تخریب حقیقت به دست فناوری
چطور رسانههای اجتماعی خبرها را میبلعند و منافع عمومی را در روزنامهنگاری تهدید میکنند
کاترین واینر؛ سردبیر روزنامه گاردین/ مترجم: سعید ارکانزادهیزدی:
25سال بعد از آنکه نخستین وبسایت جهان آنلاین شد، معلوم شده است که ما در حال زندگی در یک دوره گذار گیجکننده هستیم.
طی 500سال بعد از گوتنبرگ، شکل غالب اطلاعات در قالب صفحات چاپی به دست مخاطب میرسید و دانش در وهله اول در یک شکل ثابت عرضه میشد که خوانندگان را ترغیب میکرد واقعیتهای ثابت و بدون تغییر را باور کنند.
اکنون ما در سلسلهای از نبردهای سردرگمکننده بین نیروهایی متضاد گیرافتادهایم؛ بین حقیقت و کذب، واقعیت و شایعه، محبت و قساوت؛ بین کم و زیاد، مرتبط و بیگانه؛ بین «پلتفرمی باز در وب» (چراکه معماری فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی، آن را در نظر میآورد) و «دیوارکشی و دروازهداربودن این شبکهها»؛ بین مردم مطلع و عوامالناسی که سخت در اشتباهند.
آنچه در این کشمکشها مشترک است ـ و چیزی که حلش را به یک امر ضروری تبدیل کرده ـ این است که همه آنها به موقعیت تضعیفشونده حقیقت، مربوط میشوند. این حرف به این معنی نیست که حقیقتی وجود ندارد بلکه خیلی ساده به این معنیاست که ـ همانطور که در سال گذشته خیلی خوب روشن شد ـ ما نمیتوانیم بر سر این توافق کنیم که چه چیزهایی حقیقت هستند و وقتی که اجماعی بر سر حقیقت و راهی برای رسیدن به آن وجود نداشته باشد، بهزودی آشوب در پی خواهد داشت.
هر روز بیشتر از دیروز مشخص میشود که آنچه در قالب یک واقعیت شناخته میشود، فقط یک دیدگاه صرف است که کسی احساس میکند حقیقت دارد و فناوری، بهگردشدرآمدن این «واقعیات» را با سرعت و دسترسیای که در دوران گوتنبرگ (یا حتی یک دهه پیش) غیرقابلتصور بود بسیار ساده کرده است.
یک ماجرای مشکوک درباره دیوید کامرون، یک روز صبح در روزنامهای عامهپسند مطرح میشود و تا ظهر، در سرتاسر جهان در شبکههای اجتماعی میچرخد و از منابع خبری مورداعتماد در همهجا سردر میآورد. این اتفاق یک مسئله کوچک به نظر میرسد اما عواقبش خیلی بزرگ است.
بیمرزی بین درست و نادرست
همانطور که پیتر چیپیندیل و کریس هوری در کتابی که تاریخچه روزنامه «سان» را از نگاه آنان روایت میکند، مینویسند، «حقیقت، یک عبارت صاف و پوستکنده است که هر روزنامهای آن را به مسئولیت خود چاپ میکند».
معمولا برای هر موضوع مفروضی، چندین حقیقت متضاد وجود دارد اما در دوران مطبوعات چاپی، وجود کلمات روی کاغذ چیزها را قطعی میکرد و خواه آنها حقیقت از آب درمیآمدند، خواه نه، اطلاعات، مثل حقیقت به نظر میرسیدند؛ دستکم تا روز بعدی که یک حقیقت بهروزشده دیگر یا یک اصلاحیه را با خود میآورد و همه ما در مجموعهای مشترک از واقعیات، سهیم بودیم.
این «حقیقت» بدون تغییر، معمولا از بالا اعلام میشد؛ یک حقیقت دائمی که اغلب به وسیله یک تشکیلات، در جای خود ثابت شده بود.
البته این آرایش و ترتیب، بدون نقص نبود؛ تعداد زیادی از مطبوعات، اغلب نوعی جهتگیری به سوی وضع موجود و ملاحظه قدرت را به نمایش میگذاشتند و برای افراد عادی، دشواری طاقتفرسایی وجود داشت که با قدرت مطبوعات جدال کنند.
اکنون اما مردم به بسیاری از چیزهایی که در قالب واقعیت نشان داده میشوند بیاعتمادند ـ بهویژه اگر واقعیاتی که زیر سؤال میرود ناراحتکننده یا ناهماهنگ با دیدگاه آنان باشد ـ و اگرچه برخی از این بیاعتمادیها ناموجه هستند، برخی هم نیستند.
در دوران دیجیتال، انتشار اطلاعات غلط از هر وقت دیگری سادهتر است؛ زیرا اطلاعاتی سریعا به اشتراک گذاشته و درست تلقی میشوند؛ مثلا در وضعیتهای اضطراری و مواقعی که اخبار، در همان زمان وقوع، منتشر میشوند.
بهعنوان مشتی از خروار، در حملات تروریستی پاریس در نوامبر سال2015 بهسرعت شایعاتی در شبکههای اجتماعی پیچید که حاکی بود به موزه لوور و مرکز پومپیدو حمله شده و فرانسیس هالند، سکته مغزی کرده است.
مؤسسات خبری مورد اعتماد، باید واقعیت صفحهگذاشتنهایی اینچنین پشت سر افراد را برملا کنند.
برخی اوقات چنین شایعاتی به دلیل وحشت گسترش مییابد، گاهی به دلیل سوءنیت و گاهی با دستکاری حسابشدهای که در آن، یک شرکت یا رژیم، به افراد پول میدهد تا پیامش را به عموم برسانند؛ با هر انگیزهای ـ کذب یا واقعیت ـ و به شیوهای مشابه؛ از طریق چیزی که استادان دانشگاه آن را «آبشار اطلاعات» مینامند.
همانطور که دانیل سیترن ـ پژوهشگر حقوق و کارشناس مزاحمت آنلاین ـ میگوید، «مردم آنچه را دیگران فکر میکنند، فوروارد میکنند؛ حتی اگر آن اطلاعات، غلط، گمراهکننده یا ناقص باشد؛ چون فکر میکنند چیزی ارزشمند یاد گرفتهاند». این چرخه خودش را تکرار میکند و قبل از اینکه بفهمید، این آبشارْ قدرت توقفناپذیری میگیرد.
شما «پُست» یک «فرند» را در فیسبوک با دیگران «شِیر» میکنید، شاید برای اینکه قرابت به موضوع یا توافق با آن یا اینکه «در جریان» هستید را نشان دهید و بنابراین امکان دیدهشدن آن پست را برای دیگران افزایش میدهید.
الگوریتمهایی مثل آنچه خوراکرسان خبری فیسبوک را بهکار میاندازد، طراحی شدهاند تا همان چیزی را بیشتر به ما بدهند که فکر میکنند میخواهیم؛ به این معنی که آن روایت از جهان که ما هر روز در جریان زندگی شخصی خود با آن مواجهیم به طور نامرئی دستچین میشود تا اعتقادات ازپیشموجود ما را تقویت کند.
وقتی الی پاریزه ـ یکی از بنیانگذاران وبسایت آپورثی ـ در سال2011 اصطلاح «حباب فیلتر» را ساخت، درباره این صحبت میکرد که چطور وب شخصیشده ـ و بهخصوص جستوجوی شخصیشده «گوگل» که با آن، جستوجوهای «گوگلِ» هیچ 2نفری شبیه به هم نبود ـ ما را به این نتیجه می رساند که به احتمال خیلی کمتری در معرض اطلاعاتی قرار میگیریم که ما را به چالش بکشند یا دیدمان را از جهان وسعت ببخشند و احتمال کمتری وجود دارد که با واقعیتهایی مواجه شویم که بتوانیم نادرستی اطلاعات غلطی را که دیگران به اشتراک گذاشتهاند اثبات کنیم.
در آن زمان، خواسته پاریزه این بود که پلتفرمهای رسانههای اجتماعی آنروزها تضمین کنند که «الگوریتمهای آنها برای دیدگاهها و خبرهای مخالفی که مهم هستند اولویت قائل میشوند، نه فقط برای چیزهایی که پرطرفدارترین هستند یا بیشتر از بقیه، فرد را تأیید میکنند». اما در کمتر از 5سال، به لطف قدرت باورنکردنی معدودی پلتفرم اجتماعی، حباب فیلتری که پاریزه توصیف کرده بود بسیار بزرگتر شده است.
اما درخواست از شرکتهای حوزه فناوری برای اینکه کاری برای حباب فیلتر بکنند این فرض را مسلم میگیرد که این مسئله خیلی ساده میتواند رفع شود؛ به جای اینکه فرض کند فکر اصلی شبکههای اجتماعی این بوده که طراحی شوند تا به شما آنچه را که خودتان و دوستانتان میخواهید ببینید بدهند.
بلعیدن همهچیز
فیسبوک که سال2004 راهاندازی شده، حالا 6/1میلیارد کاربر در سرتاسر جهان دارد. این شبکه تبدیل شده است به روش غالبی که مردم، اخبار را در اینترنت پیدا میکنند؛ در واقع روش غالب در میان آن روشهایی که تصورش در دوران مطبوعات غیرممکن بوده است.
همانطور که امیلی بل ـ مدیر مرکز تحقیقات روزنامهنگاری دیجیتال «تاو» در دانشگاه کلمبیا ـ نوشته است، «رسانههای اجتماعی نهتنها روزنامهنگاری را بلعیدهاند بلکه همهچیز را بلعیدهاند.
آنها مبارزات انتخاباتی، نظامهای بانکی، سوابق شخصی، صنعت، اوقات فراغت، خردهفروشی و حتی دولت و امنیت را بلعیدهاند». بل روی تأثیر متزلزلکننده رسانههای اجتماعی بر روزنامهنگاری تأکید دارد؛ «اکوسیستم خبری ما طی 5سال گذشته شدیدتر از شاید هر زمان دیگری در 500سال گذشته، تغییر کرده است. آینده انتشار اخبار به دستان معدود کسانی افتاده است که اکنون سرنوشت بسیاری افراد را در اختیار دارند.
ناشران اخبار، کنترل توزیع محتوای روزنامهنگاری خود را از دست دادهاند و بسیاری از خوانندگان اکنون از طریق الگوریتمها و پلتفرمهایی که مبهم و غیرقابلپیشبینی هستند غربال میشوند.»
این به این معنی است که شرکتهای رسانههای اجتماعی در تعیین اینکه چه بخوانیم، بینهایت قدرتمند و نیز از راه پولیکردن کار دیگر اشخاص، بهشدت سودآور شدهاند؛ همانطور که بل متذکر میشود: «اینجا تمرکز قدرتی که وجود دارد بسیار بیشتر از آن چیزیاست که تا به حال از این لحاظ وجود داشته است».
مطالبی که به وسیله دبیران حرفهای دستچین میشدند، حالا در بسیاری موارد، جایگزین جریانی از اطلاعاتی شدهاند که به وسیله دوستان، تماسها و خانواده، انتخاب و به وسیله الگوریتمهای محرمانه، پردازش میشوند.
فکر قدیمی یک وب بسیار باز (جایی که هایپرلینکها از یک وبسایت به وبسایت دیگر، یک شبکه غیرسلسلهمراتبی و غیرمتمرکز از اطلاعات را ایجاد کنند) عمدتا جای خود را به پلتفرمهایی داده است که طراحی شدهاند تا وقت حضور شما را درون دیوارهایشان به بیشترین حد برسانند و برخی از آنها (مثل «اینستاگرام» و «اسنپچت») اصلا اجازه لینکدادن به محیط خارج از خود را نمیدهند. در واقع، بسیاری از افراد ـ بهخصوص نوجوانهاـ اکنون وقتشان را بیشتر و بیشتر در اپلیکیشنهای چت بستهای میگذرانند که به کاربران اجازه میدهند گروههایی را برای بهاشتراگگذاشتن پیامهای شخصی ایجاد کنند؛ شاید چون اشخاص جوان که به احتمال زیاد در معرض مزاحمت آنلاین قرار داشتهاند، در جستوجوی فضاهای اجتماعیای هستند که با دقت بیشتری محافظت شده باشند اما فضای بسته یک اپلیکیشن چت حتی بیشتر از باغ حصارکشیشده فیسبوک یا دیگر شبکههای اجتماعی، یک دخمه محدودکننده است.
البته فیسبوک تصمیم نمیگیرد چه بخوانید (دستکم از لحاظ تعریف سنتی تصمیمگیری) و دیکته هم نمیکند که مؤسسات خبری چه تولید کنند اما وقتی یک پلتفرم به منبع غالب دسترسی به اطلاعات تبدیل شود، اغلب مؤسسات خبری، کار خود را با تقاضای این رسانه جدید، سازگار میکنند.
در چند سال اخیر، بسیاری از مؤسسات خبری، خود را از روزنامهنگاری بر اساس منافع عمومی دور کردهاند و به سمت خبرهای بیارزش و هلههولهگونه بردهاند و به این امید که کلیک و آگهی یا سرمایهگذاری جذب کنند بهدنبال تعداد دیدهشدن صفحاتشان رفتهاند اما مثل هلههولهها، شما از خود متنفر میشوید وقتی تا خرخره، آنها را میخورید.
افراطیترین نشانه این پدیده، ایجاد منابع اخبار جعلیاست که با گزارشهای غلطی که شبیه به اخبار واقعی طراحی شدهاند، ترافیک اینترنتی خود را بالا میبرند و بنابراین به طور گسترده در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشوند و چنین اصل مشابهی در قبال فعالیتهای حرفهای نیز به کار گرفته میشود که به منافع عمومی صدمه میزند: «معیار ارزش یک خبر برای بسیاری از مؤسسات خبری، بیش از اینکه حقیقت یا کیفیت آن باشد، قابلیت وایرالشدن و بهاشتراکگذاشتهشدن آن است.»
برخی اوقات چنین شایعاتی به دلیل وحشت گسترش مییابد، گاهی بهدلیل سوءنیت و گاهی با دستکاری حسابشدهای که در آن، یک شرکت یا رژیم، به افراد پول میدهد تا پیامش را به عموم برسانند؛ با هر انگیزهای ـ کذب یا واقعیت ـ و به شیوهای مشابه؛ از طریق چیزی که استادان دانشگاه آن را «آبشار اطلاعات» مینامند.
منبع: روزنامه گاردین