوروز که ظاهراً عید است و روزهای تولد ائمه، بازنمود چندانی در شادی‌های جمعی ندارند و شاید نهایتا به شادی‌های فردی خلاصه شوند. چهارشنبه‌سوری و سیزده‌به‌در، شادی‌های نسبتا جمعی ما به شمار می‌روند که  از سوی بعضی سیاستگذاران کشور، منع و طرد می‌شوند.

تأسی از مناسبت‌های مسیحی و اروپایی، می‌تواند واکنشی به محدودیت‌های داخل کشور و نقصان شادی‌های جمعی باشد.

بعضی سیاستگذاران، سعی دارند به مردم بگویند: «فقط پای تلویزیون بنشینید. در روزهای عید نهایتا ممکن است برایتان یک برنامه کمدی بگذاریم که بخندید ولی حق ندارید در جای مشخصی جمع شوید و با هم بخندید یا با هم شاد باشید». کریسمس و مناسبت‌های این گونه می‌توانند این شادی جمعی را ایجاد کنند.

در این ایام، افراد در مراکز خرید تجمع می‌کنند و یک کنش جمعی را با هم مورد تأکید قرار می‌دهند.

آیا فقط ما هستیم که از کشورهای دیگر و به‌خصوص غرب، مناسبت‌ها و المان‌های فرهنگی‌شان را می‌گیریم و درونی می‌کنیم‌یا این اتفاق، محصول جهانی‌شدن است و گاهی چیزهایی از کشور ما نیز وارد فرهنگ‌های دیگر می‌شود؟ 

درست است که امروز فرایند جهانی‌شدن وجود دارد و امکان کنشگری را به گروه‌ها، فرهنگ‌ها، اقوام و تمدن‌های مختلف در شبکه‌های اجتماعی و اینترنت می‌دهد و در مجامع مختلف تبادل فرهنگی انجام می‌گیرد اما همیشه باید در نظر داشت که مراکز جهانی که قدرت اقتصادی، فناوری و حتی تولید محصولات فرهنگی بیشتری دارند، قاعدتا تأثیرگذارتر می‌شوند. در حوزه فرهنگ و تمدن نیز کشورهایی که منابع عظیم اقتصادی خود را در تولید محصولات فرهنگی به کار گرفته‌اند، غالب می‌شوند.

ارقام این بودجه‌ها در کشورهای توسعه‌یافته شاید چند برابر کل بودجه سالانه کشور ما باشد. هالیوود سالانه هزاران فیلم با رویکردهای مختلف برای طیف گسترده‌ای از مخاطبان تولید می‌کند؛ پس مسلماً حوزه تأثیرگذاری آن، به‌مراتب بیشتر از سینمای ماست که با محدودیت‌های زیاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دینی همراه می‌شود.

نمی‌توان گفت از سمت ما به سمت آنها تبادل فرهنگی وجود ندارد. اکنون بعضی مراسم و آیین‌های چین، هند و اندکی هم از کشور خودمان بر حوزه‌های فرهنگی دنیا تأثیر می‌گذارد اما سهم ناچیزی دارد.

برای اینکه بتوانیم فرهنگ و تمدن ایرانی را به بقیه دنیا تسری دهیم باید چه کنیم؟

به نظرم زمینه‌اش وجود دارد اما اراده لازم در تصمیم‌سازان کشور نیست.

ما دارای شعرای بزرگ و شخصیت‌های فرهنگی ـ تاریخی ویژه‌ای هستیم ولی قدرت بهره‌برداری از اعتبار آنها را نداریم. کسانی مثل حافظ، سعدی و بسیاری از بزرگان شعر و ادب را داشته‌ایم و داریم. هرسال، سالروز تولد یا مرگ مولانا افراد زیادی را از تمام دنیا به قونیه می‌کشاند،کشوری مثل ترکیه، می‌تواند از موقعیت خودش بهره‌هایی ببرد؛ مثلاً ده‌هاهزار ایرانی را به آنجا بکشاند که پول خرج کنند تا مولوی را که جزو عناصر فرهنگی خودشان بوده، در ترکیه مورد توجه قرار دهند!

در ایران، با مفاخر عظیم فرهنگی و تمدنی خودمان چه برخوردی داریم؟

متأسفانه در حوزه تولید فرهنگ، تولید تمدن و تولید دانش دچار «اختگی» هستیم. شعارهای بزرگی می‌دهیم ولی فرهنگ و تمدن کشورهای بیرون، باز هم بر ما سیطره می‌یابد.

آیا این سیطره فرهنگی غرب، می‌تواند به غنای فرهنگی ما نیز بینجامد یا الزاما تأثیر منفی دارد؟ نکته قابل توجه این است که خیلی از آیین‌های غیربومی، جایگزین آیین‌های خاص فرهنگی ما نمی‌شوند؛ مثلا یک نفر یلدا را خیلی باشکوه جشن می‌گیرد و اینستاگرامش پر می‌شود از عکس انار و دیوان حافظ، و هفته بعد هم کریسمس را جشن می‌گیرد و بعد هم هالووین را پاس می‌دارد و در خانه‌اش کدو تنبل می‌گذارد. علاوه بر آن، ما حتی این مراسم غربی را به صورت ایرانی برگزار می‌کنیم. چند روز پیش عکسی به دستم رسید از نذری شله‌زردی که رویش با دارچین نوشته شده بود «happy cristmas» و کنارش یک درخت کاج هم بود.

من نگاه منفی یا مثبت به این موضوع ندارم. شاید به‌عنوان یک فرد، جهت‌گیری‌های خاصی داشته باشم ولی در جایگاه یک جامعه‌شناس، چندان به‌دنبال ابعاد منفی و مثبت نمی‌گردم؛ فقط می‌خواهم بدانم چرا یک رفتار یا کنش در جامعه، بیش از بقیه مورد تأکید قرار می‌گیرد.

موافقم که اتفاق‌هایی که دارد می‌افتد الزاماً ضدملی نیست. خواه‌ناخواه، ملت می‌خواهند کنش‌هایی داشته باشند؛ ملت می‌خواهند با هم به خاطر یک چیز، خوشحال یا غمگین شوند و باهم‌بودن را تجربه کنند. در زمان عاشورا و تاسوعا نیز فرصتی پیش می‌آید تا آدم‌ها تحت عنوان سوگواری و مناسبت‌های مذهبی دور هم جمع شوند.

سوگواری‌های ما ریشه‌های فرهنگی ایرانی نیز دارد زیرا مشابه آن را در کشورهای عربی به طور عام نمی‌بینید؛ مگر در مورد شیعیان.

این مراسم، ترکیبی از فرهنگ بیرونی و سنتز ایرانی (داستان سیاوش) است. در مناسبت‌هایی مثل ولنتاین، کریسمس، یلدا یا هر چیز دیگری نیز افراد سعی می‌کنند گرد هم بیایند؛

بدین‌ترتیب، هر موضوع و مناسبتی را بهانه‌ای برای دورهم‌بودن، شادبودن، به‌هم‌پیوستن، یکرنگی و انسجام می‌کنند. تمام اینها برای منِ جامعه‌شناس، جالب‌اند. به ‌نظرم می‌رسد که هویت ما با استفاده از نمادهای غربی و مسیحی زیر سؤال نمی‌رود بلکه به‌دنبال باهم‌بودن، ایجاد مناسک مشترک و دور هم جمع‌شدن هستیم.

حتی بازکردن روزنه‌هایی برای شادی، در شرایطی که مردم از وضعیت اقتصادی و معیشتی ناراضی هستند، می‌تواند به نوعی مقاومت علیه غم و ترس باشد...

دقیقا. ما ایرانی‌ها هر چیزی را برای دورهم‌بودن، شادبودن و همبستگی ملی بهانه می‌کنیم؛ آن هم در شرایطی که از لحاظ اقتصادی در شرایط سختی به سر می‌بریم.

در تمام سختی‌ها، می‌خواهیم بگوییم که هنوز زنده‌ایم و نفس می‌کشیم؛ می‌خواهیم به دنیا بگوییم که ما هستیم، ما هم‌پیمانیم، ما مشترکیم، ما میان خودمان و همچنین با دنیا مشترکات فراوانی داریم؛ خصوصاً در دنیایی که تفرقه، اختلاف و خشونت بیداد می‌کند و در منطقه‌ای که هر روز صدها نفر بر اثر خشونت‌ها از بین می‌روند.

در گوشه‌گوشه دنیا، افراد به ‌جای اینکه به خاطر اشتراک دینی با یکدیگر هم‌پیمان باشند، تنوعات دینی را اسبابی برای ازبین‌بردن یکدیگر و گسترش خشونت کرده‌اند؛ در چنین شرایطی، وقتی جامعه ما هر چیزی را بهانه‌ای برای دوری از خشونت و ایجاد صلح، آشتی و هم‌پیمانی می‌کند، باید پاس داشته شود و با آن مخالفت نشود بلکه بالعکس، این کار را نشانه صلح‌دوستی ایرانی‌ها و تمایل به گسترش تعامل‌ها بدانیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید